eitaa logo
آفتابگردان ها
45 دنبال‌کننده
35 عکس
1 ویدیو
0 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: @Aftabgardanha موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
مشاهده در ایتا
دانلود
#ویژه_نامه_نمایشگاه_کتاب_1397 مجموعه غزل #سالیان سروده: #سجاد_سامانی #دوره_اول_آفتابگردانها انتشارات: #سوره_مهر #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_Gardanha
مجموعه غزل ، از ۴۰ غزل در حال و هوای نئوکلاسیک تشکیل شده و محتوای آن مناجات، عاشقانه و آیینی است. این غزل ها سروده های ۲۲ تا ۲۵ سالگی است و چند شعر نیز با اصلاحاتی از سال های نوجوانی شاعر در آن منتشر شده است. در این مجموعه سعی بر این است که ضمن پایبندی به قواعد شعر کلاسیک، محتوای ارزشمند شعر قدما با نگاه و زبان نو بیان شود. گفتنی ست این مجموعه غزل دومین کتاب شعر شاعر است. @Aftab_Gardanha
چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم ‌ در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم ‌ گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم ‌ بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم ‌ عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم ‌ از مجموعه @Aftab_Gardanha
گفتگوی آفتابگردانها با عضو به بهانه چاپ مجموعه غزل «مرا صدا کردی؟»: «ادبیات آفاقی بی انتهاست» این گفتگو را بخوانید در: http://yon.ir/2qbAb
هفتمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف ) با عنوان ، با اجرای ، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. مهمان ویژهٔ ششمین جلسه: دکتر همراه با شعرخوانی از اعضای و نقد و بررسی مجموعه شعر زمان: یکشنبه ٣۰ اردیبهشت، ساعت ۱٨ همراه با صرف افطاری مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم @Aftab_Gardanha
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭖﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺟﻨﻮﻥ ﮐﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﺸﻮﺩ «ﻓﺘﺢ ﺧﻮﻥ» ﮐﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺯﻡ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﻗﺪﺱ ﺷﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﺷﻌﺮ ﺍﮔﺮ ﻧﻌﺮﻩﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﺼﺮ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ... ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﯾﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻮﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ ناموس زخم خورده‌ای از بس که بی کسی از بس که طعنه خورده و بیت‌المقدسی ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﺮﮒ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻌﺮﮐﻪﻫﺎ ﺭﯾﺰﺭﯾﺰ ﺷﺪ ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺳﻮﺧﺖ بر عکس معجزات خدا، «‌الخلیل» ﺳﻮﺧﺖ از خون گرمتان، عرق سرد می‌زنند در مسجد شکسته‌یتان، نرد می‌زنند آری شما حماسه ولی ما جنازه‌ایم ما خواب مانده‌ایم کجا انتفاضه‌ایم؟ تنها برای منفعت خود برادریم امروز روز نکبت ما بود بگذریم آه ای برادر عربم روزه‌ات قبول فانظر الی تظلمنا ایها الرسول @Aftab_Gardanha
تا باغ‌های سبز زیتون برگ و بر دادند اهریمنان در دست دژخیمان تبر دادند شبگیر بود و قتل انبوه درختان را فوج کبوترهای آواره خبر دادند سقف قفس سهم کبوترها شد و آن‌گاه در آسمان ما به آهن بال و پر دادند داغ عزیز و شیون هر روزه سهم ما اما به دنیا چشم کور و گوش کر دادند یک آسمان آبستن خمپاره و آتش دادند این‌ها را به ما؛ چیزی اگر دادند دیوار بین ما و دریاها به پا می‌خاست رویای دریا را به ما در چشم تر دادند از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
