ساعت شمارِ خوابِ تو گویا خراب بود
دردِ تو دردِ مردمِ بی نان وآب بود
قبلا خودت چو درد کشیدی زفقر، پس
هر صبح وشام دغدغه ات پرشتاب بود
درپشتِ میزِ خدمتِ این خلق، پرتلاش
حرفی که میزدی همه اش از حساب بود
آن نصف روز درمه و باران و درارس
هرلحظه لحظه اش چه پراز التهاب بود
آری همان سفر که چنان ناتمام ماند
زخمی عمیق بردلِ پیر وشباب بود
رفتی ورفتنت،همه را سوگوار کرد
ای مردِ مرد خدمتت از جنس ناب بود
فرهنگیار:حیدر رضائی گشوئیه_بندرعباس
#شعر
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb