#دست_روزگار ۱
شوهر من اصلا زیبایی نداشت. ا نه تیپ داره نه قیافه الان که نگاهش میکنم میبینم من چرا اینو انتخاب کردم از همون اوایل عقدمون به من خیانت کرد تا الان هر بار که لو میرفت چند روز قهر میکردم دوباره با واسطه اقوام برمیگشتم سر زندگیم تا بار اخر که بهم خیانت کرد دیگه خونم به جوش اومد و رفتم دادگاه اقدامکردم برای مهریه شوهرمم مدام خط و نشون میکشید و تهمت میزد منم بی توجه به حرف شوهرم و مردم به کارم ادامه دادم و برای اینکه سرگرم بشم رفتمکلاس ارایشگری، تو آرایشگاه حسابی سرمگرمبود و هر روز ی ماجرا داشتم ی روز پدرشوهرم نیومد در خونمون دادو بیدادمیکرد ی روز مادرشوهرم تا اینکه با دخترم رفتیم بیرون دلم برای بچه ممیسوخت از ترس خانواده شوهرم همش تو خونه بود که مبادا بیارمش بیرون و به زور ازم بگیرنش
#ادامهدارد
#دست_روزگار ۲
خلاصه رفتیم بیرون و با ترسم روبرو شدم پدرشوهرم بهمراه شوهرم از ماشین شدن و به طرفمحمله کردن خواستم فرار کنمکه دیدم دست بچه م رو گرفتن و میکشن دادو بیداد کردم مردم حلقه زدن دورمون با تمام توانم جیغ زدم و کمک خواستم چندتا مرد به فریادم رسیدن و مقابلشون ایستادن از ازدحام ممعیت استفاده کردم و فرار کردم سوار اولین دربست شدم به سمت خونه تمام بدنم میلرزید و دخترم از ترس کلامی حرف نمیزد وقتی به خونه مادرم رسیدم تنها حرفی که زد همین بود
_عیب نداره نذار داداشت بفهمه یهو خون و خونریزی میکنن
از ترس جون داداشم هیچی نگفتم اما تو دلمپر از ناگفته بود هر روز پیغامهاشون میومد که ی حرف تازه زدن مامانمم ی حرفی میزد ساکت باش و شکایت کن
یشب که با مامانم نشسته بودیم صدای در خونه بلند شد مامانم رفت در و باز کنه از پشت شیشه بهش خیره شدم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#دست_روزگار ۳
خاله کوچیک م بهمراه همسرش بودن اومدن داخل خونه و بعد از احوالپرسی کنارما نشستن که یهو شوهر خاله م امیر با لحن بدی به من گفت
_تا کی این مسخره بازی رو ادامه میدی؟
_چی شده دایی امیر؟
اخم غلیظی کرد
_برو بگیر بتمرگ سر زندگیت حق با شوهرته چون مرد هست هر بلایی سرت بیاره نباید حرفی بزنی داره نونت رو میده
عصبی غریدم
_فقط همین؟ احترام بذارم و تو سری خور باشم که چون فقط نونم رو میده؟ من نمیتونم اینجوری باشم اون باید خودشو درست کنه دست از خیانت و رفتارهوای زشتش برداره
نیم خیز شد سمت مامانم
_همشمقصر تویی دوتا بزن تو دهنش بره سر زندگیش
مامانمبا بیچارگی نگاهش کرد
_اخه به من چه امیر خودشون نمیسازن
_من مطمئنم دخالت کردی وگرنه مگه میشه اینا بیخودی بپرن بهم؟
#ادامهدارد
❌کپی حرام ⛔️
#دست_روزگار ۵
از حرفی که مامانم زد دهنم باز موند مگه میشه شوهر طاهره عاشقش بود محال بود همچین کاری کنه خواستم حرفی بزنم که مامانمگفت
_مامان بابای طاهره بهش گفتن بیا طلاقت رو بگیریم گفته نه من زندگیمو دوس دارماونو داشته باشه منم داشته باشه مادر جان تو که اشتی کردی ولی خدا دردی که من داشتم و بهشون داد تا بفهمن دل سوزوندن یعنی چی
مامانم خداحافظی کرد و قطع کردیم که دوباره گوشی زنگ خورد وقتی جواب دادم دیدم خاله م هست بعد از احوالپرسی یهو زد زیر گریه
_خاله جون توروخدا حلالم کن من وقتی با شوهرم اومدم اون بهم گفت حرفی نزن پدرشوهرت پرش کرده بود بر علیه شما فکر میکرد کار درست و میکنه هیچ وقت فکر نمیکرد اینجوری دلتون بشکنه توروخدا ببخشید
نفس عمیقی کشیدم
_خاله جان خدا ببخشه ما چیکاره ایم من نه نفرین کردم نه چیزی
خاله م چند بار زمزمه کرد
_پس دست روزگاره ببخشید مزاحمت شدم خداحافظ
❌کپی حرام ❌