eitaa logo
●○ مشتـاق ظھور ○●
636 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
61 فایل
. . ←مدیرڪانال ✯ @m_mataranloie ✯ادمین زیارت عاشورا ← @Alone01 ✯ادمین ختم صلوات ← @Derakhshan20
مشاهده در ایتا
دانلود
4/۳ ┄┅┄┅┄┅┄✨🍃🌼🍃✨┄┅┄┅┄┅┄ 🔸مرحوم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري: (كه از مراجع بزرگ روزگار خود بود و نماز باران او مشهور است) از كربلايي كاظم آزمون مفصّلي گرفت و در نهايت از وي خواست تا سورة بقره را از آخر به اوّل به طور معكوس بخواند. كربلايي كاظم از آخرين آيه: «لا يكلف الله نفساً...» آ‌غاز و به طور معكوس شروع به تلاوت كرد كه آيت الله خوانساري، پس از قرائت چند صفحه گفت: «راستي كه عجيب است، من شصت سال است كه سوره مباركه توحيد را كه چهار آيه است مي‌‌خوانم، امّا اگر اينك از من بخواهند تا آن را به عكس قرائت كنم بدون فكر و دقت و تامل، نخواهم توانست، امّا اين بنده خدا را بنگريد كه چگونه و بدون درنگ و با سرعت و دقت و بدون غلط، سورة بقره را به عكس مي‌خواند، راستي كه كار او شگفت انگيز است». 🔸علامه شهرستانے: آيت الله حاج سيد هبة الله شهرستاني كه از بزرگان شيعه و از دانشمندان مشهور حوزة علميه نجف بود، در سفرش به ايران و زيارت حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ با كربلايي كاظم ديدار كرد و از كار او غرق در شگفتي شد، در حالي كه خود او نيز حافظ قرآن بود و با زحمت وصرف وقت و تلاش بسيار، قرآن را حفظ نموده و با تمرين بسيار مي‌كوشيد آن را فراموش نكند. مرحوم شهرستاني او را به همراه خود به عراق برد و نشست‌هاي متعددي با شركت حافظان قرآن از كشورهاي عربي تشكيل داد و از آنان خواست تا كربلايي كاظم را بيازمايند و آنان نيز او را از نظر تلاوت، حفظ، معكوس خواندن و كشف آيات مورد نظر، بدون فوت وقت آزمودند و همگي از كار او شگفت زده شدند. ۰۰۰ کپـی🚫 l @adventt l
4/۴ ┄┅┄┅┄┅┄✨🍃🌼🍃✨┄┅┄┅┄┅┄ 🔸مرحوم آيت الله بروجردي: كربلايي كاظم به محضر مبارك آيت الله بروجردي رفت و آن عالم گرانمايه، ضمن اينكه او را مورد تفقّد قرار داد، چندين آيه و سوره از وي پرسيد و كربلايي كاظم بي‌درنگ شروع به خواندن ادامة آيات كرد و آن قدر خواند كه همه را به تعجّب واداشت. در آن هنگام، مرحوم آيت الله بروجردي آيه‌اي را تلاوت كرد كه كربلايي كاظم گفت: آقا! اشتباه تلاوت كرديد. هنگامي كه قرآن را آوردند، ديدند او درست مي‌گويد. 🔸آيت الله جعفر سبحاني: ايشان كه از علماي بزرگ و دانشمندان ممتاز قم است در مورد كربلايي كاظم مي‌گويد: عصر روزي وارد مدرسه فيضيه شدم ديدم حافظ قرآن، كنار باغچة مدرسه نشسته است و گروهي بر گرد او حلقه زده و از او قرآن مي‌پرسند و او پاسخ مي‌دهد. من هم جلوتر رفتم و دو مورد از دو سوره «صافات» و «ص» از ايشان پرسيدم كه با سرعت ودقت، از حفظ، پاسخ مناسب را داد، قرآن كوچكي از جيب در آوردم و از او خواستم تا آيه‌اي را كه من مي‌خوانم پيدا كند و او بي‌درنگ قرآن را گرفت و با يك قبضه گشود و گفت: بفرما! اين آيه مورد نظر شما! وقتي نگاه كردم با شگفتي بسيار ديدم در همان صفحه است. شهيد سيد عبدالحسين واحدي از سران فدائيان اسلام شهيد واحدي با زحمت زياد ازچند سوره، كلماتي را به طوري كنار هم تنظيم كرده بود كه وقتي در محضر جمعي از علماء آنها را خواند هيچ يك از آنها احتمال نداده بودند كه آن آيه از قرآن نباشد ولي كربلايي كاظم به او گفت: اين كلمه را از فلان سوره و آن كلمه را از فلان سوره و تقريباً بيست كلمه را از بيست سوره، همه را يك به يك نام برد و قبل و بعد آن كلمه‌ها را از همان سوره‌اي كه نام مي‌برد تلاوت مي‌كرد و گفت: چند و او هم از جيب براي اتصال كلمات بين آنها گذاشته‌اي! مي‌خواهي مرا امتحان كني. 🔶مرحوم كربلايي كاظم در روز عاشوراي سال 1378 هجري قمري در قم وفات كرد و در قبرستان نو مدفون گرديد. 💠منابع: . نور ولايت، ص 32. ...👉 کپے🚫 l @adventt l
5 ────────✨🌷✨──────── اثر اعجاب برانگیز قرآن 🔸سيّد قطب، دانشمند روشنفكر و مفسر قرآن كريم در ذيل آيه 38 سورة يونس اين چنين نقل مي‌كند: ما شش نفر بوديم كه با يك كشتي مصري عازم نيويورك شديم. از صد و بيست سرنشين، فقط ما مسلمان بوديم. روز جمعه‌اے به اين فكر افتادم كه با اجازه ناخداے كشتے، نماز جمعه را برپا كنيم. 🔸 هنگامي كه خطبه‌هاي نماز را مي‌خواندم. مسافران ديگر كشتي، دور تا دور ما جمع شده بودند و به سخنان من گوش مي‌دادند. بعد از نماز، خانمي مسيحي كه اهل يوگسلاوي بود و به شدت تحت تأثير قرار گرفته بود، با چشمان پر از اشك جلو آمد و گفت: زبانے كه شما با آن سخن مي‌گفتيد آهنگ و اثر خاصے داشت. ولے در ميان سخنان شما، گاهے جملاتے وجود داشت كه موسيقے و آهنگ ويژه‌اے داشت و اثر عميق‌ترے بر من مے‌گذاشت. به گونه‌اے كه لرزه بر اندامم مي‌افتاد و من احساس مے‌كردم، شما لبريز از روح‌القدس شده‌ايد. مدتي كه فكر كردم، فهميدم آن خانم مسيحے از آيات قرآنے كه در خطبه‌ها مي‌خواندم، شديداً متأثّر شده بود. اين نكته، اعجاب مرا برانگيخت كه چطور خانمي كه هيچ عربي نمے‌داند، اين گونه تحت تأثير موسيقے قرآن قرار مے‌گيرد 💠منابع:مجلّه بشارت، سال اول، شماره سوم، ص 31. کپے🚫 l @Adventt l
«بسم الله الرحمن الرحيم» 6 ═┅═┅═┅─🍃🌸🍃─┅═┅═┅═ 🔸روزي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از مدينه طيّبه بيرون رفت كه ديد مرد عربي سر چاهي براي شتر خود آب مي‌كشد. فرمود: آيا كسي را اجير مي‌خواهي كه براي شترت آب بكشد؟ عرض كرد: بلي، به هر دلوي سه خرما اجرت مي‌دهم. حضرت راضي شد و يك دلو آب كشيد و سه خرما اجرت گرفت. سپس هشت دلو ديگر كشيد كه ريسمان قطع شد و دلو به چاه افتاد. مرد عرب غضبناك شد و با جسارت به صورت مبارك رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ سيلي زد! آن بزرگوار دست خود را ميان چاه كرد و دلو را بيرون آورد و خود راهي مدينه شد. چون اعرابي اين حلم و حسن خلق را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديد دانست كه آن حضرت بر حق بوده است. بنابراين با كاردي، دستي را كه به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جسارت كرده بود قطع نمود و غش كرد و بر زمين افتاد. در همان حال قافله‌اي از آن راه مي‌گذشتند. مرد عرب را بدين حال ديدند. چون آب به صورتش پاشيدند به هوش آمد. گفتند: تو را چه شده؟ گفت: به صورت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ سيلي زده‌ام. مي‌ترسم كه دچار عقوبت شوم! پس برخاست و دست قطع شده خود را به دست ديگر گرفت و در پي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ راهي مدينه شد. در مدينه به سلمان برخورد و ايشان وي را به خانه ی فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ برد. در آنجا پيامبر خدا نشسته و حسين را روي زانو جاي داده بود. اعرابي جلو رفت و عذر خواهي نمود. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: چرا دستت را قطع كرده‌اي؟ گفت: من دستي را كه به صورت نازنين شما سيلي زده باشد نمي‌خواهم. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام بياور و به يگانگي خدا اقرار كن! عرض كرد: اگر شما بر حقّيد دست قطع شده ی مرا به حال اوّل برگردانيد و شفا دهيد. پيامبر دست قطع شده‌اش را به موضع خود گذاشت و فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم» و نفسي كشيد و دست مبارك خود را به موضع قطع شده ماليد. دست مرد عرب به حال اوّل بازگشت و او شهادتين به زبان جاري كرد و اسلام آورد. کپے🚫 💠 منابع:ستارگان درخشان، ج 1، ص 23. l @adventt l
7 ─══┅══┅┅🍃🌸🍃┅┅══┅══─ 🔸در خبر است كه رسول الله (ص) در مسجد مدينه نماز مي‎كرد، زني اعرابيه بگذشت، حبيب خدا را بديد كه به تنهايي نماز مي‎گذاشت، زن نيت كرد كه بر متابعت پيامبر خدا (ص) دو ركعت نماز بجاي آورد تا سعيد ابد گردد، او همچنان بكرد و رسول خدا از وي خبر نداشت، رسول خدا (ص) در نماز اين آيت را تلاوت فرمود: 🔶«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[1]: وعده‎گاه جميع گمراهان دوزخ است، آن دوزخ هفت در دارد و هر در ويژه گروهي است. 🔸اعرابيه چون آيت رسول الله (ص) شنيد بيفتاد و بي‎هوش گرديد، پيامبر خدا (ص) چون آن حس و حركت به گوشش رسيد و جوش دل وي بشنيد از نماز فارغ شد، بلال را گفت: «عَلَيّ بِماءِ»: آب پيش من بياور. آب خواست و برروي وي همي ريخت تا به هوش باز آمد، آنگه حبيب خدا گفت: «يا هذه ما حالُكِ»: اي زن تو را چه بود و چه رسيد؟ اعرابيه: يا رسول الله، تو را ديدم كه نماز مي‎كردي تنها، مرا آرزو خاست كه دو ركعت نماز بر متابعت تو بگذارم، يا رسول الله، آنچه مي‎خواندي از كتاب خداي است، يا خود تو مي‎گويي؟ رسول الله فرمود: يا اعرابيه! 🔶«بل هو في كتابِ اللهِ الْمَنْزَل»: در كتاب خداست و گفتة خداست.[2] 💠منابع: [1] . سورة حجر، آيات 43 و 44. [2] . روايات گهربار، دكتر بهروز ثروتيان. کپے🚫 l @Adventt l
(ص) 8 ┅──═─┅🍃🌸🍃┅─═──┅ 🔸پيامبر (ص)‌ فرمودند: «پس از من» فتنه‎ها چون پاره‎هاي شب تاريك به شما روي مي‎آورد. 🔸پرسيدند: راه نجات در آن روز چيست؟ حضرت فرمودند: قرآن را در آن روز رها نكنيد،‌ زيرا كسي كه آن را پيش روي خود قرار دهد، به بهشت رهبريش مي‎كند و كسي كه آن را پشت سر خويش اندازد به دوزخش مي‎كشاند و قرآن روشن‎ترين نشانه به بهترين راه است و كسي كه طبق قرآن و معيار آن سخن گويد، راست گفته و كسي كه به آن داوري كند، به راه عدالت رفته، و كسي كه به آن بياويزد، پاداش مي‎بيند و كسي كه به آن عمل نمايد توفيق مي‎يابد. 🔸قال النبي (ص): «اذا اتاكم الفتن كقطع اللّيل المظلم، قالوا يا رسول اللّه فبم النجاة. قال: عليكم بالقرآن،‌ فانَّه من جعله امامه قاده الي الجنة و من جعله خلفه ساقه الي النّار. و هو اوضح دليل الي خير سبيلٍ، من قال به صدق و من حكم به عدل و من اخذ به اجر و من عمل به وفق[1]». 💠منابع :[1] - ارشاد القلوب: ج 1، ص 35. l @Adventt l
