6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ برادران پیامبر در آخرالزمان
🔶 برشی از سخنرانی حجت الاسلام دکتر نصرالله پور
┅══❉♦️❉══┅
InShot_20241114_002048077_14112024.mp3
5.4M
.
#تفسیر_قرآن(۴۲)
📖 تفسیر سوره مریم(س) - آیه ۹
▪️ قسمت ۴
▫️واقعا موجودات از عدم خلق شده اند؟
📢 #نَشـــــــر = صــــدقه جاریه 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مولاتی یا فاطمه..
اُمّاه
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
#فاطمیه
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #احکام_یک_دقیقه_ای_12
🌸 احکام به زبان ساده
🌸 پخش #شبکه_سه_سیما
🌸 در نماز به چه شکهایی نباید اعتنا کرد
@afaggasht
هنوز عضو این 👈 کـــــانــــــال 👉 نیستی😱
مسابقات مختلف با جوایز ارزنده
عجــــله کـــن از کربلا جا نمونی 🏃♂🏃♀
گروه زیارتی 🌟 آفاق گشت رباط کریم 🌟
✅کیــفـــیت عالــــی
✅قـیـمــت منــاسـب
✅مدیر مجرب
✅مداح
✅تنـوع میز پذیرایی اردور
✅ثبت نام زائر تهران و شهرهای همجوار و بین راه ساوه،همدان،کرمانشاه،ایلام و مهران
✅آشپز ایرانی با غذاهای متنوع ایرانی
✅ثبت نام زائر از تمام نقاط کشور به صورت مرز به مرز با تخفیف
✅ثبت نام به صورت نقد و اقساط فقط با دو میلیون و پانصد هزار تومان پیش پرداخت😍
✅نجف اشرف،کربلا،تمامی زیارت های دوره
✅سامرا و کاظمین به صورت گذری
✅ پذیرای نمایندگی ثبت نام از تمامی نقاط کشور
خاص عاشقان اهل بیت علیهم السلام
عضو کانال شو و از مسابقات و جوایزش بهره ببر
📲ارتباط با مسئول ثبت نام
⬇️⬇️
09383034903
🆔️لینک کانال جهت عضویت⬇️⬇️
@afaggasht
#قسمت_هفتاد_و_سوم_رمان_نسل_ سوخته:حس یک حضور
تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می کردم ... و خدا خدا می کردم ... توی دقیقه نود نظر پدرم عوض نشه ... استاد ضد حال زدن به من ... و عوض کردن نظرش در آخرین دقایق بود ... حتی انجام کارهایی که سعید اجازه رو داشت ... من که بزرگ تر بودم نداشتم ...
به جای قطار، بلیط هواپیما گرفتن ... تا زمانی که پرواز از زمین بلند نشده بود ... هنوز باور نمی کردم ... احساس خوشی و خوشحالی بی حدی وجودم رو گرفته بود ...
هواپیما به زمین نشست ... و آقا مهدی توی سالن انتظار، منتظر من بود ... از شدت شادی دلم می خواست بپرم بغلش و دستش رو ببوسم ... اما جلوی خودم رو گرفتم ...
خجالت بکش ... مرد شدی مثلا ...
توی ماشین ما ... من بودم ... آقا محمد مهدی که راننده بود... پسرش، صادق ... یکی از دوستان دوره جبهه اش ... و صاحبخونه شون ... که اونم لحظات آخر، با ما همراه شد ...
3 تا ماشین شدیم ... و حرکت به سمت جنوب ...
شادی و شعف ... و احساس عزیز همیشگی ... که هر چه پیش می رفتیم قوی تر می شد ...
همراه و همدم همیشگی من ... به حدی قوی شده بود که دیگه یه حس درونی نبود ... نه اسم بود ... نه فقط یه حس... حضور بود ...
حضور همیشگی و بی پایان ... عاشق لحظاتی می شدم که سکوت همه جا رو فرا می گرفت ... من بودم و اون ... انگار هیچ کسی جز ما توی دنیا نمی موند ... حس فوق العاده ... و آرامشی که ... زیبایی و سکوت اون شب کویری هم بهش اضافه شد ... سرم رو گذاشته بودم به شیشه ... و غرق زیبای ای شده بودم که بقیه درکش نمی کردن ...
صادق زد روی شونه ام ...
به چی نگاه می کنی؟ ... بیرون که چیزی معلوم نیست ...
سرم رو چرخوندم سمتش ... و با لبخند بهش نگاه کردم ... هر جوابی می دادم ... تا زمانی که حضور و وجودش رو حس نمی کرد ... بی فایده بود ...
فردا ... پیش از غروب آفتاب رسیدیم دوکوهه ... ماشین جلوی نگهبانی ورودی ایستاد ... و من محو اون تصویر ... انگار زمین و آسمان ... یکی شده بودند ...
.
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
رمان های عاشقانه مذهبی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام حواسمون به قندهای دوربرمون باشه
نزاریم زود آب بشن!!
واقعا عالی بود ...
24.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤ویژه برنامه: داستان مادر🥀
برای حضرت زهرا چه اتفاقاتی افتاد؟ 😢
واقعیت ماجرا چی بود؟
در قالب یک داستان روان
💬ویژه کودک و نوجوان
💠💠💠💠
🔹قسمت اول: این داستان
عید غدیر و تبریک مسلمانان به امیرالمومنین
📣اعزام کاروان زیارتی آفاق گشت به کربلا در تاریخ ۲۴ آبان ماه ویژه دهه فاطمیه 🖤
📣جهت ثبت نام و اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید
09383034903