چو مغروران بی منطق مگو از عشق بیزارم
که ناگه میزند بر دل، شگرد او شبیخون است..
کاش زندگی از آخر به اول بود...
پیر به دنیا می آمدیم...
آنگاه در رخ داد یک عشق جوان میشدیم...
سپس کودکی معصوم میشدیم و
در نیمه شبی با نوازشهای عاشقانه آرام میمردیم..!!!
زندگی اونقدر عجیبه که به خودت میای میبینی آدمایی که پارسال این موقع فک میکردی بهترین آدمای زندگیتن و قراره تا ابد باشن،
در بهترین حالت الان نه اهمیتی برای هم دارید و نه خبری از همدیگه
عجب سیرکیست همه مان خواهیم مُرد،
این مسأله به تنهایی باید کاری کند که
یکدیگر را دوست بداریم،
ولی نمیکند.
یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج برادران و خویشان نشوم
بیمنت خلق خود مرا روزی ده
تا از در تو بر در ایشان نشوم .