9 ┠┄┄┄🍃┄┄━━🌸━━┄┄🍃┄┄┨ 🔸شيخ طبرسي در تفسير مجمع البيان خبري را چنين نقل كرده است كه: زماني پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌خواست سپاهي را براي جنگ مأموريت دهد. ♻️ براي تعيين سپهدار يكايك ايشان را پيش خود مي‌خواند و از هر كدام مي پرسيد از قرآن چه مقدار آموخته‌ايد؟ 🔺 نوبت به جواني رسيد كه سنش از همه كمتر بود. فرمود: از قرآن چقدر آموخته‌اي؟ 🔸 عرض كرد: فلان و فلان سوره و سورة بقره را. فرمان داد حركت كنيد كه اين جوان امير شماست. 🔸 عرض كردند: اين جوان از همه ما كوچكتر است! در جواب فرمود: ولي به همراه او سورة بقره است. (او صاحب اين امتياز است). 💠[1] . مجمع البيان، ج 1، ص 32. کپے🚫 l @Adventt l
10 ┅┅┅══──🍃🌸🍃──══┅┅┅ 🔸شبي امام علي ـ عليه السّلام ـ از مسجد كوفه خارج شده، به سوي خانه مي‌رفت و كميل نيز با آن حضرت بود. در راه به خانه‌اي رسيدند كه صداي تلاوت قرآن از آنجا به گوش مي‌رسيد و صاحب آن خانه اين آيه را با سوز و گداز مخصوصي مي‌خواند: 🔸«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ...»[1] 🔸«آيا كسي كه شب را به طاعت خدا به سجود و قيام پرداخته و از عذاب آخرت ترسان و به رحمت الهي اميدوار باشد (با كسي كه شب و روز به كفر و عصيان مشغول است) يكسان خواهد بود». نواي دلنواز و آهنگ حزين آن شخص ناشناس چنان بودكه كميل را سخت تحت تأثير قرار داد و مجذوب خود ساخت و دلداده و فريفته آن شخص گرديد و ليكن چيزي نگفت و از اين نشاط و جذبه باطني خود سخني به ميان نياورد. امّا امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ با علم خداداد و بينش آسماني درك كرد كه قلب كميل دلباخته آن شخص گرديده است. فرمود: 🔸اي كميل، نغمه و نواي مناجات اين مرد، تو را فريب ندهد؛ چه او از دوزخيان است و من به همين زوديها، از حقيقت اين موضوع براي تو پرده برمي‌دارم. كميل از اين مكاشفه و آگاهي و اينكه آن قاري پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند سخت درشگفت شد. اين ماجرا گذشت تا قائله خوارج پيش آمد. آنان كه قرآن را بدقت ـ مطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون كم و زياد ـ حفظ كرده بودند، ‌روبروي امام خود ايستادند و مبارزه كردند و امام هم به اجبار با آنان جنگيد. در همين وقايع بود كه امام در ميدان ايستاده، و شمشير خونين در دست داشت كه قطره قطره خون از آن مي‌چكيد و سرهاي آن تبهكاران، حلقه‌وار روي زمين قرارداده شده و كميل روبروي امام ايستاده بود. حضرت با سر شمشير خود به سري از آن سرها اشاره كرد و فرمود: 🔸«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ...» اشاره به اينكه اي كميل، يادت هست شبي كه با من بودي و صداي تلاوت قرآن از خانه‌اي بلند بود و صاحبخانه،‌اين آيه را مي‌خواند؟ اينك اين همان شخص است كه در آن وقت شب، با آن حال و شور اين آيه را قرائت مي‌كرد و تو را مجذوب خود ساخته بود.[2] کپے🚫 💠منابع:[1] . زمر، 9. [2] . سفينة البحار، ج 2، ص 496. l @Adventt l
11 ┅═┅┅═┅🍂🌿🌹🌿🍂┅═┅┅═┅ 🌕جايزههائے كه امام حسين(ع) به معلم فرزندشان عنايت فرمودند ⭐️در زمان سكونت حضرت ابي عبداللّه الحسين (ع)‌ در مدينه، مردي معلم در آن شهر به نام عبدالرحمن، بچّهها را قرآن تعليم ميداد و آنها را با معارف اسلامي آشنا ميساخت. 🌛گويا يكي از فرزندان حسين ابن علي عليهماالسلام نيز در مكتب او درس ميخواند معلّم به او سورة‌ مباركه حمد را تدريس نمود، او به محضر مقدس پدر شرفياب شد و جمله اي را كه معلّم تدريش كرده بود براي پدرش قرائت كرد حضرت امام حسين (ع)‌ از اين عمل عبدالرحمن مسرور شد و او را به حضور طلبيد و جوايزي به شرح زير به او عطا فرمودند: 💥1. ابتدا دهانش را پر از دُرّ يا مرواريد نمودند. 💥2. هزار دينار به او بخشيدند. 💥3. هزار حلّه «خلعت» به او عطا فرمودند. 🔥عدهاي تنگ نظر - كه در هر زمان حضور دارند به امام حسين (ع) اعتراض كردند كه اين چكار بود كه كرديد. ❄️امام حسين (ع) در جواب اين كوته نظران چنين فرمودند: 💫اين هدايا و بخشش من كجا برابري ميكند با تعليمي كه او فرزندم را نموده است. 💠منابع: عوالم: ج 17، ص 64 و سرگذشتهاي تلخ و شيرين قرآن: ج 2، ص 19. ( کپے🚫 ) l @Adventt l
