eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
679 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
{•💚🌱•} (: بہ‌تجربہ‌ثابت‌شده اگربراۍعباداتت‌کم‌نذاری... کارۍکہ‌یك‌ساعت‌طول‌میکشہ توۍده‌دقیقہ‌تموم‌میشہ...!!🖇🕊✨ ‌ •آیت‌اللہ‌بھجت @afsaranjangnarm_313📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 ●ببنید معدش غذا رو یکی دوساعت بعد ازخوردن پس میزنه و بالا میاره -خب الان برای چی داره گریه میکنه ●دکتر گفتن به جای غذا از سرم استفاده کنیم.روز های قبل وقتی خواب بود سرم بهش وصل میکردیم ولی الان حالش بده و هیچ جوره قصد خوابیدن نداره -خب.... خواستم چیزی بگم که دیدن دکتر بلژیت داره ب سمت ما میاد ایستادم تا بایسته کنار ما +زدی سرمش رو؟ ●دکتر اصلا نمیزاره بهش سرم وصل کنیم دکتر سری ب معنی تایید تکن و داد و سرم رو از پرستار گرفت +برو سراغ بقیه بیمارها من خودم سرمش رو میزنم پرستار از ما دور شد رو ب دکتر گفتم -منم میتونم بیام داخل +البته به کمکتون احتیاج دارم باهم وارد اتاق بلژیت شدیم همین که بلژیت دکتر رو دید صدای گریش بند اومد و با ذوق ب دکتر نگاه کرد *مهدی جون اومدی +اوهوم....اومدم ب ی دختر ناز سر بزنم و انگار حسودی درون بلژیت شکوفا شده بود ک پرسید *کی رو میگی +اومم.....بزار فک کنم....اها اسمش بلژیته بلژیت دو دستش رو محکم به هم کوبید *وایییییییی منو میگی مهدی جون و با هر زحمتی که بود روی دو زانوش بلند شد و گونه دکتر رو بوسید. * راستی مهدی جون گوشیتو میدی،عکس اون آقاهه رو به داداش بنوعام نشون بدم؟ دکتر نگاه مرددی به من انداخت و گوشی رو از دورون جیب روپوشش بیرون آورد و رو به بلژیت گرفت +بیا عزیزم بلژیت گوشی رو از دست دکتر قاپید و گوشی رو ب سمت من گرفت *بیین بنوعا...ببین چقدر زیباعه ببین چه لبخند قشنگی داره ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر یڪ مذهبے مبارزه با نفس نڪند، ممڪن است جنایت‌هایے بڪند ڪه از ڪفار هم بر نمی‌آید...! - اعوذباللہ‌من‌شرالنفس.. _استادپناهیان_ 🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
1_146043432.mp3
10.49M
°•.🌱 جنگ نرم...2 حاج حسین یکتا(:✨💔 💚 ✌️🏻 ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل که بلرزد باران اشک است که زلالش می کند‌ واین اشک تنها راه شهادت است. اللهم الرزقنا حلاوة معرفتک ❤️ ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 نگاهی سر سری ب چهره مرد انداختم و به معنی تایید سرم رو تکون دادم *خدا کنه بچه ها رو دوست داشته باشه و بعد با چشمانی مظلوم رو به دکتر ادامه داد *دوست داره مهدی جون؟ +اره عزیزم.....خیلی دوست دارن بچه ها رو *واقعا؟؟ینی اجازه میده منم بهش بگم بابا؟؟ باشنیدن اسم بابا و اینکه بلژیت دلش میخواست به این آقا بگه بابا بغض بدی وجودم رو گرفت و دلم به حال بلژیا سوخت +اره بلژیت عزیزم،اون خیلی مهربونه *واقعا میشه منم برم پیششون؟اصن کجا زندگی میکنه؟ +ایران زندگی میکنن و این بار من با بهت زمزمه کردم - ایران‌‌!!!!! *بنوعا....بنوعا...داداشی میشه بریم ایران زندگی کنیم؟ با تن صدایی برافروخته جواب دادم -نه بلژیت!نمیشه؛اون ها تروریست هستن داعش رو که میشناسی؟اونا داعشی هستند بلژیت نگاهی ب من و نگاهی به عکس اون مرد انداخت.نمیدونم چرا ولی انگار مردد بود نگاه اخر رو به دکتر انداخت و پرسید *بنوعا راست میگه؟اون آقا رهبر داعشیاست!؟ اخه تو چشماش مهربونی موج میزنه ینی این اقا هم داعشیه؟ دکتر سرش رو ب علامت نفی تکون داد +نه عزیزم اون اقا داعشی نیست با شنیدن این جمله بر افروخته شدم -این خزعبلات چیه ب این بچه میگی هان!!؟؟؟همین الان از تاق بلژیت گمشو بیرون دکتر ناراحت شد و متاسف سری تکون داد گونه بلژیت رو بوسید و بیرون رفت.بلژیت هم از بیرون کردن دکتر ناراحت بود که با بغضی که امیخته شده بود داخل صداش گفت.. ✍🏻نویسنده: و کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫 @afsaranjangnarm_313📍
『 🌷』 • . ما ڪه از ڪسی گله نداریم.. ما فقط دلمون تنگِ صحنِ انقلابته آقایِ امام رضا :))) @afsaranjangnarm_313
{•📱⚔•} رفیق . .☝️🏼 فضآے‌مجازۍ نبرد سنگین شده🙁 ‏امروزھ‌هر‌ڪسۍ‌یڪ‌گوشۍدارد📲 مانندِ‌کسۍاست‌کھ ‌سلاحۍ‌در‌دست‌دارھ؛💣 پس‌باید‌بداند‌کھ‌چگونہ‌از‌این‌سلاح استفاده‌کند✊🏼؛ و‌چھ‌چیزۍ‌را‌با‌آن‌هدف‌بگیرد‌ حمایت‌بشه:) ○━━⊰☆📱☆⊱━━○ @afsaranjangnarm_313 ○━━⊰☆⚔☆⊱━━○