eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
689 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱| [ منو میترسونی از دوتا گلوله... ؟! ] ✌️🏻🇮🇷 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: علاج همه مشکلات در داخل کشور است ❗️بسیاری از مشکلات ما مربوط به خارج کشور است اما علاج آن در داخل است، هیچ‌کس علاج مشکلات را در خارج از کشور جستجو نکند. ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
این عکس شبیه تابلوی عصر عاشورای فرشچیان نیست؟ 🌸 @afsaranjangnarm_313 🌸
🤲🏻 میگفت : اگه باعث شد نماز اول وقتِت به تأخیر بیوفته ! وقتشه که برای همیشه باهاش کنی[🌵🚫] +نمازتـون‌سـردنشـه‌رفقـاا✌️🏻 ⭐️ @afsaranjangnarm_313 🦋
《🌙🌸🌱》 :📌‼️ اگه‌به‌گناهی‌مبتلا‌شدی؛👊🔥 نذارقلبت‌بهش‌عادت‌ڪنه...!💔 عادت‌به 🌪 اضطراب‌وترسِ‌ازگناه‌روازقلبت میگیره...!😓 اونوقت!!!!!!⇨ به‌جای‌لذت‌بردن‌ازخدا✨ دیگه‌ازگناه‌لذت‌میبری...! ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
🔸 رائفی پور: ⛔️ الآنه که شما باید تصمیم بگیرید اصول و اعتقادات رو آچارکشی کنید. دقیقا همین سن شما باید بفهمید امامت یعنی چی؟ جهان بینی خودتو درست کنی... از همینجا شروع میشه! 📲@afsaranjangnarm_313🌐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹مدتی بعد، خانه ای مصادره ای را برای سکونت در اختيار شاهرخ گذاشتند. بعد گفتند: چون خانه نداريد، می توانيد برای دريافت زمين مراجعه نمائيد. يک قطعه زمين در شمال منطقه تهرانپارس به ما تعلق گرفت. ما 🌹شاهرخ گفت: خيلی از مردم با داشتن چندين فرزند هنوز زمين نگرفته اند. من راضی به گرفتن اين زمين نيستم. 🌹يكروز پيرمردی را ديد که نتوانسته بود زمين دريافت کند.آمد خانه.سند زمين را برداشت و با خودش بُرد.سند را تحويل پيرمرد داد و گفت:اين هديه ای از طرف حضرت امام است. 🌹مدتی بعد خانه مصادره ای را هم تحويل داد.گفته بودند برای يک مقر نظامی احتياج داريم.دوباره برگشتيم به مستاجری،اما اصلاً ناراحت نبود. 🌹گفتم: پس چرا قطعه زمين را تحويل دادی؟گفت:ما که برای خانه و زمين نکرديم،هدف ما بود. خدا اگر بخواهد،صاحب خانه هم می شويم. ○|خاطره‌اےاز شهید💔 شاهرخ ضرغام🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
{•❣🔗•} 👌 نکته ی روز👌♥️ خدایا یاریم ڪݩ⇦نگاهم👀 درایݩ فضاۍ مجازے🌐 «جزبراےتو»نبیند⛔️ و⇦انگشتانم⇨✌ «جزبرای تو»💛 ڪلیدے رافشارندهد📲 ‼️اگرهیچڪس هم نبینه خدا میبینه🚫 خدایۍ ڪه شاهد و قاضیست❗️ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  •●❥  ❥●• غلط کردم کیوان.. غلط کردم..تروخدا منو ببخش😭 همه چی تموم شده...من سرم به سنگ خورده.. تروخدا منو ببخش کیوان.. [کیوان] ببخشم!!؟؟چیکار کردی با من..؟ چیکار کردی با خودت؟ چی کم داشتی ها!!! گیرم که کم داشتی،باید با اون مرتیکه چت میکردی؟! دردی داشتی به خودم میگفتی چرا به یه نامحرم آخه!!!چراااا.. هر چی من گریه و عذر خواهی میکردم بی فایده بود،به پاش افتادم... همه چی رو براش توضیح دادم اما کیوان عصبی بود و گوشش به این حرفا بدهکار نبود! چشماش آماده باریدن بود،اما غرور مردونه اش اجازه باریدن نمی داد.. کتشو برداشت رفت سمت در.. گفتم نرو کیوان.. یه چیزی بگو.. اصلا بزن درگوشم.. چرا هیچی نمیگی..تنهام نذار کیوان.. برگشت زل زد تو چشمام چشماش کاسه ی خون شده بود گفت فرشته سقوط کردی،بدجوری ام سقوط کردی از چشمم افتادی..حیف اسم فرشته که رو تو گذاشتن،دیگه فرشته نیستی!!! در کوبید و رفت... تو چشماش نفرت رو دیدم... تو چشماش غرور له شده شو دیدم.. نشستم پشت در و زانوی غم بغل کردم و های های گریه کردم کیوان 3شب تموم خونه نیومد!!! تو این چند سال سابقه نداشت یه شبم تنهام بذاره اما سه شبانه روز تنهام گذاشت گوشیشم خاموش بود از ترس آبروریزی نمیتونستم ازخانواده و دوست و آشنا سراغش رو بگیرم سه شبانه روز اشک ریختم و اشک.. دریغ از یه لحظه آروم گرفتن.. بلند شدم وضو گرفتم دو رکعت نماز خوندم،از خدا خواستم منو ببخشه و آبرومو حفظ کنه.. انقدر با خدا حرف زدم و گریه کردم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد... شب بالاخره کیوان به خونه برگشت داغون داغون...انگار عزیزی رو از دست داده باشه!!! کیوان شکسته شده بود و من مسبب این بدبختی بودم.. ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 @Afsaranjangnarm_313