12 ━━🔸━━────🍃🌷🍃───━━🔸━━ 🔷جوان خداترس و آيات عذاب الهے ⚜امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: روزي سلمان در بازار آهنگران عبور مي‌كرد، ديد جواني فرياد مي‌كشد و جمعيت بسيار دور او را گرفته‌آند و آن جوان به روي زمين افتاده و بي‌هوش شده است. مردم تا سلمان را ديدند نزد او آمده، و گفتند: گويا به اين جوان، بي‌هوشي يا ديوانگي روي داده است. به بالين او بياييد و از خدا بخواهيد تا وي نجات يابد، وقتي جوان احساس كرد كه سلمان در كنارش است، آرامش يافت و چشم خود را گشود و 🔆عرض كرد: من نه ديوانه‌ام و نه حالت بي‌هوشي به من رخ داده است، بلكه در اين بازار عبور مي‌كردم وقتي ديدم آهنها روي سندانها گذاشته و مي‌كوبند به ياد اين آيه قرآن افتادم: 〽️« فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ، يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ، وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ»[1] «براي كافران لباسهايي از آتش بريده شود و آب سوزان بر سرهاي آنان ريخته گردد كه شدت گرمي آن، اندرون و پوستشان را بسوزاند و براي آنها گرزهايي از آتش قرار داده شود». ⚠️ياد اين آيه مرا به اين وضع در آورده است.[2] ✳️محبت آن جوان با ايمان در قلب سلمان راه يافت. او را به دوستي خود انتخاب كرد و همواره سلمان با او رفاقت داشت تا وقتي كه به وي خبر دادند دوستت در بستر مرگ قرار گرفته است. 🌀 سلمان به بالين او آمد و گفت: اي فرشته مرگ (عزرائيل) با برادر من مهرباني كن.🔰 صدايي شنيده شد كه گفت: «يا اَبا عبدالله اَنَا لِكُلِّ مؤمِنٍ رفيقٍ» 🔸«اي سلمان، من نسبت به هر شخص با ايمان رفيق و مهربانم».[3] 💠منابع: [1] . حج، 20 ـ 23. [2] . لئالي الاخبار، به نقل از خزينه الجواهر، ص 514. (اندكي با تغيير) [3] . امالي شيخ مفيد. (کپی🚫) l @Adventt l
13 ┅══┅══─🔸🍃─🌸─🍃🔸─══┅══┅ 🔶چرا سوره حمد در همه نمازها ذكر شده؟ 🔰از حضرت رضا (ع) نقل شده: اگر بپرسند: چرا خداوند در همة نمازها امر كرده تا سورة‌ حمد خوانده شود. ⚜در پاسخ ميگوئيم: براي اينكه قرآن مهجور و متروك نگردد همواره نمازگزاران با قرآن ارتباط داشته باشند و آن را از ياد نبرند و انتخاب اين سوره از اين روست كه همة معارف و مفاهيم قرآن در سوره حمد جمع است،‌ و سوره حمد با محتواي بلند و وسيعي كه دارد همه اصول و اركان قرآن را درون خود جاي داده است. 〽️«فقد اجتمع فيه جوامع الخير و الحكمة في امر الآخرة و الدنيا ما لايجمعه شييء من الاشياء». ✳️در سوره حمد،‌ همه برنامههاي كلّي نيك و حكمت، در امور دنيا و آخرت جمع شده «و اين سوره كانون همه ابعاد قرآن شده است» ولي در سورههاي ديگر، چنين جامعيّتي وجود ندارد[1]. 💠منابع: [1] - بحار: ج 85، ص 54 و علل الشّرايع: ج 1، ص 247، عيون الاخبار: ج2، ص 107، و پاسخ به پرسشهاي مذهبي شما: ص 109. (کپی🚫) l @Adventt l
14 ═─┅─┅──🍃🔸🌸🔸🍃──┅─┅─═ 🔺چرا يعقوب فرمود: بعداً براي شما طلب مغفرت ميكنم! ❔هنگامي كه فرزندان يعقوب از مصر مراجعت كردند و آن معجزه را از پيراهن يوسف ديدند - وقتي پيراهن يوسف روي صورت يعقوب انداخته شد - يعقوب از حالت نابينائي به حالت بينائي برگشت و برادران به گناه و خطاي خويشتن اعتراف كردند و گفتند: 〽️اي پدرِ مهربان چون دعاي تو مستجاب ميشود لذا ما از تو تقاضا داريم از خدا براي ما طلب آمرزش نمائي، چرا كه ما افرادي خطاكار ميباشيم.[1] ⚠️آري اعتراف به گناه، خود يك نوع صفت نيك و موجب تخفيف در كيفر آن ميباشد، حضرت يعقوب دريافت كه فرزندانش واقعاً از خطائي كه در حقّ يوسف كردند پشيمان شدهاند خواهش آنان را پذيرفت ✳️و فرمود: بعداً از پروردگار خود براي شما طلب مغفرت ميكنم، زيرا پروردگار من فوق العاده آمرزيده و مهربان است. مفسرين راجع به اينكه چرا حضرت يعقوب در پاسخ فرزندانش فرمود: بعداً براي شما طلب آمرزش ميكنم، اقوالي دارند. 🔅از جمله اينكه: 🌀1- خدا اجازه شفاعت و استغفار براي آنان حاصل كند. 🌀2- اينكه در انتظار فرا رسيدن شب جمعه بود زيرا دعا در اين شب زودتر مستجاب ميشود آن شب جمعه كه يعقوب براي فرزندانش استغفار نمود با شب عاشورا مصادف شده بود. 🌀3- از جمله اينكه: پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: بهترين وقت براي دعا كردن هنگام سحر است. بعداً آن بزرگوار آية مورد بحث را تلاوت كردند و فرمودند: يعقوب (ع) آن استغفار را براي وقت سحر به تأخير انداخت كه آيه 17 سوره آل عمران و آيه 18 سوره ذاريات هم اين قول را تأييد ميكند ✳️ «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» و ✳️«وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ». 💠منابع: [1] - سورة يوسف: آية 97. (کپی🚫) l @Adventt l
