جایزه هدیه کمک هزینه سفر به کربلا 🎁💵
📣هر ماه مسابقه داریم با جایزه های متنوع 😍
🎁✨https://eitaa.com/afaggasht/2801 ✨🎁
🎁✨ https://eitaa.com/afaggasht/2867✨🎁
🎁✨https://eitaa.com/afaggasht/3169 ✨🎁
🎁🔮✨ ✨🔮🎁
⁉️اگه جایزه میخای بزن👆 رو این عبارت بالا 💯
🏃♂🏃♂بدو از #مسابقه_ جانمونی عزیزجان
جایزه کمک هزینه سفر به کربلا 🎁💵
مهلت ارسال سوالات تا بیستم آذر ماه میباشد
📣📣 عجله کنید تا وقت تموم نشده از سی صوت منتظران ظهور که لینک آنها در پیام هست سی سوال طرح فرمایید بفرستید 📣📣
برای شرکت در قرعه کشی حضور در کانال الزامی است
لینک کانال برای شرکت در مسابقه
https://eitaa.com/afaggasht
❌❌فقط یک روز دیگر وقت باقیمانده تا شرکت در قرعه کشی کمک هزینه سفر به کربلا عجله کن ❌❌
این قشنگ ترین متن از شمس تبریزی بود که خوندم:
"ما باور کرده ایم که خداوند ما را از بالا میبیند،اما او در واقع از درون مینگرد..! "
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🏼♥
@afaggasht
14.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا امام زمان(عج) را رها کردیم...
🎙استاد #رائفی_پور
═╝@afaggasht
Anbashteh Shodan Gonahan.mp3
3.82M
🎬انباشته شدن گناه
🎙️استاد #کافی
@afaggasht💽
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_پنجاه_و_یکم
نمیدانستم چه نقشهای در سرش دارد..
کلی آسمان ریسمان به هم بافت که داعش سوریه را اشغال کرده...
و دارد یکییکی اصحاب و یاران اهلبیت ع را نقش قبر می کند!
میخواهد حرم ها را ویران کند با آب و تاب هم تعریف میکرد.
خوب که تنورش داغ شد در یک جمله گفت منم میخوام برم!
نه گذاشتم و نه برداشتم و بی معطلی گفتم خب برو 😊
فقط پرسیدم چند روز طول میکشد؟!
گفت نهایتاً چهل و پنج روز..
از بس شوق و ذوق داشت ، من هم به وجد آمده بودم دور خانه راه افتاده بودم..
و مثل کمیته جستجوی مفقودین دنبال خوراک میگشتم و هرچه دم دستم میرسید در کولهاش جاسازی میکردم..
از نان خشک و نبات حاجی بادام شیرینی یزدی گرفته تا نسکافه و پاستیل😅
تازه مادرم هم چیزهایی را به زور جا میداد ....
پسته و نبات را لای لباسهایش پیچید و می خندید😁
ذکر و خیر چند تن از رفقایش را کشید وسط و گفت با هم اینا رو میخوریم
یکی شان را مسخره کرد که
که مثل لودر هرچی بزاری جلوش می بلعه😂
دستش رو گرفتم و نگاهش کردم..
چشمانش از خوشحالی برق میزد.
با شوخی و خنده بهش گفتم طوری با ولع داری جمع میکنی که داره به سوریه حسودیم میشه😢
وقتی لباسهای نظامی و پوتینش را می گذاشت داخل کوله سعی کردم لحنم را طوری که کمی حالت اعتراض به خود بگیرد کنم :
بهش گفتم اونجا خیلی خوش میگذره یا اینجا خیلی بد گذشته که اینقدر ذوق مرگی؟؟؟؟
انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن:
« ما بیخیال مرقد زینب نمیشویم/ روی تمام سینه زنانت حساب کن!»
تا اعزامش چند روز بیشتر طول نکشید.
یک روز خبر داد که کمکم باید بارو بنه اش را ببندد..
همان روز هم بهم زنگ زدند که خودش را برساند فرودگاه ..
هیچوقت ندیده بودم نماز صبحش را به این سرعت بخواند😳
حالتی شبیه کلاغ پر بود
بهش گفتم خب حالا توام خیال راحت جا نمیمونیم..
فقط یادم هست که پرسیدم کی برمی گردید؟! چند روز میشه؟!
یهو نری یادت بره اینجا زنی هم داشتی ها😔
دلم میخواست همراهش می رفتم تا پای پرواز اما جلوی همکارانش خجالت میکشیدم ..
خداحافظی کرد و رفت..
دلم نمیآمد در را پشت سرش ببندم نمیخواستم باور کنم که رفت😭
خنده روی صورتم خشکید..
هنوز هیچ چیز نشده دلم برایش تنگ شد ..
برای خندههایش ، برای دیوانه بازیهایش ، برای گریههایش ،
برای روضه خواندن هایش😔
صدای زنگ موبایلم بلند شد..
محمدحسین بود جواب دادم ..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
InShot_۲۰۲۳۱۰۰۷_۱۹۱۵۳۴۷۵۸_۰۷۱۰۲۰۲۳.mp3
15.3M
#ابوذر_قسمتاول
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#داستان_شب
#گروهسنی_۶_۱۲
#قصه
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_۴۰
#گوینده:معینالدینی
༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