•
.
ڪاش عِیدیَم...
نواے
اناالمهدے ش باشد ~.~🌸
#بیو 🌱
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بہ ماه رویٺ قسم ڪہ جانا
اگر ڪہ باشم دم ظهورٺ...(:
🌺 @afsaranjangnarm_313 🌺
#پارت_32
#واقعیت_درمانی✨
نفهمیدم چجوری خودم و روسوندم داخل بیمارستان سردرگم بودم.... فکر یه لحظه نبودنش روانیم می کرد...
بابارو از دور دیدم کمرش خم شده بود انگار....
مگه چی شده بود که یه شبه بابا انقدر شکسته شده بود....
رفتم طرفش باور نمی کردم این بابا بود؟
چشماش سرخ بود....
+بابا تورو قران بگو کوثر چش شده؟؟
-اروم باش پسرم
+بابا از صبح صد بار مردم و زنده شدم....
-صبح رفت برای تزئین پایگاه...
منم سرکار بودم که یهو خانوم دلیر زنگ زد....
گف کوثر از بالای چارپایه افتاده
گف بردنش بیمارستان...
+الان کجاست؟
بابا دستم و گرفت و برد پیش کوثر با دیدنش بغضم شکست...
باورم نمیشد....
این کوثر بود؟
دنیا دور سرم می چرخید ..
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکوتدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
#ثواب_یهویی
همین الان اندازه سنت برای سلامتی امام زمان صلوات بفرست😉
❣ @afsaranjangnarm_313 ❣
🦋💚بسماللهالرحمنالرحیم💚🦋
🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛
يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊
•°•🌸✨اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج✨🌸•°•
🌺 @afsaranjangnarm_313 🌺
#جنگ_نرم
💙💙💙💙💙💙
برای مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن،لازم است مدیریت متمرکز و هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید...
#مقام_معظم_رهبری
💙💙💙💙💙💙
@afsaranjagnarm_313
#یکم_سیاست
#تلویزیون
#سریال_پایتخت
#پایتخت
📛سقوط پایتخت📛
🔴 شاید به جرات بتوان ادعا کرد یکی از موفق ترین و پر بیننده ترین فیلم های چند سال اخیر کشور سریال *#پایتخت* به کارگردانی *#سیروس_مقدم* و نویسندگی *#خشایار_الوند* بوده است اما تغییر نویسنده این سریال ، آن را از آسمان آفتابی #سوریه با مخ در خاک خشک و بی آب و علف #سومالی زمین کوبید.
🔴 با یک مقایسه عامیانه نه کارشناسانه درباره پایتخت های گذشته و قسمت ششم آن ، به راحتی میتوان تفاوت تهیه کننده ارزشی (سازمان فرهنگی اوج) را با تهیه کننده غیرارزشی امسال(فروردین ۱۳۹۹) به وضوح مشاهده کرد.
🔴 در *پایتخت ۵* تبلیغ استقامت ، مبارزه با داعش، جانفشانی برای حفظ حریم خانواده ، احترام به پدر و حتی عکس پدر(بهبود) ، افتخار قهرمان ملی ، توجه و خدمت به پدر پیر ، غرور ملی ، خواندن نماز در شرایط سخت ، احترام به شعائر دینی و ساده زیستی به نمایش درآمد اما در *پایتخت ۶* تبلیغ دختر بازی ، حرمت شکنی نسبت به والدین و بزرگترها ، ایستادن مقابل پدر و مادر ، بد دهنی ، خانه مجردی ، دست بلندکردن روی بزرگتر ، فساد در فضای مجازی ، نگهداری از حیوانات خانگی ، سودآور بودن مواد مخدر ، زندگی لاکچری ، پول پرستی ، رقص و آواز ، آلودگی صوتی ، عملهای زیبایی ، تزریق ژل و بوتاکس ، خالکوبی های نامتعارف و پنهان کاری جوانان مقابل والدین به تصویر کشیده شد.
🔴 باتوجه به همه این نقص ها از مدیران *#صدا_و_سیما* دوستانه استدعا داریم برای ساخت قسمت آخر این سریال حتی اگر بهترین مسائل اخلاقی را هم رعایت کنند هزینه ای برآورد نکنند.