  •●❥  ❥●• چند روز گذشت.. کیوان حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد..! حتی نگاهمم نمیکرد.. حرفای منم هیچ تاثیری روش نداشت.. صبح میرفت سرکار،شب دیر وقت برمیگشت.. منتظر بودم بره دادگاه و تقاضای طلاق بده، منتظر بودم این خبر به گوش فک و فامیل برسه و انگشت نمای عالم و آدم بشم اما چند ماه گذشت و خبری نشد..! توی اون چند ماه دلم خوش بود به دیدارهایی که با خانواده رخ میداد فقط اونجا بود که کیوان به اجبار باهام حرف میزد و حفظ ظاهر میکرد! فقط من میدونستم چه زجری میکشه از اینکه باهام هم کلام میشه و نقش بازی میکنه..! چند ماه تمام باهم زیر یه سقف بودیم اما جدا از هم... جز یه سلام و خداحافظ اونم با اکراه کلامی رد و بدل نمیشد.. طلاق عاطفی.. زندگی زیر یک سقف بدون هیچ ارتباطی.. ما چند ماه تمام فقط و فقط یه همخونه بودیم! این بی تفاوتی داشت خفه ام میکرد اگه تقاضای طلاق میداد انقدر زجر نمی کشیدم! کیوان انگار با سکوت و بی محلی داشت شکنجه ام میداد.. دیگه صبرم سر اومد.. یه شب که اومد خونه،طبق معمول رفتم پیشش برای دلجویی.. اما باز بی اثر بود😭 گفتم یا ببخش یا طلاقم بده!!! چرا طلاقم نمیدی؟؟؟ چرا پیش خانواده ها آبرومو نمیبری آخه؟! میخوایی چی رو ثابت کنی؟! پوزخندی میزد و چیزی نمیگفت.. من یه غلطی کردم..بهت بد کردم کیوان..میدونم! من به خودمم بد کردم.. لعنت به من.. اما تو بزرگی کن و ببخش! همش خودمو گول میزنم،میگم منو بخشیدی و گرنه طلاقم میدادی... اما آخه اگه بخشیدی پس رو کاناپه خوابیدنت چیه؟ حرف نزدنات چیه؟ بی محلیات چیه؟! جلوی مردم نقش بازی میکنی؛توی خونه زجر کشم میکنی؟! تروخدا یا ببخش یا طلاقم بده! راحتم کن دیگه تحمل ندارم... ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 @afsaranajangnarm_313
  •●❥  ❥●• بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم.. هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا سکوت اختیار میکرد یا عصبی میشد و تیکه انداختناش شروع میشد! من رو متهم میکرد به خیلی از کارهایی که نکرده بودم..! متهم به خیلی از حرف هایی که اصلا نزده بودم! سخت بود برام تحمل حرفهایی که میزد اما چاره ای نداشتم جز اینکه آه بکشم و سکوت کنم.. گاهی خودمو میذاشتم جای کیوان.. شاید اگه منم جای اون بودم،باور نمیکردم که علاقه به نامحرمی وجود نداشت! شاید اگه منم جای کیوان بود شک میکردم.. اما.. اما بعضی حرفها و تهمت هایی که بهم میزد خیلی آزار دهنده بود.. یه وقتایی که حرفهاش مثل نیش مار سمی میشد دیگه نمیتونستم سکوت کنم میگفتم من که دیگه هیچ برنامه ای تو گوشیم نیست! من که قول دادم دیگه خطا نکنم.. میگفت از کجا معلوم..!؟ بعدشم اصلا برام مهم نیست !! نصب کن اون برنامه های کوفتی رو.. افشین خانتم پیدا نکردی غصه نخورا.. آشغالای امثال افشین زیاده تو مجازی! اون نشد یکی دیگه... واسه اون وقت نکردی دلبری کنی..واسه این یکی دلبری کن! با اون نشد قرار مدار بزاری،با این یکی بذار! به اون نشد بگی دوستت دارم...به این یکی بگو..! حرفاش دیوونم میکرد..زجرم میداد..! چند باری خودمو راضی کردم که برای دادخواست طلاق پا پیش بذارم تا از این جهنمی که توش هستم نجات پیدا کنم.. اما نتونستم قدم از قدم بردارم! از یه طرف بحث آبرو در کار بود.. از طرفی بهم ریختن خانواده ها و رابطه فامیلی.. از طرفی من.. من واقعا کیوان رو دوست داشتم..! و چقدر سخت بود ثابت کردن این جمله دو حرفی به کیوان!!! من از لحاظ روحی بهم ریخته بودم.. آب خوش از گلوم پایین نمیرفت! هر کی منو میدید میگفت چقدر رنگ و روت زرد شده.. چقدر بی حالی؛چرا انقدر لاغر شدی..؟! نکنه خبری شده؟!نکنه داری مامان میشی فرشته خانوم؟؟ خنده تلخی رو لبهام سبز میشد و میگفتم نه خبری نیست.. اسم بچه که می اومد دوباره داغ دلم تازه میشد.. بارها کیوان اصرار کرده بود بچه دار بشیم و من مخالفت کرده بودم! حالا با خودم میگفتم کاش خبری بود.. کاش بچه ای در راه بود.. حالا چقدر دلم میخواست مادر بشم..! اما فسوس.. ادامه دارد... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 @Afsaranjangnarm_313
