. ┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈ #معرفی_شهید🍀 ✨#شهید_حمید_سیاهکلی_مرادی🕊 🔹همسر شهید تعریف می کرد: یکبار حمید آقا از هیأت که برگشت من و مادرش به شوخی گفتیم کمتر سینه بزن، سینه ات درد می گیره، به مامانش لبخند زد و گفت آخه مامان سینه زنی خیلی خوبه، ولی بعد به من گفت نگو سینه نزن، من بهت قول ميدم این سینه که برای اباعبدالله سینه زده روی آتیش جهنم رو نمی بینه... 🔸اردیبهشت ۹۴ برای رفتن به سوریه داوطلب شده بود و تا پای هواپیما هم رفته بود اما برگشته بود، شهریور هم قرار بود اعزام شود اما لغو شد و از این موضوع خیلی ناراحت بود. سر سجاده هم خیلی گریه میکرد و از خدا شهادت می خواست تا اینکه دوباره در آبان ماه صحبت اعزام به سوریه شد و گفت که قرار شده چند روز دیگه به سوریه برم... 🔹بعد از شهادتش شبی که توی معراج بود، دیدم دست ها و پاهاش و شکمش و سمت چپ صورتش پر بود از ترکش های ریز و درشت که باعث شده بود به شهادت برسه ولی تنها جایی که سالم بود سینه اش بود، وقتی دیدم یاد حرفش افتادم دستم رو روی سینه اش گذاشتم ببینم قلبش میزنه ولی...... قفسه سینه اش سالم سالم بود در حالی که کل بدنش دچار جراحت های شدید بود.... 🌺یادش گرامی وراهش پررهرو باد 🌺 l @adventt l