. مگذار باز از سفرت بی‌خبر مرا یکبار هم اگر شده، با خود ببر مرا شکر خدا که گریه‌ی سیری نصیب شد هر بار تشنه کرد غمت بیشتر مرا سر را به دامنت بگذارم اگر، سر است دامن چو می‌کشی، به چه کار است سر مرا؟ یک بار جای این ‌همه زخم زبان زدن راحت بگو که دوست نداری دگر مرا آه ای خیال دور که آواره‌ات شدم یک شب بیا به خانه‌ی خوابت ببر مرا از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
می‌خواست که مثل سنگ محکم بشود تا روی تمام کوه‌ها کم بشود خم شد کمر عصا ولی یک لحظه نگذاشت که پشت صاحبش خم بشود از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
هی داد زدم ولی کسی یار نشد هی داد زدم کسی خبردار نشد هی داد زدم، داد زدم، داد، ولی این بختِ به خواب رفته بیدار نشد از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
میوه‌های نارسیم و کال ما را چیده‌اند داغ ما را مادران بی‌شماری دیده‌اند تازه‌دامادان شام حجله‌ی مرگیم ما نوعروسان زیادی پای ما موییده‌اند ناشناسانی مدال آهنین بر گردنیم قهرمانانی که تا سر حد جان جنگیده‌اند ما ننوشیدیم از آب حیات و جمع ما راز عمر جاودان خضر را فهیده‌اند دوستانی را که وقت ترکشان بوسیده‌ایم در رجوع ما به میهن استخوان بوسیده‌اند بر سر هر کوچه‌ای نام یکی از جمع ماست بذر لاله در زمین شهرمان پاشیده‌اند @Aftab_Gardanha
یک هر لحظه دچار امتحانی دیگر دلخوش به عبور کاروانی دیگر در هر راهی که می‌روم می‌بینم چاهی دیگر، برادرانی دیگر دو ورد سحرم، ذکر شبانگاهم کو؟ سوزم، اشکم، آینه‌ام، آهم کو؟ من کی؟ وَ کجا؟ چگونه اینگونه شدم؟ آن من، منِ خوبِ ناخودآگاهم کو؟ سه سیل هیجان، میل تماشایم کو؟ ذوق ضربان، شوق سراپایم کو؟ در خاکیِ کوچه، از پی پاکی خویش می‌گردم و نیست، کودکی‌هایم کو؟ از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
پناه‌جوی شبم، آفتاب می‌خواهم چقدر تشنه بمانم؟ شراب می‌خواهم! حساب کن چقَدَر غم به این و آن دادی ولی من از تو غم بی‌حساب می‌خواهم سوالِ هستی من از تو نیست غیر از عشق سوال کرده‌ام و یک جواب می‌خواهم چه کار با دل من کرده‌ای که بی عشقت نه لب به نان زده حتی نه آب می‌خواهم برای من اگر این بار هدیه آوردی دو شاخه گل وسطِ یک کتاب می‌خواهم به آسمان برو ای آه! ای دعای نجات! که مثل قبل تو را مستجاب می‌خواهم از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
جز این‌ جا هیچ‌ جا آرامشی در من نمی‌گیرد کبوترزاده جایی جز حرم مامن نمی‌گیرد تو دریایی و دریا با غباری گِل نخواهد شد تو آن عطری که هرگز بوی پیراهن نمی‌گیرد کنار خویش بنشانم، گدایت تکه‌نانش را زمانی که رفیقش هست از دشمن نمی‌گیرد مگر نه اینکه دوری دوستی می‌آوَرَد ای ماه؟ دلم قرص است این دوری تو را از من نمی‌گیرد تو سرسنگین مشو با من که مدت‌هاست در عالَم سرِ تنهایی‌ام را کوه بر دامن نمی‌گیرد سری آورده‌ام تا پای تو پایین بیاندازم که دوشِ خسته‌ام این بار را گردن نمی‌گیرد تویی شمس‌الشموس و با وجودت چشم مولانا سراغ شمع را در خانه‌ی روشن نمی‌گیرد کنار پنجره‌فولاد هر بار امتحان کردم نَفَس پیش تو حتی لحظه‌ی مردن نمی‌گیرد از مجموعه شعر نشر @Aftab_Gardanha
با اينكه بوده از خبر آكنده پستچی از روی قاصدک شده شرمنده پستچی دوران كودكی به كبوتر علاقه داشت حدسم درست بود كه آينده پستچی... هر كس سوال كرده از او چيست نام تو؟ او هم جواب داده فقط: بنده پستچی در انتظار، صاحب نامه كلافه بود روی درخت گاه اگر كنده 《پستچی》 از تمبرهای باطله مجموعه دارد او يك عمر گرمِ بازی و بازنده پستچی تنها خودش برای خودش نامه می‌نوشت گيرنده پستچی و فرستنده پستچی ... @Aftab_Gardanha
به سردار حاج احمد متوسلیان ما آینه‌ها بعد تو در جامه‌ی آهیم ما حسرت هر پنجره‌ی چشم به راهیم پیراهن خونین تو را باورمان نیست آواره‌ی دیدار تو هر شام و پگاهیم ای سرو! کدامین تبرت برد از این باغ؟ بی‌سایه‌ی تو ما همه بی‌پشت و پناهیم در کنج قفس نیز تو را بال و پری هست ماییم که زندانی تقدیر سیاهیم آسیمه و دلخسته سر جاده نشستیم که‌آن گمشده را رد و نشان از که بخواهیم از مجموعه شعر @Aftab_Gardanha