🚩 همراه با کاروان اسراء تا اربعین
▪️در روز چهارم اتفاقاتی در کوفه با حضور اسراء رخ داد.
▪️علامه مجلسی از بعضی کتب معتبره از مسلم گچکار روایت کرده است که گفت: ابن زیاد مرا به تعمیر فرمانداری گماشته بود، در این بین که مشغول کار بودم سرو صدا و هیاهو از اطراف کوفه شنیدم. از آن خادمی که با من بود پرسیدم: این ضجه و ناله در کوفه چیست؟ گفت: همین ساعت سر مرد خارجی که بر یزید خروج کرده آورده اند. گفتم: این خارجی کیست؟ گفت: حسین بن علی.چون این شنیدم صبر کردم تا آن خادم بیرون رفت، آن گاه سیلی محکمی بر صورت خود زدم که بر چشمم ترسیدم. دست و صورتم که گچی بود شستم و از پشت فرمانداری بیرون آمدم تا به کناسه رسیدم.
▪️مردم منتظر آمدن اسیرها و سرها بودند، من ایستادم. ناگاه نزدیک به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل می کردند، و در میان آن ها، زنان و حرم حضرت سید الشهدا(ع) و اولاد فاطمه(س) بودند و علی بن الحسین(ع) بر شتر برهنه سوار بود، و از سختی زنجیر، خون از رگ های گردنش جاری بود، گریه می کرد...
▪️مسلم گفت: مردم کوفه را دیدم که به اطفال خرما و نان و گردو می دادند، ام کلثوم بر اهل کوفه بانگ زد و فرمود: «ان الصدقه علینا حرام» «صدقه بر ما اهل بیت حرام است» و آن ها را از دست کودکان می گرفت و دور می افکند، و مردم بر مصائب آن ها گریه می کردند. سپس ام کلثوم سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای اهل کوفه، ساکت باشید مردان شما ما را می کشند و زنان شما بر ما می گریند! خداوند در روز قیامت بین ما و شما حکم فرماید. آن بانو در حال سخن بود که ضجه و غوغا برخواست و سرهای شهدا را بر نیزه کرده آوردند. جلوی آن سرها، سر نورانی حسین(ع) بود که تابنده و درخشنده و شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود، محاسن شریفش به سیاهی شبه (که سنگ بسیار سیا براقی است)، خضاب شده که سفیدی بٌن موها ظاهر شده بود، و چهره اش چون ماه می درخشید و باد محاسن شریفش را به راست و چپ حرکت می داد.
▪️حضرت زینب چون نگاهش به سر مبارک افتاد، پیشانی خود را بر چوب جلو محمل زد که خون از زیر مقنعه اش فرو ریخت و با سوز دل به آن سر اشاره کرد و فرمود: ای ماه نو که چون به کمال رسیدی خسوف ترا فرو گرفت و پنهان گشتی. ای پاره دلم، گمان نمی کردم چنین روزی مقدر و نوشته شده باشد. ای برادر، با این فاطمه خردسال سخن گوی که نزدیک است دلش آب شود. ابن زیاد سر امام حسین(ع) را فرستاد در کوچه های کوفه و در میان قبایل بگردانند...
▪️سرهای سروران همه بر نیزه و سنان در پیش روی اهل حرم جلوه گر شدند/ از ناله های پردگیان، ساکنان عرش جمع از پی نظاره به هر رهگذر شدند...
📚منابع:بحار الانوار، ج 45، ص 114
#روز_چهارم
#محرم_حسینی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
روز چهارم محرم بود که عبیدلله بن زیاد مردم شهر را در مسجد کوفه گرد آورد و گفت: ای مردم! شما آل سفیان را آزمودید! میدانید یزید دارای سیره و اخلاق نیکوست! و پدرش هم چنین بود!
اینک یزید به من دستور داده که بهره شما را از سخاوتش بیشتر کنم و پول بیشتری به هرکدام شما بدهم، و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم!
سپس از منبر پایین آمد و دستور داد تمـام شهر را ندا کنند تا آمادهی جنگ شوند. سپس حصین بن نمیر، شمر بن ذی الجوشن و دیگران را سمت کربلا روانه کرد
پس از اعزام آنها، شمر با چهار هزار لشگرش اولین گروهی بودند که برای جنگ با سیدالشهدا(ع) اعلام آمادگی کردند....
📗 برگرفته از کتاب قصه کربلا. علی نظری منفرد
#روز_چهارم
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan