🍀 دوست داری بری کربلا 🍀
🍀دوست داری ایام رجبیه کربلا باشی🍀
🍀بیا اینجا ثبت نام کن شرایط قسطی هم گذاشتیم که بتونی لذت این سفر معنوی را بچشی 😍
🍀 خدمات عالی با بهترین کیفیت و قیمت
مسافر مرز به مرز از تمام ایران پذیرفته میشود
تاریخ حرکت ۱۱ بهمن ماه
با ما تماس بگیرید
09172556445
09383034903
السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي
" سلام بر تو هنگامی که صبح میکنی و هنگامی که شب مینمایی! "
📚فرازی از زیارت آل یاسین
♥سلام امام زمانم♥
میدانم که صبحی زیبا خورشید رویتان میدرخشد و من شادمانه تر از هر روز
سلام خواهم کرد...
@afaggasht═════🍃═╝
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «تحریف مسیح»
⁉️چطور ممکنه امام زمان عمر طولانی داشته باشند؟!
@afaggasht
╚══════════🍃═╝
برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید☘️
09172556445
09383034903
@afaggasht
🔴 افسوس از عدم تقرب به امام زمان
🔵 مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی:
🌕 کاش به جای ریاضت، عمرم را در راه تقرب به #امام_زمان ارواحنا فداه صرف کرده بودم.
📚صحیفه مهدیه؛ ص ۵۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ تنها حاجتمان باید فرج امام زمان علیهالسلام باشد نه بهترین حاجتمان
🎖 احکام نو+جوان
💡حس برادرانه
✍🏻 پرسش: من یه دختر نوجوانم.
اشکال داره به یک نفر جس برادرانه داشته باشم؟!
#احکام_گرافیک
#ارتباطات
#آیت_الله_خامنه_ای
💯احکام ساده و روان
28.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 روشهای متفاوت برای دید و بازدید از خانوادهها
#دکتر_سعید_عزیزی
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت :
« بیا یه شرطی باهم بذاریم! تو بیا بریم ، من قول میدم هماهنگ کنم دو ساعت با محمدحسین تنها باشی!»
خوشحال شدم ، گفتم :
« خونه خودم هیچکسم نباشه!»
حاج آقا گفت :
« چشم!»
داخل هواپیما پذیرایی آوردند .
از گلویم پایین نمی رفت!
حتی آب ...
هنوز نمی توانستم امیرحسین را بگیرم!
نه اینکه نخواهم ، توان نداشتم😔
با خودم زمزمه کردم :
« الهی بنفسی انت!
آفریننده که خود تو بودی..!
نمیدونم شاید برخی جون ها رو با حساب خاصی که فقط خودت میدونی ، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون میشی! »
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم! در پارکینگ خانه ..
پاهایش جلو نمی آمد💔
اشک از روی صورتش میغلتید ، اما حرف نمی زد!
نه تنها او ، همه انگار زبانشان بند آمده بود!
بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش😭
رفته بودم با محمدحسین برگردم ، ولی چه برگشتنی..!
می گفتند :
« بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه!»
داد و فریاد راه نمی انداختم ، گریه هم نمی کردم!
نمیدانم چرا ، ولی آرام بودم!
حالم بد شد ..
سقف دور سرم چرخید! چیزی نفهمیدم ..
از قطره های آب که پاشیده می شد روی صورتم ، حدس زدم بیهوش شده ام.
یک روز بود چیزی نخورده بودم شاید هم فشارم افتاده بود ..
شب سختی بود.....
همه خوابیدند اما من خوابم نمی برد!
دوست داشتم پیامهای تلگرامی اش را بخوانم😭
رفتم داخل اتاق ، در را بستم .
امیرحسین هم را سپردم دست مادرم ..
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم و می خواستم تنها باشم!
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