  •●❥  ❥●• افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..! برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان... باهاش حرف زدم.. گفتم منو ببخش! اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره... حالا من فقط یکبار خطا کردم! نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!! اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود.. ببخش کیوان..! دلم تنگ شده برا صدات.. دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات.. دلم تنگ شده برای جان گفتنات.. دلم برات تنگ شده کیوان.. تروخدا ببخش.. کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم.. گفت طلاق میخوای؟! باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی.. خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه! نمیدونستم چی توی سرش میگذره! میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!! بالاخره تقاضای طلاق داد.. یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه... از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم بالاخره روز موعود فرا رسید.. لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری.. رفتیم محضر.. بزور دو تا شاهد پیدا کردیم نشستیم تا نوبتمون بشه دل توی دلم نبود.. رنگ به رخ نداشتم!! همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه... و از خواب بیدار بشم.. اما خوابی وجود نداشت بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت.. اسممونو صدا زدن،رفتیم تو.. نشستیم روی صندلی کنار هم.. اول اسم منو صدا زدن چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید.. به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم... حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست! چه راحت زندگیمو باخته بودم.. چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم.. همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه.. پس کو رحمانیتت..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!! نوبت کیوان شد.. رفت که امضا بزنه.. لرزش دستاشو حس میکردم خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..! یه نگاه به من.. یه نگاه به دفتر.. یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز... ازش پرسیدن _چی شد؟! امضا کنید لطفا! +نمیتونم.. _مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟ +چرا.. _خب پس امضا کن دیگه برادر من! +نمیتونم..! _چرا آقای محترم؟ +چون دوسش دارم.. زل زد تو چشمام و گفت: وقتی خدا گفته "باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ که این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار گر توبه شکستی باز آ " پس من چه کارم.. می بخشمش.. پایان 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 @Afsaranjangarm_313
کیوان، فرشته را می بخشد ؛ دیوار مردانه اش ترک برداشته! و سقف فرو ریخته ... ی دنیای حقیقی؛ بگذار رازی را با تو در میان بگذارم! آنچه که باید راجب مردها بدانی... مردها شبیه به یک خانه ی آجری هستند! خانه ای که آجر به آجرش را با عرق جبین بنا کرده اند تا یک روز، فرشته رویاهایشان پا بر آن نهد و آنوقت او را را تبدیل به خوشبخت ترین زن روی زمین کنند؛ اما... امان از روزی که این زن، مچ پایش پیچ بخورد و به یک آجر برخورد کند...! دومینو اتفاق می افتاد! آجر به آجر این خانه، از آجر عشق تا آجر محبت،از آجر غرور تا آجر دل صاف داشتن! آز اجر صداقت تا آجر همدلی ..... همه و همهههه فرو می ریزد و در نهایت،سقف خانه ( ) سقوط می کند !!! حالا هر چقدر هم زن بیاید و بگوید؛ پایم پیچ خورده! عمدا نبوده! وقتی خانه ویران شده است... آن وقت برای احیای این ساختمان باید سالهای سال وقت صرف کنی... البته که کار نشد ندارد،خصوصا اگر پای در کار باشد، اما.. فرشته جان؛ زندگی است! مواظب قدم اولت باش... قدم هایت را با احتیاط در قلب یک مرد بردار، بدون ضربه ای کوچک به دیوار! بگذار فرشته دنیای حقیقی بمانی! نه ! و بگذار... کیوان، کیوان جان بماند! 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 @Afsaranjangnarm_313