15 ┄─═─═─🔸🍃🌸🍃🔸─═─═─┄ 🔻برادران نخواستند اسمي از يوسف باشد، ولي خدا خواست 🔶 يك روز برادران يوسف آن بزرگوار را از دامن پدر ربودند و به بيابانها بردند و به چاه انداختند، تا نامي از يوسف نباشد و اثري از آثار او به چشم نخورد، ولي دست قدرت و توانايي خداوند بزرگ مقام يوسف را به جائي ميرساند كه برادرانش با يك دنيا تواضع و فروتني از آن بزرگوار تقاضاي ارزاق و صدقه مينمايند و مهمتر از آن اينكه آن بزرگ مرد (يعني يوسف (ع)) در صدد هيچ گونه انتقامجوئي از آنان برنيامد، او نه تنها انتقامجوئي نكرد، 🔷 بلكه چنانكه در آيه 92 آمده نويد آمرزش نيز به ايشان داد و مثال روشن آن در عصر خود ما نيز جلوهگر بود، چه اينكه در زمان طاغوت، رژيم پهلوي از پخش پوسترهاي عكس و متن سخنان حضرت امام خميني رحمة الله جلوگيري مينمودند و به زعم باطل خويش با اين كار خود ميخواستند كه نامي از امام خميني باقي نماند ولي بالعكس دست قدرت و تواناي خداوند بزرگ تعلق گرفت كه نام او زبان زد دنيا و عكس او روي اسكناسها قرار گيرد. ✳️ آري چه خوب گفتهاند: ⚜ مدعي خواست كه از بيخ كند ريشه ما ⚜ غافل از آنكه خدا هست در انديشه ما (کپی🚫) l @Adventt l
16 ┅══───🌾🍃🌷🍃🌾────══┅ ⭐️با شنيدن قرآن صيحه‎اي زد و بيهوش شد 👌منصور عمّار مي‎گويد در مسافرت بودم كه وارد مسجدي شدم تا نماز بخوانم جوان متديّني را ديدم كه مشغول نماز است، از طرز نماز خواندنش فهميدم كه با اين درگاه آشنا است. پس از تمام شدن نماز به نزدش رفتم و 🔷گفتم: «اي جوان با قرآن چطوري؟» 🔹گفت: بسيار دوست دارم كه بشنوم. من هم برايش خواندم: «كَلاَّ إِنَّها لَظي نَزَّاعَةً لِلشَّوي».[1] ▪️ترجمه: هركز نجات نمي‎يابد، زيرا آتش دوزخ به سوي او شعله‎ور است تا اينكه سر و صورت و اندامش همه بسوزد. آيه راجع به شعله‎ور بودن آتش جهنّم است كه گناهكاران را به سوي خود مي‎كشاند، ☑️جوان با شنيدن اين آيه ناگهان صيحه‎اي زد و بيهوش افتاد، زيرا دلش پاك بود و هنوز قساوت پيدا نكرده بود. ▫️عمّار مي‎گويد: او را به هوش آوردم، به من گفت: اي مرد اگر آيه ديگري نيز راجع به عذاب جهنّم مي‎داني برايم بخوان، 🔻 من هم اين طور خواندم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ».[2] 🔺ترجمه:‌ اي كساني كه ايمان آورديد، خود و خانواده خويش را از آتش دوزخ دور نگهداريد، آتشي كه مردم كافر و سنگ خارا، آتش افروز آن است. اين آياتي است كه اگر دل نمرده باشد، انسان را تكان مي‎دهد، ♦️آيه دوم را خواندم دوباره به زمين افتاد، نفسش قطع گرديد و كارش تمام شد؛ بستگان، دوستان و مؤمنين، براي دفن او حاضر شدند من از آنها خواهش كردم كه غسل دادن او را به من واگذارند، هنگامي كه او را برهنه كردم، روي سينه‎اش به قلم قدرت الهي، اين آيه نوشته شده بود: 📢«فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ فِي جَنَّةٍ عالِيَة».[3] ترجمه: اين چنين شخصي در بهشت ابدي داراي زندگي خوشي خواهد بود😭؛ پس از غسل،‌ او را به خاك سپردم، شب در عالم رؤيا او را ديدم، تاج كرامت بر سر، و جلال و شكوه فوق العاده‎اي داشت☺️، از او پرسيدم: خدا با تو چگونه معامله كرد😳؟ گفت: خدا به من درجه‎اي بالاتر از شهيدان عنايت فرمود.😊 🔱فرشتگان 😇به من گفتند: شهيدان كشته شمشير كفّارند ولي تو كشته آيه قهر خدا هستي.[1] کپے🚫 💠 منابع: - سورة‌ معارج: آية 16. [2] - سورة تحريم: آية‌6. [3] - سورة حاقه: آية 21. l @adventt l ⇦داستـان ھاے قرآنے
۱۷ ┅┅┅┆════─🍃🌸🍃─═══┆┅┅┅ 🔶شب زنده داران و قرآن 👌منصور بن عمار مي‌گويد: سالي كه عازم حج بودم مقداري در كوفه توقف نمودم. از قضا شبي كه در كوچه‌هاي كوفه مي‌گشتم به خانه‌اي رسيدم كه از آن صدايي بلند بود. گوش فرا دادم، شنيدم كسي مي‌گفت: گناهي كه مرتكب شدم نه به سبب مخالفت با تو بود و نه اينكه جاهل به عذاب دردناك تو بودم بلكه شقاوت به من روي آورد و به بدبختي گرفتار شدم. 💠خدايا، اگر مرا نيامرزي چه كس مرا بيامرزد! من دهانم را نزديك شكاف در آن منزل بردم و اين آيه را تلاوت نمودم: «وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ...»[1] «بپرهيزيد از آتشي كه براي كافران مهيّا شده است.» آن شخص چون اين آيه را شنيد نعره‌اي زد و ساعتي مضطرب شد و بعد از مدتي سكوت نمود. من نشاني منزل را به ذهن سپردم و رفتم. صبح روز بعد به در آن خانه رفتم، پيرزني را ديدم كه نشسته و جنازه‌اي در پيش رويش گذاشته است. گفتم: اي پير زن اين كيست كه وفات نموده است؟ گفت: سيد جواني كه خوف الهي تمام وجودش را پر نموده بود. ديروز هنگام مناجاتش كسي در مقابل منزل گذشت و آيه‌اي از قرآن را خواند. اين جوان آيه را شنيد مضطرب شد و جان را به جانان تسليم نمود.[2] کپے🚫 💠منابع: [1] . سوره آل عمران، آيه 131. [2] . مصابيح القلوب به نقل گلزار اكبري، ص 367 و خزينة الجواهر، ص 515 ───────────── l @Adventt l⇦داستـان ھاے قرآنے