🔴 حال برای اینکه تا حدودی ذهنیت شما عزیزان خواننده با حقایق پشت پرده این قسمت از سریال پایتخت همسو شود به گوشه هایی از آن اشاره میکنم:
🔷 *#ارسطو_عامل* که حمل کننده ضریح و گلدسته بود و همه را با افتخار برای زیارت امام رضا علیه السلام می برد حال برای چک برگشتی به زندان افتاده میشود حامل موادمخدر.
و مدام از علائم گروهای شیطان پرستی استفاده میکند
🔷 *#نقی_معمولی* با ایجاد جای مهری بر پیشانی هم نیروهای ارزشی را مسخره میکند هم با رفتارهایش به سخره میگیرد. ضمن اینکه پس بازگشت از مکه ، بهتاش که در تمام قسمت های سریال مبلغ فساد اخلاقی است موقع توزیع *#آب_زمزم تبرکی* با اصطلاح *#مشروب_خواران* و به شکلی که ساقی گری بزم شراب را القا کند به #ارسطو_عامل میگوید برای من سر پر بریز ، برا بقیه ته استکانی.
🔷 *#هما* که درتمام قسمت های قبلی سریال اسطوره زنی درست کار و پاک است دراین قسمت به نقی درباره سفر دخترهایش برای اردوی رزمی و مسائل دیگر چندین بار دروغ میگوید و مخفی کارهای زیادی دارد.
🔷 *#بهتاش* که حرمت دایی خود (نقی) ، مادرش ، ارسطو و بقیه را نگه نمیدارد مدام باوجود مخالفت مادرش جلوی او با دخترهای مختلف ارتباط میگیرد ، بزرگترهایش را به اسم صدا میزند ، شوخی های رکیک و خلاف ادب میکند و هنرش فقط رقاصی و چشم چرانی است.
🔷 *#سارا_و_نیکا* دخترهای نقی که بدون اجاره پدر و مادر آب هم نمیخوردند دراین قسمت خود سر شدند ، بی اجازه پدرشان به اردو می روند و به نصاب ماهواره سفارش کار میدهند.
🔷 *#رحمان_و_رحیم برادران رحمت* که در قسمت های قبلی آدم های ساده ای بودند و به برادر بزرگشان احترام خاصی میگذاشتند ، دراین قسمت تریاکی شده و رحمت را کتک میزنند.
🔷 *#فهیمه* که زنی ساده و با اخلاق بود ، دراین قسمت ناگهان میشود زنی قرتی.
🔷 *#جمیله همسر تقی* که تا این قسمت خبری از او نبود ناگهان میشود بزن بهادر و راه به راه شوهرش را کتک میزند.
🔷 *#بهروز* پسر کوچک خانواده آقای فریبا که بسیار پرخاشگر و در توهین به بزرگترها و خبرچینی بعداز بهتاش نفر اول است.
🔴 تغییر شدید محتوایی در قسمت ششم سریال پایتخت و انتخاب نویسنده ای به نام آرش عباسی که گرایش نرمی به سوی *#جریان_اصلاحات* دارد مرا یاد انتخاب اشتباه سال ۹۶ ریاست جمهوری می اندازد که با رای دادن به *#حسن_فریدون(روحانی)* جامعه به نابودی کشیده شد.
🌺 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
#پارت_31
#واقعیت_درمانی✨
کمیل:
سرکار بودم که تلفنم زنگ زد مامان بود
+جانم دلم مامان؟
صدای هق هق گریه ش میومد
+مامان؟چیشده
-کمیل بیا کوثرم😭
این و گفت و تماس قطع شد
نفهمیدم چجوری خودم و رسوندم خونه زینب و برداشتم و راه افتادیم دستام می لرزید زینب مدام صلوات می فرستاد راه دوساعته و یه ساعته رفتیم رسیدم خونه دیدم کسی نیست زنگ زدم بابا خاموش بود...مامان بر نمی داشت کلافه چنگی به موهام زدم خاله رو گرفتم
صدای گرفته ش حالم و بدتر کرد
+جانم
-خاله کوثر کجاست؟
بیا بیمارستان نزدیک خونه تون خاله
+یا جده سادات چیشده خاله؟
-فقط بیا خاله
نگام به زینب افتاد بغض کرده بود ولی به خاطر من خودش و نگه داشته بود با چشام بهش فهموندم که بریم سر تکون داد و راه افتادیم تو حیاط بیمارستان علی و دیدم چشاش سرخ بود تو من و دید اومد جلو و بغلم کرد شونه هاش می لرزید
+علی تورو قران بگو چیشده
-کمیل کوثر
+تو رو جون کوثر بگو چیشده
-داداش برو بالا
هیچکس جوابم و نمیداد جدا شدن روح و از بدنم و داشتم احساس می کردم تصویر کوثر و لبخنداش اومد جلوی چشمم اشک دور چشمام جمع شد.... همه جارو تار میدیدم....
