🌸🍃
👌تمام جنگها سر همین #حجاب است.
اگر می گویند #آزادی...
قصدشان این است که حجابت را بردارند...
جنگ امروز اسلحه نمی خواهد.
🌿🌿🌿
#روزها_ی_همیشه_سفید
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 صورت #خونی و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمیرفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازهاش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه میکردم.
از همان مقابل در اتاق، #اشکهایم طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، میبرمتون خونه!»
💠 میدانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و میترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود.
از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن #نامحرم خجالت میکشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیشتون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟»
💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمیشد با اینهمه #بیرحمی سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانوادهاش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.»
سعد تنها یکبار به من گفته بود خانوادهاش اهل #حلب هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیشدستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانوادهاش تحویل میدن، نه خانوادهاش باید شما رو بشناسن نه کس دیگهای بفهمه شما همسرش بودید!»
💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ #غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمیداره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماستون میکنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو #حرم بودید!»
قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشیتر از اونی هستن که فکر میکنید!»
💠 صندلی کنار تختم را عقبتر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره #درعا خبر داد :«میدونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر #نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشتهها رو تیکه تیکه کردن!»
دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهستهتر کرد :«بیشتر دشمنیشون با شما #شیعههاست! به بهانه آزادی و #دموکراسی و اعتراض به حکومت #بشار_اسد شروع کردن، ولی الان چند وقته تو #حمص دارن شیعهها رو قتل عام میکنن! #سعودیهایی که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعهها رو سر میبرن و زن و دخترهای شیعه رو میدزدن!»
💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او میشنیدم در #انقلاب گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی میشنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش میکردم.
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرفها روی سینهاش سنگینی میکرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعههای حمص رو فقط بهخاطر اینکه تو خونهشون تربت #کربلا پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیههای شیعه رو با هرچی #قرآن و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعهها رو آتیش میزنن تا از حمص آوارهشون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...»
💠 غبار #غیرت گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت #تکفیریها در حق #ناموس شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...»
باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دندهتون جوش بخوره، خواهش میکنم این مدت به این برادر #سُنیتون اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!»
💠 و خودم نمیدانستم در دلم چهخبر شده که بیاختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانیام نفس میکشید و داغ بیکسیام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید #ایران پیش خونوادهتون!»
نمیدید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام #سوریه را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه #آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو #غارت میکنن!»...
#ادامه_دارد
@afsaranjangnarm_313
🔴 یه سوالی ذهنمو مشغول کرده !
الان معترضینی که موجب کشته شدن کلی آدم و خسارات مالی و ... شدن
دقیقا چه مطالبه ای دارن؟ 🤔
چند ساعته دارم فکر میکنم ولی به جواب نمیرسم،
اول با خودم گفتم با گشت ارشاد یا همون پلیس امنیت اخلاقی مخالفن!
ولی بعد دیدم نه آخه کسی مثلا شعاری نداد بر این مبنی که مثلا:
اصلاح عملکرد پلیس
بعد با خودم گفتم خب اصلا اصلاح برای چی؟ مگه ثابت شد که اون دختر با ضربه باتوم کشته شده!؟
بعد یادم اومد که دیگه مثل روشنی روز، روشن شد که بیمار بوده ....
هرچند بی حجابی هم تخلف هست و بالاخره باید باهاش برخورد میشده.... اما عمرش به برخورد کفاف نداد بنده خدا
و متاسفانه اینقدر پلیس امنیت اخلاقی در ایران بودجه و نیرو و امکانات کمی داره و توسط فیلم های سینمایی تمسخر شده که درواقع اصلا درمورد حجاب فعالیت خاصی نداره، وگرنه برهنگی در کشور ما اینقدر زیاد نمیشد
بعد با خودم گفتم حتما با حجاب اجباری مخالف هستن که اعتراض میکنن ...
اما خب تو کشور ما مگه حجاب اجباری بوده؟
تو دانشگاه؟ یا محیط کار؟ یا خیابون؟ یا مراکز خرید؟ لب دریا؟ روضه؟ هیئت؟ سینما؟ تلوزیون؟
کجا حجاب اجباریه؟ توی کدوم استان؟
یکی میشه به من بگه؟
برعکسش ولی زیاده ... مثلا اساتیدی که به برهنه تر ها نمره بیشتر میدن ...
کارمندانی که کار برهنه ترهارو بهتر راه میندازن ...
مغازه دارانی که با برهنه ترها خوش برخورد تر هستند ....
شغل هایی که فقط به ظوااااهر آرااااسته متعلق هست....
کیه که بگه اینا رو ندیده؟ ☝🏻
خب پس اعتراض به حجاب هم منتفیه!
بعد گفتم حتما به اسلام معترضن و میخوان اسلام نباشه ، چون قرآن رو آتیش میزنن !!!
پرچم و خیمه اباعبدالله رو آتیش میزنن...
اما بعد یادم اومد که همشون هی میگن: تو قرآن گفته لا اکراه فی الدین!
خب پس یعنی قرآن رو قبول دارن
یا مثلا میگن : امام علی گفت اگر خلخال از پای زن یهودی و....
یعنی ائمه رو هم قبول دارن!
پس اعتراض به اسلام هم منتفیه ...
فقط یه حالت میمونه ...
ما میخوایم مسلمون هایی باشیم که قرآن رو قبول نداریم به جز لا اکراه فی الدین اونم به تفسیر حجت الاسلام مصی علینژاد،
ائمه رو هم قبول نداریم جز حدیث «خلخال از پای زن یهودی»، قوانین رو هم عشقی میپذیریم هرجا عشقمون کشید میگیم من قبول ندارم این قانون رو ، پوشش هم میخوایم رو دست لاس وگاس بلند شیم ،
تمام روزنه ها و ورودی و خروجی بدن ما باید آفتاب بخوره و نمیخوایم #پوشش_حداقلی داشته باشیم
ابزار بودن #زن ، از بین بردن #زندگی پاک و #آزادی فحشا هم شعارمونه
:///
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
با تهدید مغازهدارها در چند خیابون و مرکز خرید مجبورشون کردند مغازهها رو ببندند بعد میگن ... #آزادی!! یعنی آزاد هستی که بین تخریب مغازهات و بستن مغازهات یکی رو انتخاب کنی؟!!!
#اعتصابات_اجباری
#حسین_دارابی
"📻🌿-----------------------------------
@afsaranjangnarm_313