۱۸ 🔻───🔸──🔸🌸🔸───🔸──🔻 ✅زماني كه اهل بيت (ع) را به شام ميبردند و از دير راهب به قريه حرّان رسانيدند، در نزديكي حرّان مردي بود يهودي كه او را يحياي حرّاني ميگفتند، و او در فراز تلّي خانه داشت چون شنيد كه جمعي از زنان را از كوچك و بزرگ اسير كردهاند و با سرهاي بريده ميآورند از فراز تَل به زير آمد و كنار راه به انتظار نشست تا لشكر ابن زياد پيدا شد، آنگاه يحيي نگاه كرد ديد سرها را با اسيران اهل بين آوردند؛ در آن اثناء چشمش به سر همايون پسر پيغمبر و عزيز زهرا حسين (ع) افتاد، شعشعة‌ جمال آن حضرت در چشم يحيي تجلّي كرد در همان قسمتي كه محو جمال آن حضرت شده بود و نگاه ميكرد، ديد لبهاي شريفش حركت ميكند، تعجّب كرده چون گوش فرا داد، شنيد كه ميخواند: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» يحيي تا اين آيه عظيمه را از آن سر مبارك شنيد به فكر فرو رفت و با حال پريشان آمد نزد يك نفر از لشكريان و در مقام تحقيق برآمد. گفت: بمن بگو اين سر، سر كيست؟ سرباز يزيد گفت: سر حسين بن علي مرتضي (ع). يحيي گفت: نام مادر وي چيست؟ سرباز گفت: فاطمه (س) دختر محمد (ص). يحيي گفت: اين اسيران چه اشخاصي هستند؟ سرباز گفت: ايشان فرزندان و خويشان حسين (ع) هستند. تا يحيي اين سخن را شنيد شروع كرد به گريه كردن و گفت: سپاس خداي را كه بر من معلوم شد كه شريعت محمد (ص) بر حق است؛ و بودن بر غير دين محمد (ص) كيفرش خلود در آتش است. فوراً كلمه شهادتين گفت و به شرف اسلام مشرف گرديد و مهيّا شد كه به اموال خود به اهل بيت آن حضرت همراهي كند، لشكريان مانع شدند و او را از سطوت يزيد ترسانيدند، لكن يحيي چون جذبه جسين (ع) او را گرفته بود و عشق آن حضرت او را بيخود كرده بود، با لشكريان طرف شده و شمشير بر روي ايشان كشيد و مشغول جنگ شد تا شربت شهادت نوشيد. گفتند: پنج نفر را كشت تا او را شهيد نمودند و پس از آن او را نزديك دورازه حرّان دفن كردند و آنجا به قبر يحيي شهيد مشهور شد. کپی 🚫 ──────── l @adventt l
19 ─══┅═─┅┅✨🌷✨┅┅─═┅══─ 🌟شش هزار ختم قرآن در قبر نمود 💫سيّده نفيسه دختر حسن بن زيد كه پسر امام حسن مجتبي (ع) است در سنة‌145 در مكه متولد شد و در مدينه نشو و نما كرد، روزها پيوسته روزه مي‎گرفت و شبها را به عبادت بسر مي‎برد، او ثروتمند بود و از ثروت خويش به زمين‎گيران و مريض‎ها و عموم احسان مي‎كرد، سي مرتبه نيز به حج مشرف شده كه اكثر آن با پاي پياده بود. زينب دختر برادر نفيسه گفت: چهل سال تمام عمه‎ام را خدمت كردم و در اين مدّت نديدم شبي بخوابد و يا روزي افطار كند، پيوسته شبها را به قيام و روزها را به روزه مي‎گذراند، به او گفتم: با خود مدارا نمي‎‎كني، جواب داد: چگونه با نفسم رفق و مدارا كنم، با اينكه در جلو عقباتي دارم كه از آنها نمي‎گذرند مگر مردمان رستگار. 💫جناب نفيسه از شوهر خود (اسحاق) دو فرزند داشت يكي به نام قاسم و ديگر ام‎كلثوم، سالي با شوهرش به زيارت حضرت ابراهيم خليل مشرّف شد، در مراجعت به مصر تشريف آورد، و در منزلي سكني گزيد، در همسايگي آنها دختر يهودي نابينائي بود، يك روز به آب وضوي نفيسه تبرّك جست، در همان حين چشمش روشن شد،‌ و بعد از آن يهوديان بسياري اسلام آوردند و اهل مصر در حق آن مخدرّه بسيار عقيده پيدا كردند، از نفيسه خواهش كردند در مصر توقّف كند، او نيز در مصر توقّف نمود، تا اينكه در همانجا از دنيا رفت. 💫آن مخدره قبري به دست خويش براي خود كنده بود و پيوسته در آن قبر داخل مي‎شد، نماز مي‎خواند و قرآن تلاوت مي‎كرد، و 6 هزار ختم قرآن در آن قبر نمود تا اينكه در ماه رمضان سنه 208 از دنيا رفت و هنگام احتضار روزه بود، اطرافيان او را امر به افطار كردند فرمود: واعجبا، سي سال است كه از خداوند متعال مسئلت مي‎كنم با حالت روزه از دنيا بروم و اكنون كه روزه هستم افطار كنم؟! 💫شروع كرد به خواندن سوره انعام و همين كه رسيد به آيه مباركه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌‌» از دنيا رفت. نقل شده كه بعد از وفات نفيسه شوهرش اسحاق مؤتمن پسر حضرت صادق (ع) خواست بدن او را به مدينه معظمه منتقل كند و در بقيع دفن نمايد، اهل مصر اجتماع نمودند و درخواست كردند كه آن مخدّره را در مصر بگذارند براي تبرّك و تيمّن، و حتّي مال بسياري بذل كردند، امّا اسحاق راضي نشد، تا آنكه در خواب پيغمبر (ص) را ديد كه فرمود: درباره نفيسه با اهل مصر معارضه مكن چرا كه به واسطه بركت او بر‌ آنها رحمت نازل مي‎شود. کپی🚫 ──────────── l @Adventt l
۲۰ ─┅────══🍃🌸🍃══───┅─ 💠بسم اللّه نگفت و از كرسي افتاد 🔷عبدالله بن يحيي در محضر مقدّس حضرت اميرالمؤمنين (ع) روي كرسي نشست و چون «بسم الله الرحمن الرحيم» نگفت و سخن آغاز كرد، از كرسي به زمين افتاد، سر او شكست و خون جاري شد. ☢حضرت امير (ع) فرمودند: آيا ميداني كه رسول الله (ص) مرا حديثي فرمود از جانب خداي عزّوجّل كه: ❗️هر امري كه اسم خدا در آن ذكر نشود ابتر است، يعني عاقبت خير ندارد. 〽️عبدالله بن يحيي عرض كرد: بلي پدر و مادر فداي تو باد، ديگر ترك بسم الله نميكنم. ⚠️حضرت فرمودند: در اين هنگام بهره و سعادت خواهي ديد. 🔆عرض كرد: يا اميرالمؤمنين تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» چيست؟ 🔅حضرت فرمود: بنده در وقت قرائت قرآن يا هر كاري كه ميخواهد انجام دهد ⚜بگويد: «بسم الله الرحمن الرحيم» يعني به بركت اين اسم اين كار را انجام ميدهم و هر امري كه ابتداي آن بسم الله الرحمن الرحيم باشد آن كار مبارك است. و ✳️حضرت رضا (ع) فرمودند: بسم الله الرحمن الرحيم به سوي اسم اعظم الهي از سياهي چشم به سوي سفيدي آن نزديكتر است. ڪپی🚫 l @Adventt l