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکوتدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#پارت_31 #واقعیت_درمانی✨ کمیل: سرکار بودم که تلفنم زنگ زد مامان بود +جانم دلم مامان؟ صدای هق هق گر
تقدیم نگاهتون🌹
ببخشید دیشب پارت 31ارسال نشده بود
چرا اينقدر بيقراري آسمان؟
سه روز است اشكت يك ريز سر ريز است!
نكند خبري آشفته ات كرده است؟
نگو كه باز تأخير جاي تعجيل را گرفته!
تو را بخدا زبان بگشا و بگو كه اشك شوق است اين باران بي وقفه...
آي آسمانِ دل پُر ، پَر پَر زدنمان را مي بيني ؟
طاقت مان طاق است ؛
و كاسه ي صبر لبريز !
يا همين طور سكوت كن و ببار ،
يا "فرج" را فرياد كن ...
🙏🌸🙏🌸🙏🌸
😍 @afsaranjangnarm_313 😍
بچهمذهبیا |😉✋🏼
✍هموناڪههیئتهرشبشونسرهجاشهـ 🏴
✍ولیشوخیهایبعدهیئتشونمبهراهه😅🤜
✍هموناڪهشماتولباسسیاههمحرمدیدیوگفتیایناافسردن😏
✍بیاتولباسهشادیهنیمهشعبانمببینشون😍🎁
✍اوناییڪهمیبینیهمشمداحیگوشمیدن🎧
❌افسردهنیستن🥀
✍فقطوقتیمداحیگوشمیکننیهامیدیپیدا میکنن..
ڪهبایدنوکریه خاندانعلیوبڪنن..
✍ڪهبایدمنتظرقائمآلمحمد(عج)باشهـ 😍
اونموقعستڪهحالشونخوبمیشهـ 🙃
✍اونپسراییڪهدیدیوقتیدخترمیبینناخممیڪنن🤦♂
بیاشوخیهاشونباخواهرشونببین..🙂🍃
✍دختریڪهباچادرشبااخمروگرفته
❌بداخلاقنیست🥀
امانتداره😍
✍اونپسراییڪهمیگنشهادت..🧔🏻☝️🏼
✍ شکستعشقینخوردنڪهبخوانبهخاطرشباشهادتازایندنیا خلاصبشن:(
❌نه🥀
✍اوندنیابارفیقاشونقراردارن
قرارگذاشتنڪسیباجسمیڪهسردارهپیشهاربابنره💔:)
✍اوندختراییکهمیگنهمسرآیندمبایدعاشقشهادتباشهنمیخوانزود ازدستشراحت شن..🙅♀
❌نه🥀
✍میخوانبهحضرتزینببگن:
بیبیخودمنمیتونمبیامولیعزیزاموڪهمیتونمبراتفداڪنم.🙂❣
🌻•°سلامتیههمهبچهحزبالهیهاواعتقاداتقشنگشونصلوات•°📿
☺️ @afsaranjangnarm_313 ☺️
#یا_مهدی
📿🌼📿🌼📿🌼
بی خبر در بزن و سر زده از راه برس:)
حالا وقتشه یک دل نوشته که سال هاست آرزویمان است بنویسم...
باید بگم که بابا جان نبودنت آنقدر آشکار شده است که همه اعلام دلتنگی میکنند...
نه برای نجات از مشکلات و سختی ها بلکه برای دلشان...
