#خاطرات_شهید
اصلا تاكتيك عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهكها بود و بيشتر وقتش صرف رفت و آمد ميان آنها میشد. غالبا هم تنها میرفت و بدون اسلحه. مثلا يك گردن كلفتی به اسم «علی مريوان» دار و دسته مسلح سی_چهل نفری راه انداخته بود. عباس تصميم گرفت كه «علی مريوان» را وادار به تسليم كند.
● اراده كرد و رفت پيش شان. اميدوار نبوديم زنده برگردد، جلويش را هم نمیتوانستيم بگيريم. تصميم كه می گرفت ديگر تمام بود. هر چه میگفتيم بابا! اينها كه آدم نيستند، میروی، سرت را برايمان میفرستند، عين خيالش نبود.
● مدتی با آنها رفت و آمد میكرد، با آنها غذا میخورد، حتی كنارشان میخوابيد! اينها عباس را میشناختند كه كيست و چه كاره است ولی بهش «تو» نمیگفتند. بالاخره «علی مريوان» و دار و دستهاش داوطلبانه تسليم شدند.
● دفترچه خاطره علی مريوان كه دست بچهها افتاد ديدند يك جا درباره عباس نوشته: «چند بار تصميم گرفتم او را از بين ببرم، ولي ديدم اين كار ناجوانمردانهای است. عباس بدون اسلحه و آدم میآيد. اين ها همه حسن نيت او را نشان میدهد. كار درستی نيست كه به او صدمه بزنم...».
📎پ ن: چهارمین فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله «ص»
#شهید_حاج_عباس_کریمی
#سالروز_شهادت 🌷
● ولادت: ۱۳۳۶، قهرود کاشان
●شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳، عملیات بدر، شرق دجله
🇮🇷@afsaranebasir
#خاطرات_شهید🌷
🍃وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت:
خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟
علی با همان بدن بی جان گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم.
🍃پ ن : 3 فروردین(دیروز)، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر،
#علی_خلیلی را گرامی
می داریم.
#شهید_علی_خلیلی🌷
🇮🇷@afsaranebasir