۲۱ ┅──═┅═─🔸🌾🌸🌾🔸─═┅═──┅ ⚪️ آب دهانش را به دهانم ماليد حافظ قرآن شدم 💠ابوعمره كه معروف به «زاذان» بوده عجمي و ايراني بود و از ياران مخصوص اميرالمؤمنين علي (ع) گرديد. 🌀سعد خفاف مي‎گويد: شنيدم زاذان با صداي بسيار خوب و غمگين قرآن مي‎خواند با اينكه عجمي است به او گفتم: تو آيات قرآن را خيلي خوب مي‎خواني، از چه كسي آموخته‎اي؟ 🔱لبخندي زد و گفت: روزي اميرالمؤمنين علي (ع) از كنار من عبور كرد، من شعر مي‎خواندم و صوت عالي داشتم، به گونه‎اي كه آن حضرت از صداي من تعجّب كرد و فرمود: «اي زاذان چرا قرآن نمي‎خواني؟!» ⭕️عرض كردم: «قرائت قرآن را نمي‎دانم جز آن مقداري كه در نماز بر من واجب است». 🔅آن حضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخني فرمود كه نفهميدم چه بود، پس ⚜فرمود: دهانت را باز كن، دهانم را گشودم، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمي از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همة قرآن را به طور كامل حفظ هستم، و پس از اين جريان، به هيچ كس نيازي در ياد گرفتن قرآن پيدا نكردم. ❕سعد مي‎گويد: اين قصّه را براي امام باقر (ع) نقل كردم، فرمود: زاذان راست مي‎گويد، چرا كه اميرالمؤمنين علي (ع) براي اذان به «اسم اعظم خدا» دعا كرد، كه چنين دعائي ردخور ندارد. کپی🚫 ───────────── l @Adventt l
۲۲ ─╁┅─┄─═─🍃🌸🍃─═─┄─┅╁─ ✅«زبيده» از شيعبان و ارادتمندان حضرت موسي بن جعفر (ع) بود، وي همسر «هارون الرّشيد» و يكي از ثروتمندان عصر خود به شمار مي‎رفت. يكي از اموال او سي جزء‌ قرآن بود كه در نود قسمت با زر نوشته و اطرافش طلا كاري شده بود. ☢يك روز در حالي كه قرآن تذهيب شده خود را مي‎خواند به اين آيه شريفه رسيد «شما هركز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد مگر آن كه از آنچه دوست مي‎داريد در راه خدا انفاق كنيد». «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون». ❕با خود فكر كرد چه چيزي از دارايي‎اش را بيشتر از همه چيز دوست دارد، به نظرش رسيد كه قرآن زركوب از همه چيز ديگر نزدش عزيزتر است. ⚜به همين دليل تصميم گرفت آن قرآن را در راه خدا انفاق نمايد. ⚠️دستور داد استادي كه آن قرآن را درست كرده بيايد و طلاهايي را كه در قرآن بكار رفته در آورده، سپس آنها را در راه خدا انفاق كرد. کپی🚫 ┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ l @Adventt l
۲۳ ┡─┄┅─┄┅┄┄🍃🌸🍃┄┅─┄┅─┩ 🔸انقلابي دروني با يك آيه 🔻علامه مجلسي (ره) مي‌نويسيد: وقتي آية «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ.»[1] «بدرستيكه جهنم وعده‌گاه گمراهان است. براي آن است هفت در براي هر در از آن گمراهان، جزئي تقسيم شده است.»نازل شد. 🔻رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ گرية شديدي كرد. صحابه هم از گريه آن حضرت گريه كردند، بدون اينكه بدانند جبرئيل چه آورده و رمز گريه پيغمبر چيست. كسي هم توانايي سخن گفتن با آن حضرت نداشت و از عادات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين بود كه هر زمان فاطمه را مي‌ديد مسرور مي‌گرديد. 🔻از همين رو سلمان رهسپار خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ شد. وقتي وارد گرديد، ديد مقداري جو پيش روي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ است و مشغول آرد كردن آن مي‌باشد و اين آيه را مي‌خواند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقي.»[2] «آن چيزي كه نزد خداست بهتر و پاينده‌تر مي‌باشد.» 🔻سلمان موضوع گريه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ خبر داد و ايشان برخاست و لباس پوشيد و به عزم ديدار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بيرون آمد... 🔻فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به پدر عرض كرد: اي پدر، فدايت شوم! چه چيز شما را گريانيده است؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن دو آيه را بر او خواند. فاطمه ـ سلام الله عليها ـ از شدت اندوه به صورت در افتاد و صداي ناله‌اش بلند شد كه واي😭، واي بر آن كسي كه داخل آتش گردد. 🔻در اين حال سلمان نيز گفت: اي كاش براي اهلم گوسفندي بودم و آنان گوشت مرا خورده، پوست مرا پاره مي‌كردند و من هرگز اسم آتش را نمي‌شنيدم. 