eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
687 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ سرش و بلند کرد و بهم نگاه انداخت من سریع حواسم و پرت کردم ولی فکر کنم بیشتر ضایع شدم🤦🏼‍♀ عاقد: ایا بنده وکیلم؟ +عروس رفته گل بچینه😑 - برای بار دوم می پرسم ایا بنده وکیلم؟ +عروس رفته گلاب بیاره🤕 -برای بار سوم می پرسم ایا بنده وکیلم زینب با صدایی که از استرس میلریزد گفت با اجازه ی امام زمان...پدرم مادرم بزرگ ترا بله😌 همه دست زدن و بعدم از کمیل پرسید کمیلم بله رو گفت و... حلقه هارو تو دست هم کردن و کمیل دست زینب و بوسید😄 عموی زینب که حالا فهمیدم بابای اون دختره ست اومد و دست کمیل و زینب و تو دست هم گذاشت نفهمیدم کی گریه م گرفت برای تبریک رفتم جلو کمیل تا اشکامو دید سریع سرم گرفت تو بغلش و گفت نبینم اشکاتوووو نگران گریه نکن نوبت توعم میشه نمی ترشی😂 -کمیل حیف نمیخوام از الان جلو خانومت خرابت کنمممم😡 زینب و بغل کردم ک بهش تبریک گفتم بعد تبریکاو عکسایی که گرفتیم رفتیم برای شام بابای زینب همه رو دعوت کرده بود رستوران کمیل و زینب با ماشین ما رفتن زودتر ماعم باید خودمون و تو ماشین یکی تلپ می کردیم مامان رفت ماشی خاله باباعم ماشین عمو من این وسط مث بچه یتیما دنبال ماشین خالی می گشتم🤕 باصدای بوق سرم و بلند کردم دیدم حاج خانومه +دخترم بیا توماشین ما خالیه -مزاحتمون نمیشم +بیا عزیزم تعارف نکن محمد عقب نشسته بود می خواست بلند شه بره جلو که ماشین پشت سری شروع کرد به بوق زدن و حاج اقا گفت سریع سوار شم و راه افتاد.... حاج خانوم برگشت عقب و با دیدن قیافه ی من و محمد پقی زد زیر خنده😂 ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