#آقایان_نخوانند!
نگهبان شب 😂
بعد از اینکه آقای حسین بازنشسته شد
حضور او در خانه دائمی شد
و انتقادات وی از همسرش به ویژه در مورد خانه و آشپزخانه ، و بحث و گفتگو و فریاد مکرر او برای چیزهای بی اهمیت و غیره زیاد بود.
همه فاميل روزی که اقا حسين بازنشسته شد ، نفرین می کردند.
با این حال ، آقای حسین متوجه شد که همه از او ناراحت هستند ، بنابراین تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا حضور خود را در خانه کاهش دهد.
او با قدم زدن در پارک و مراکز خرید برنامه ای برای زندگی خود تنظیم کرد.
او به طور هم زمان با یک خانم همکار 38 ساله ملاقات کرد که در گذشته با او کار می کرد.
او از وضعیت جدیدش برای خانم تعریف کرد.
خانم همکار به او گفت:
گوش کن، من در خانه تنها هستم و شوهرم مدتها پیش درگذشت، و من بچه ندارم .. بیا باهم ازدواج کنیم !
آقا حسین از این حرفا خوشش امد وبا خانم رفت و طبق شرع با او ازدواج کرد.
صبح روز بعد ، او به خانه بازگشت ، وهمسرش از او پرسید:
دیروز کجا بودی؟
او پاسخ داد: "کار پیدا کردم ...!"
همسرش خوشحال شد زیرا می خواست از شر او خلاص شه، و گفت:
خیلی خوبه، شما هنوز جوانی، خوب کاری کردی، اینطوری هم خودتان را مشغول میکنی و هم برای ما و شما خوبه.
و طبق گفته: حرکت یک نعمت است !!
اما شغل جدید شما چیست؟
پاسخ داد: یک نگهبان شب
اون بهش گفت:
عالی، شغل پربرکتیه ...!
فعلا آقای حسین هر روز صبح خسته از شغل جدید خود از خانه همسر دومش برمیگرد وهمسر اولش برایش صبحانه آماده می کند ... و بعد از صبحانه به او می گوید:
پیداس که شما خسته هستید ، برو بخاب واستراحت کن شوهر عزیزم، بعد از ظهر ناهار رو آماده میکنم و بیدارت میکنم تا به کار خود بیدار و قوی بری.
اینطوری اقای حسین، اعتبار و احترام خودش را پس گرفت و وقت خود را با چیزی مفید مشغول کرد.
و به خانوادش نیز آرامش بازگشت.
امیدوارم هر کسی دچار مشکلی شبیه این شود، از تجربه اقای حسین بهره مند شود ...
با احترام ..
* اداره امور بازنشستگان ...
😂😂😂💔
صرفا جهت آگاهی خانم ها😊
حواستون به زندگیتون باشه😊
کم کردن کلمه یا جمله ای از این پیام #جایز نیست.
مبلغان نور
https://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2