🔻ابوذر گفت: اي كاش مادرم نازا بود و مرا نمي‌زاييد و من هرگز اسم آتش را نمي‌شنيدم. 🔻مقداد گفت: اي كاش پرنده‌اي بودم كه در بيابان‌هاي دور دست به سر مي‌بردم و حساب و كيفري نداشتم و ذكر آتش را نمي‌شنيدم. 🔺علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: اي كاش درندگان گوشت مرا پاره پاره كرده و اي كاش از مادر متولد نشده بودم و نام آتش را نمي‌شنيدم. سپس دست روي سر گذاشت و شروع به گريه كرد و مي‌گفت: آه، از دوري راه و كمي توشه در سفر قيامت. گناهكاران به سوي آتش مي‌روند و بسرعت داخل دوزخ مي‌شوند...[3] 💠 منابع: [1] . سوره حجر، آيه 43 و 44. [2] . سوره قصص، آيه 60. [3] . بحار الانوار، ج 43، ص 87 و انوار النعمانيه. کپی🚫 l @Adventt l
۲۴ ┽──═━──━🍃🌸🍃━──━═──┩ ☢از فاضل گرانقدر جناب آقاي علي آقايي «عراقچي همداني» شنيدم كه فرمود: ✴️در سال 1342 ماه محرم كه من در كبوتر آهنگ همدان منبر مي‌رفتم، انقلاب از قم به رهبري داهيانه حضرت امام خميني(ره) آغاز شد، تا آن كه ما خبر دستگيري امام خميني(ره) را به وسيله راديو شنيديم و از اين جهت همه نگران و ناراحت شديم و من در فكر شدم كه اين داستان، آخرش به كجا مي‌رسد و سرنوشت ملت و كشور چه خواهد شد، خصوصا عاقبت امام خميني(ره) چه مي‌شود با اين وضعي كه پيش آمده و دستگاه جبار ايشان را دستگير كرده بودند،‌ در اين هنگام به خاطرم رسيد كه براي آگاه شدن از عاقبت اين كار به قرآن كريم تفأل نمايم. ❗️قرآن را برداشتم متوجه قادر متعال شدم و خواستم كه از قرآن، عاقبت امر را به من نشان دهد پس قرآن را باز كردم، ديدم در اوّل صفحه اين آية مباركه است: 🔱«قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً»[1] ⚠️«بگو حق آمد و باطل نابود شد، بدان كه باطل نابودشدني است». ✳️من از اين تفال بسيار نيك، آرامش خاطر پيدا كرده و مطمئن شدم كه امام «ره» آزاد خواهد شد تا آنكه بعد ازچندي در اثر فشار ملت و اقدام علماي اعلام ومهاجرت علماي بزرگ شهرستانها به تهران، دولت و شاه مجبور شدند كه امام (ره) را آزاد كنند، 〽️تا اينكه مرتبه دوّم حضرت امام را دستگير كردند، اين دفعه ايشان را به تركيه، تبعيد نمودند، ‌دوباره من ناراحت شدم و قرآن را برداشتم خواستم با تفال به قرآن بدانم كه عاقبت كار چه خواهد شد (البته اين قرآن،‌غير از آن قرآني بود كه در كبوتر آهنگ بود) وقتي قرآن را گشودم، باز ديدم كه اوّل صفحه، اين آيه است:⚜ « قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً» خيالم راحت شد، دانستم كه اين دفعه نيز امام آزاد مي‌شود تا اينكه پس از مدتي كه امام در تركيه بود ايشان را به نجف فرستادند ناچار به پاريس تشريف آوردند كه اين پيشامد نيز موجب فكر و خيال و ناراحتي مسلمانان بود من دوباره به فكرم آمد كه از قرآن كمك بگيرم و با قرآن تفال بزنم تا بدانم اين مرتبه كار امام (ره) به كجا خواهد رسيد، 🔆 قرآن را باز كردم، باز ديدم در اوّل صفحه اين آيه آمد: 🔱« قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ ...»[2] 💠منابع : [1] . اسراء، 81. [2] . مردان علم در ميدان عمل، ج 3، ص 271 و 272. کپی🚫 l @Adventt l
25 ───┾────🍃🌸🍃────╁─── ✅آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردي 👇🏼 🔺گويند حاجي ملا احمد نراقي را فرزندي بود كه علاقه به او داشت و او مريض شد به نحوي كه حاجي مأيوس شد و بي اختيار از خانه ديوانه‎وار بيرون آمد. 🔺در ميان كوچه‎هاي كاشان راه مي‎رفت، ناگاه درويشي پيدا شد و به حاجي سلام كرد و عرض كرد: چرا پريشاني؟ حاجي 🔸فرمود: فرزندم مريض است و مأيوس گشته‎ام. 🔸درويش گفت: اين كه مطلب سهلي است. پس عصاي نيزه‎دار خود را بر زمين زد و سوره حمد را بدون قرائت و شرايط خواند و نفسي دميد و گفت: حاجي، برو كه پسر تو شفا يافت. 🍃حاجي تعجب كرد و احتمال صدق داده به خانه مراجعت نمود، ديد كه فرزندش عرق كرده و صحّت يافته است، حاجي بسيار در تعجب شد و در عقب درويش كسي را فرستاد و جميع شوارع و خيابانهاي كاشان را گشتند و درويش را نيافتند، پس از هفت هشت ماه حاجي يك روز در كوچه درويش را ديد به او گفت: 🔷اي درويش، تو مردي هستي كه در طريقت قدم مي‎زني و صاحب نفَس هستي و ليكن آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردي و قرائت تو صحيح نبود، البته در تعليم و تعلّم احكام شرعيه ساعي باش. ⚜درويش گفت: اكنون كه حمد ما تو را پسنديده نيامد آن را پس مي‎خوانم پس، عصا را بر زمين نصب كرد و دوباره سوره حمد را تلاوت كرد و نفَسي زد و گفت: برو. ⚜حاجي به خانه آمد، ديد همان پسرش مريض شده و به همان مرض وفات يافت[1]. کپی🚫 💠 منبع: [1] - قصص العلماء: ص 131. ┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ l @Adventt l
پایان فصل ۱ از 🔺🍃🌸🔺🍃🌸🔺🍃🌸🔺