به جبران دیشب همه پارتای داستان و گذاشتم🙃❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱| مینویسم عشق میخونم حسین...💔 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ بشارت بزرگ رهبر معظم انقلاب به جوانها✌️ 🇮🇷 ○━⊰☆📱☆⊱━○ @afsaranjangnarm_313 ○━⊰☆⚔☆⊱━○
🔸️امروز جنگ جنگِ اراده‌هاست 🔺️| امام حسین(ع) با تحریف جنگید! بعد رحلت پیامبر،دشمنان پیامبر تمام احادیث را سوزاندن،مردم آن زمان در دور هر صفحه قرآن احادیث و تفسیر را مینوشتند،اما باز هم با عنوان تعمیر کتاب‌ها آن‌هارا گرفته و بدون تفسیر و احادیث تحویل مردم دادند،چنان انحرافی ایجاد شده بود که حتی سخن خلیفه از سخن خدا هم بیشتر بود! در زمان امام حسین(ع) هیچ‌کس از امام حسین(ع) سوالی نمیپرسید که شبهه آن بر طرف شود پس امام حسین(ع) علیه تحریف قیام کرد،چون اگر تحریفی نبود مردم کوفه قبول نمیکردن حرف ابن زیاد رو برای به شهادت رساندن امام حسین(ع) امام حسین(ع) با این قیام تمامی انحرافات را شکست داد.. 🔻| امروز اگر تحریف شکست بخورد،تحریم هم شکست میخورد.. ✿๑✿๑✿๑✿๑✿๑ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
‍ ✨ -برای‌تــوبــه امــروزوفـــردانڪـن🖐🏻! ازڪجامعلـــوم این‌نفسی‌ڪھ الان‌میکشــی جزونفس‌های‌آخر‌‌نباشہ؟! خیلیابۍخیال‌بودن‌و یهوغافلگیــرشدن..💔 :))) ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
سلام رفقا 🍃 خوبین ان شاالله؟🙃 میخوایم از کانالای 150_ با محتوای اخلاقی و مذهبی کنیم☺️ به صورتی که شما اسم+ آیدی کانالتون +یه جمله کوتاه که تبلیغ کانالتون رو بکنه.. برای ما بفرستین و ما فردا و ساعت مشخص لیست رو تو کانال قرار میدیم🌸 برای ارسال به ایدی زیر مراجعه کنید😉 @montaghem_soleymani_82
.... جنگ همچنان ادامه دارد.. فقط این جنگ،نرم شده! سلاح‌های‌مان فرق ڪرده، نه نارنجڪ.. نه تانڪ... اما شعارمان یڪ ڪلام:   ✿๑✿๑✿๑✿๑✿๑ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساخته شده توسط یکی از اعضای خوش ذوقمون @afsaranjangnarm_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱⚔ چنـد دقیـــــقھ اے با محـــــمد حسـین پویانـــــفر...👆🏻 👌🏻 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 🌹یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت.بهش گفتم :" کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم " 🌹گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟ قبرش کجاست ؟ " مونده بودم چی بهش بگم .. بعداز چند لحظه سکوت گفتم : " شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره ، قبر نداره .. چرا سراغشو می گیری ؟ 🌹با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد : " کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت : " بابا این آقا کیه؟ " 🌹گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند ."از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه . 🌹چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛ 🌹بهش گفته : " دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛ چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم " 🌹بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ؟ "بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم 🌹فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب نماز و حجابت باش... ○|خاطره‌اے از شهید💔 ابراهیم هادی🕊|○ 🌴@afsaranjangnarm_313🌴
🖤 ای کاش مرا تا به رواقی برسانید این زائر جا مانده به باقی برسانید من با حرمم مثل دو تا خط موازی ای کاش که ما ما را به تلاقی برسانید 😔😭 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○