eitaa logo
آفتابگردان‌ها
530 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
چه غمگین، کاروانی می‌رود از کربلا تا شام گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟ به نیزه آفتابی می‌شکافد سینه شب را و از گودال خون منزل به منزل می‌رود تا شام به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام چنان سنگین‌دلی‌ها با کبوترهای زخمی شد که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام نمی‌دانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام اگرچه جای خنجر خیزران می‌دید اما باز شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت زینب کبری سلام الله علیها جا دارد اگر خون بفشاند چشمت یا خیره به نیزه‌ها بماند چشمت آن روز تمام ماجرا را دیدی ای وای اگر روضه بخواند چشمت @Aftab_gardan_ha
گاه آرام و گاه آشفته دل بی‌طاقتش همان دریاست حاکم قلب کوچکش عشق است تاج و تختش هنوز پابرجاست بی‌گمان نام کوچکش شعر است که سکوتش ترنم کلمه است و صدایش، غزل که می‌خوانَد، حسرت دلنشین بلبل‌هاست سیب سرخی گرفته در دستش دوربین در کمین خنده‌ی اوست گرچه آرام و گرم می‌خندد پشت چشمش غمی نهان پیداست چشم‌های سیاه و روشن او آسمان شب خیال من است موج آرامش نگاهش نیز مژده‌ی دلپذیری فرداست نفسش، موسم بهاران است و حضورش، شکوفه‌باران است خانه‌ام طعنه می‌زند به بهشت واقعیت، فراتر از رویاست گره از کار زلف خود وا کرد شهرزاد هزار و هر شب من وه چه طولانی است این قصه خوش به حالم که هر شبم یلداست @Aftab_gardan_ha
از انزوا پر و از دوستان تھی‌ست کنارم نشسته‌ام به فراق کسی که نیست کنارم مپرس همسفرانت چگونه‌اند برادر به غیر سایه مگر سالهاست کیست کنارم؟ خوشا به غیرتِ مرگ؛ این رفیق صاف و صمیمی که صادقانه از آغازِ عمر زیست کنارم چی‌ام؟ درخت صبوری چنان اسیر به غربت که چشمه‌ای همه‌ی عمر می‌گریست کنارم چقدر منظره....! تنهاییِ عزیز کجایی؟ برای عکس گرفتن بیا بایست کنارم @Aftab_gardan_ha
خانه‌تکانی کرده‌ایم امروز باید که برگردی به انباری صد خاطره، صد قصه از یلدا حالا میان سینه‌ات داری هرچند جایت خالی است اما هستی میان خاطرات ما گرمای مهرت توی تابستان پر می‌کند انباری ما را وقتی زمستان باز برگردد تو می‌شوی در خانه‌ها مهمان غصه نخور اصلا که آن‌جایی خوب استراحت کن، بخاری جان! @Aftab_gardan_ha
بر لب تپش ترانه‌ای باشد و من آرامش جاودانه‌ای باشد و من از این‌همه های و هو چه حاصل؟ ای کاش غوغای کتابخانه‌ای باشد و من @Aftab_gardan_ha
تنهاییِ تلخِ آب، در دریایی تنهاییِ آفتاب، در صحرایی تنهایی من! میان این آدم‌ها هرقدر که پنهان بشوی پیدایی @Aftab_gardan_ha
نگاه کردم و از دست رفت ایمانم هنوز پیرو زلف توام، پریشانم در انتظار تو خشکیدم و تبر خوردم خوراک آتشم و هیزم زمستانم بیا و دست ترحم بکش به صورت من که من به آینه‌ی خاک خورده می‌مانم چه‌ام بدون تو؟: اندوه قلعه‌ای متروک بدون پادشهم، خالی از نگهبانم جهانِ بی تو، مرا《منزوی》به بار آورد بگو تو اهل کجایی؟ من اهل《زنجانم》 به عکس‌های تو بی‌وفقه خیره باید بود از اینکه یک دوسه پلکی زدم پشیمانم مسافر توام ای مقصد نهایی من مسافر توام و از خودم گریزانم @Aftab_gardan_ha
با من بیا به سمت خیابانِ سال بعد آهسته زیر نم نم بارانِ سال بعد با شیطنت به پنجره‌ها سنگ می‌زنند دیدارهای کوچک و پنهانِ سال بعد من دلخوشم به این که تو را جستجو کنم در شکل‌های مبهم فنجانِ سال بعد من دلخوشم که سر بگذارم تمام عمر بر شانه‌های مرد غزلخوانِ سال بعد با من بیا به بوسه‌ی کِشدارِ صبح زود در عاشقانه‌های فراوانِ سال بعد با من بخند، با منِ غمگینِ بی‌وطن در کوچه‌های ابریِ تهرانِ سال بعد ما را از این سیاهیِ ممتد رهانده است شب‌های تا سپیده چراغانِ سال بعد من هم شبیه تو پُرِ دلشوره‌ام ولی هر چیز ممکن است در امکانِ سال بعد @Aftab_gardan_ha
السلام علی المعذب فی قعر السجون از درد نبود اگر که از پا افتاد هنگام وضو به یاد زهرا افتاد با این همه زنجیر زمینگیر نشد زنجیر به دست و پای مولا افتاد @Aftab_gardan_ha
اولین سال نو بعد رفتن حاج قاسم ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو میان معرکه ماییم و راه روشن تو ببین که بر دلم این غم چقدر سنگین است ببین به سینه‌ام این داغ همچو آهن تو چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا نبود گرد تعلق به روی دامن تو نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم فدای در دلِ آتش خطابه خواندن تو  چقدر دیر تو را دوستان شناخته‌اند چقدر خوب تو را می‌شناخت دشمن تو وطن برای تو دل‌های دردمندان بود قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو چه مانده بود از آن جسم اربا اربایت چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو؟ از آن شکوه فقط دستِ غرق در خونی برای بیعت ما مانده بود از تن تو ... @Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید گل را نمی دانست، باران را نمی‌فهمید «آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی انسان قبل از خنده ات، «آن» را نمی‌فهمید انسان قبل از چشم‌هایت هر چه می‌کوشید‌ پیدایی آن ذات پنهان را نمی‌فهمید هر شب می‌آمد بشنود عطر صدایت را حتی ابوجهلی که قرآن را نمی‌فهمید در بی زمان بوسیده پایت را وَ الّا رود در خود معطل بود و «جریان» را نمی‌فهمید تا آمدی انسان به انسان گل تعارف کرد قبل از تو انسان حرف انسان را نمی‌فهمید @Aftab_gardan_ha