{•💚🌱•}
#حرفِکاربردۍ(:
بہتجربہثابتشده
اگربراۍعباداتتکمنذاری...
کارۍکہیكساعتطولمیکشہ
توۍدهدقیقہتموممیشہ...!!🖇🕊✨
•آیتاللہبھجت
@afsaranjangnarm_313📿
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتهشتم🖇
●ببنید معدش غذا رو یکی دوساعت بعد ازخوردن پس میزنه و بالا میاره
-خب الان برای چی داره گریه میکنه
●دکتر گفتن به جای غذا از سرم استفاده کنیم.روز های قبل وقتی خواب بود سرم بهش وصل میکردیم ولی الان حالش بده و هیچ جوره قصد خوابیدن نداره
-خب....
خواستم چیزی بگم که دیدن دکتر بلژیت داره ب سمت ما میاد ایستادم تا بایسته کنار ما
+زدی سرمش رو؟
●دکتر اصلا نمیزاره بهش سرم وصل کنیم
دکتر سری ب معنی تایید تکن و داد و سرم رو از پرستار گرفت
+برو سراغ بقیه بیمارها من خودم سرمش رو میزنم
پرستار از ما دور شد رو ب دکتر گفتم
-منم میتونم بیام داخل
+البته به کمکتون احتیاج دارم
باهم وارد اتاق بلژیت شدیم همین که بلژیت دکتر رو دید صدای گریش بند اومد و با ذوق ب دکتر نگاه کرد
*مهدی جون اومدی
+اوهوم....اومدم ب ی دختر ناز سر بزنم
و انگار حسودی درون بلژیت شکوفا شده بود ک پرسید
*کی رو میگی
+اومم.....بزار فک کنم....اها اسمش بلژیته
بلژیت دو دستش رو محکم به هم کوبید
*وایییییییی منو میگی مهدی جون و با هر زحمتی که بود روی دو زانوش بلند شد و گونه دکتر رو بوسید.
* راستی مهدی جون گوشیتو میدی،عکس اون آقاهه رو به داداش بنوعام نشون بدم؟
دکتر نگاه مرددی به من انداخت و گوشی رو از دورون جیب روپوشش بیرون آورد و رو به بلژیت گرفت
+بیا عزیزم
بلژیت گوشی رو از دست دکتر قاپید و گوشی رو ب سمت من گرفت
*بیین بنوعا...ببین چقدر زیباعه
ببین چه لبخند قشنگی داره
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
نه یادت میره از یادم💔
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
اگر یڪ مذهبے مبارزه با نفس نڪند،
ممڪن است جنایتهایے بڪند ڪه از ڪفار هم بر نمیآید...!
- اعوذباللہمنشرالنفس..
_استادپناهیان_
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
1_146043432.mp3
10.49M
°•.🌱
جنگ نرم...2
حاج حسین یکتا(:✨💔
#سنگربہدوشان_سیدعلے💚
#نـحن_الغالبون✌️🏻
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل که بلرزد
باران اشک است
که زلالش می کند
واین اشک
تنها راه شهادت است.
اللهم الرزقنا حلاوة معرفتک ❤️
#روایت_صدر
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
﷽
#حضرت_عشق ♡
#قسمت_نهم🖇
نگاهی سر سری ب چهره مرد انداختم و به معنی تایید سرم رو تکون دادم
*خدا کنه بچه ها رو دوست داشته باشه
و بعد با چشمانی مظلوم رو به دکتر ادامه داد
*دوست داره مهدی جون؟
+اره عزیزم.....خیلی دوست دارن بچه ها رو
*واقعا؟؟ینی اجازه میده منم بهش بگم بابا؟؟
باشنیدن اسم بابا و اینکه بلژیت دلش میخواست به این آقا بگه بابا بغض بدی وجودم رو گرفت و دلم به حال بلژیا سوخت
+اره بلژیت عزیزم،اون خیلی مهربونه
*واقعا میشه منم برم پیششون؟اصن کجا زندگی میکنه؟
+ایران زندگی میکنن
و این بار من با بهت زمزمه کردم
- ایران!!!!!
*بنوعا....بنوعا...داداشی میشه بریم ایران زندگی کنیم؟
با تن صدایی برافروخته جواب دادم
-نه بلژیت!نمیشه؛اون ها تروریست هستن
داعش رو که میشناسی؟اونا داعشی هستند
بلژیت نگاهی ب من و نگاهی به عکس اون مرد انداخت.نمیدونم چرا ولی انگار مردد بود
نگاه اخر رو به دکتر انداخت و پرسید
*بنوعا راست میگه؟اون آقا رهبر داعشیاست!؟
اخه تو چشماش مهربونی موج میزنه ینی این اقا هم داعشیه؟
دکتر سرش رو ب علامت نفی تکون داد
+نه عزیزم اون اقا داعشی نیست
با شنیدن این جمله بر افروخته شدم
-این خزعبلات چیه ب این بچه میگی هان!!؟؟؟همین الان از تاق بلژیت گمشو بیرون
دکتر ناراحت شد و متاسف سری تکون داد گونه بلژیت رو بوسید و بیرون رفت.بلژیت هم از بیرون کردن دکتر ناراحت بود که با بغضی که امیخته شده بود داخل صداش گفت..
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
『 🌷』
•
.
ما ڪه از ڪسی گله نداریم..
ما فقط دلمون تنگِ صحنِ انقلابته
آقایِ امام رضا :)))
@afsaranjangnarm_313
{•📱⚔•}
رفیق . .☝️🏼
فضآےمجازۍ
نبرد سنگین شده🙁
امروزھهرڪسۍیڪگوشۍدارد📲
مانندِکسۍاستکھ
سلاحۍدردستدارھ؛💣
پسبایدبداندکھچگونہازاینسلاح استفادهکند✊🏼؛
وچھچیزۍراباآنهدفبگیرد
حمایتبشه:)
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○