اینبار بغض میکنم و می نویسم...
(میدانی/فکر آمدنت با دلم چه میکند؟
اینکه:بیایی/سخنرانی کنی/حرف های قشنگ بزنی و همه مات و مبهوت تو شوند/لبخند بزنی/لبخند های پر محبتت را از کسی دریغ نکنی/نماز جماعتی که تو امامش باشی/نماز شبی که همراه تو باشد و....
همه و همه ما را به وجد می آورد...
و از فکر کردن به این زیبایی ها کارخانه ی قند در دلمان ساخته می شود😊
حالا که داریم فکر می کنیم...
حس میکنم ای کاش گناهی نمی کردیم تا شما زودتر ظهور کنید و غیبتتان تمدید نشود...
انشاءالله ظهورتان نزدیک شود سالم و سلامت باشید....
#از_طرف_بنده_گناهکار
🌼📿🌼📿🌼📿
@afsaranjangnarm_313
#پارت_33
#واقعیت_درمانی✨
دستم و به دیوار گرفتم اون واقعا کوثر بود؟همونی که هر وقت من و میدید میپرید بغلم و از سروکولم بالا می رفت؟
نه این واقعیت نداشت....
کوثر بلند شوو
ابجی تورو خدا بلند شووو
پاشو بیا بغلم
پاشو خودت و انقدر لوس نکن
پاشو عزیز دل داداش
بلند شو قربونت برم
کوثر پر شر و شور من حالا مثل یه تیکه گوشت افتاده بود رو تخت و به زور کلی دم و دستگاه زنده بود...
اره کوثر من الان تو کما بود😔
زانوهام دیگه تحل وزنم و نداشت...
دستم و به دیوار گرفتم و همونجا نشستم بغض زینب شکست...
بغض بابا شکست...
ولی من چرا گریه نمی کردم؟
مگه اون خواهر من نبود؟
مگه همدم تنهاییام نبود؟
مگه نزدیک ترین ادم زندگیم نبود؟
باورش سخت بود برام...
یه پرستار اومد و صدامون کرد گف دکترش می خواد باهامون صحبت کنه من و بابا رفتیم تو اتاقش به احتراممون بلند شد رو صندلی نشستیم و شروع کرد
+ضربه ای که به سر دخترتون خورده خیلی شدید بوده...
همونطور که می دونید ایشون الان تو کما هستن...
مدت کما معلوم نیست چقد طول بکشه 1 روز....1ماه....1سال...10سال شایدم هیچ وقت تموم نشه
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکوتدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
#پارت_34
#واقعیت_درمانی✨
صدای شکستن قلبم و می شنیدم
-اگه بهوش بیاد چی؟
+احتمالش خیلی کمه ولی احتمال الزایمر کوتاه مدت یا...یا
-یا چی؟
+ممکنه خواهرتون فلج بشن
دوتا دستم و گذاشتم رو صورتم بابا هیچی نمی گفت....
چجوری به مامان می گفتم؟
یهو فکرم رفت پیش محمدی که قرار بود اخر هفته با کوثر عقد کنه...
کوثری که داشت به عشقش می رسید...
چقد خوشحال بود...
قرار بود برن برای خرید....
چجوری به محمد خبر بدیم؟
از دکتر تشکر کوتاهی کردیم و رفتیم بیرون مامان اومد سمتون
+دکتر گفت خطر رفع شده؟مگه نه😍 کوثر من بر می گرده...
می خوایم بریم خرید عروسی براش
-مامان اروم باش کوثر بر میگرده... ولی معلوم نیست کی...😔 معلوم نیست سالم بر گرده یانه مامان زد جیغی کشید و از حال رفت
مامان و بردن اورژانس کنار زینب رو صندلی نشسته بودیم
+زینب
-جانم؟
+می تونی به محمد خبر بدی؟
-خودمم که نه ولی به مامان گفتم کم کم بهش بگن
+اها
مامان بهوش اومد و فرستادیمش خونه من و موندم بیمارستان بابا از وقتی از پیش دکتر اومده بودیم رفته بود گلزار شهدا...
#ادامه_دارد
✍به قلم:
ث.نیکوتدبیر
💫 @afsaranjangnarm_313 💫