#شـهـیدگـمنـام
او خودش را فروختـ...
از همان زمان که فهمید
#فاطمه گمنام میخرد
😔🌹@afsaranjangnarm_313🌹😔
#جنـگ_نـــــرم📱
🔰بین همه جنگ ها هیچ جنگے سخت تر از "جنگ نرم"نیست...
آخه تو جنگ نظامی تو فقط یه جون ناقابل دارے که فداے میکنی و تمام...
اما تو "جنگ نرم" #تفکرات مارو نشونه میرن...
همون تفکرات و اعتقاداتے که از من #سردارسلیمانے ها و #حججی هارو میسازه...
از توے دختر #فاطمه ها و #زینب هارو میسازه...
☝️🏻هیچ چیز با ارزش تر از تفکرات یک فرد و یک ملت نیست...
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹مجید شوخ طبع بود به همین جهت در نخستین جلسه آشنایی نظرم را جلب کرد.
در میان صحبتهایم با نیروها چند بار
شوخی کرد که خیلی جدی گفتم «اگر شوخی کردن را ادامه بدهی، بیرونت میکنم».
در آن روز شهید به پهلوی شکسته حضرت #فاطمه (س) قسمم داد تا او را اعزام کنم. من را در آغوش گرفت و گفت
🌹«با من دعوا کن. کتکم بزن ولی بیرونم نکن.
تو را به حضرت فاطمه (س) قسم میدهم
تا من را اعزام کنی.»
گفتم آنجا جنگ است شوخی که نیست،
اما باز هم با شوخی سعی کرد تا نظرم را جلب کند. با تایید انجام شده و راضی به اعزامش شدم.
این قسم مجید در لحظه شهادت حالم را بد کرد چون 4 تیر به پهلویش اصابت کرده بود.
🌹قبل از شروع عملیات، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام سخنانم، گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود.
گفتم «چرا خالکوبیات مشخصه؟» پاسخ داد «این #خالکوبی یا فردا #پاک می شود، یا #خاک می شود»
این آخرین شوخی مجید بود.
[وقت #شهادت یک تیر به بازوی سمت چپش خورد و خالکوبی اش پاک شد
•|خاطرهاے از شهید💔مجید قربانخانے🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