eitaa logo
آفتابگردان‌ها
523 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به وهب نصرانی و تازه‌عروس کربلا فدای غربت شب‌هاش روزگار من و تو چه خوب اگر به غمش سر شود بهار من و تو شکوه چهره‌ی خونینت آبروی مسیح است و معتبر شده این قوم از اعتبار من و تو تو را به راه سپردم ولی گمان نکن امشب تمام می‌شود این‌قدر ساده کار من و تو از این که بی تو بمانم به دل هراس ندارم که دلخوشم به بهشت، آخرین قرار من و تو ببین محبت ما فتنه کرده در دل دشمن به تیغ نیز میسر نشد مهار من و تو بیا که راهیِ راهی به سوی حجله‌ی نوریم بیا که عشق حسین است کوله‌‌بار من و تو @Aftab_gardan_ha
سر می‌رود از آن‌سوی شب نور دیگری پر کرده دشت را غم سرخ معطری کابوس دیده‌اند تمام فرشته‌ها دیشب به خون تپیده گمانم کبوتری پاشیده روی دفتر شب قطره‌های خون رنگین شده‌ست چهر‌ه‌ی ماه از چه جوهری؟ از قطره قطره خون خدا شعله‌ور شده‌ست در آسمان تیره‌ی تاریخ، اختری این ردّ خون دوباره به خورشید می‌رسد وا می‌شود به سوی سحر ناگهان دری از ارتفاع صبر ببین قد کشیده صبح باری نگاه کن به شب از دید بهتری در دشت صبح، آینه‌ها صف کشیده‌اند حق منتشر شده‌ست، چه تصویر محشری! بر نیزه می‌برند به دنیا نشان دهند هرجای روزگار بیرزد به تن سری @Aftab_gardan_ha
هم هیچ گلی، پس از تو سیراب نشد هم هیچ شبی، پس از تو مهتاب نشد آن روز که تشنه روی خاک افتادی بی‌شرمی خاک بود اگر آب نشد @Aftab_gardan_ha
ای پُر شده از عطر تو آغوش گذرها چرخیده به دنبال قدم‌های تو سرها ای آمدنت حک شده بر خاطر تقویم ای وعده‌ی دیدار تو سرفصل خبرها ای دوری تو کرده شبم را متوالی من هرچه دویدم نرسیدم به سحرها پیش تو چه سِرّی‌ست که قند است دقایق؟ دور از تو چه رازی‌ست که تلخند شکرها؟ می‌میرم اگر دور شوی لحظه‌ای از من چون ساقه‌ی تُردی که شود سهم تبرها تا اینکه مشخص بشود مقصدت آخر افتاده چه شوقی به دلِ کوبه‌ی درها! در خواب شبی با تو سفر کردم از این شهر تا باشد از این خواب و از این دست سفرها @Aftab_gardan_ha
در کوله‌ی دلخستگی‌ام جز غم نیست در هستی من توشه‌ی حسرت کم نیست چندی‌ست که خالی است دستم یارب! یارب! نکند دست تو در دستم نیست؟ @Aftab_gardan_ha
نام تو را در خاطرم لبریز می‌خواهم یاد تو را ای شعر! شورانگیز می‌خواهم سبزینگی توامان شاخه‌هایت را از سیستان تا پهنه‌ی تبریز می‌خواهم فرقی ندارد گندم از دست که بستانم خاک تو را - ای عشق! - حاصلخیز می‌خواهم آن‌سوتر از رنگ و نژاد و مذهب و آیین خالی تو را از دیده‌ی تبعیض می‌خواهم ایران! تو را در نبض جانِ دوستدارانت با رقص خون‌آمیز هر دهلیز می‌خواهم ای محشر زخم‌آشنای لاله‌های سرخ! پاینده‌ات تا روز رستاخیز می‌خواهم @Aftab_gardan_ha
آیینه‌ی جمال و جلال خدا، حسن مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن مهرش کنار چشمه‌ی چشمش روان شده کوه کرم، اَريكه‌ی آتش‌فشان شده «حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ»۱ شده خِجلت‌زده سپهر، کران تا کران شده بر سفره‌اش نشسته امیر و گدا، حسن خاک درش به فرق شهان تاج افتخار گوید تبارک‌الله از این خلق، کردگار چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار «آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»۲ سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن افتاده دل به دام سیه‌زلفِ در شکن کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن وِرد لب غریب به هر کوی «یا حسن!» نقاش جان! به صفحه‌ی خاکش حرم بکش دستی برآر و خط عدم روی غم بکش پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل» شمشیرِ شيرِ معركه‌ی شیر با جمل خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل تا پا نَهَد به معرکه‌ی اشقیا، حسن او را جمال طلعت شمسش زبانزد است مه‌رو، کشیده‌ابرو و گیسو مُجَعّد است در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است کاحمد حسن وَ یا حسن آیا محمّد است؟ یا مجتبی محمّد! و یا مصطفی حسن! ای نور دیدگان علی، فاطمه، نبی! کز مصطفی و حیدر و زهرا، لبالبی! گر آفتاب روی تو پیدا شود شبی جز مهر تو مباد دگر هیچ مذهبی آیینه‌ای به آیتِ شمس‌الضّحي، حسن! محبوس عشق و پادشه فتحِ باب، تو! سوره به سوره آیه‌ی اُمُّ الكِتاب، تو! ای رمز و راز ادعیه‌ی مستجاب، تو! کس را نکرده‌ای پسِ این در، جواب، تو! دستی ز ما بگیر، شه ذوالعطا! حسن! عشق تو بود و چشم و شراب طهوری‌ات ما را گرفت جذبه‌ی آفاق نوری‌ات با این دلم چه‌ها که نکرده‌ست دوری‌ات ای کوه صبر! جان به فدای صبوری‌ات کز صبر توست قائمه، دين خدا، حسن! آن دم که خصم، گرم به لافِ گزاف بود صلح تو ذوالفقار برون از غلاف بود کآنگونه با دورویی و کین در مصاف بود دین بی تو زخم خورده‌ی صد انحراف بود صلح تو بود آینه‌ی كربلا، حسن! ۱و۲ مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(مفتقر) @Aftab_gardan_ha
چرا چشم‌انتظارم می‌گذاری؟ به تنهایی دچارم می‌گذاری؟ بده امروز دستم آن گلی را که فردا بر مزارم می‌گذاری @Aftab_gardan_ha
دلم کبوتر جلدی‌ست کنج گوهرشاد که دارد از حرمت خاطرات خوش در یاد هوای صحن و سرایت همیشه بارانی‌ست و می‌کند همه را از حصار غم آزاد کسی ندیده گدایی فقیر برگردد شفا گرفته در این خانه کور مادرزاد جوان ارمنی آمد به گریه رو به تو گفت: پدر شدم به دعای تو؛ خانه‌ات آباد گلایه‌ها همه از بین راه برگشتند از آن دمی که مسیرم به این حرم افتاد بگیر دست مرا، دست واژه‌هایم را که جز ولای توام نیست هیچ استمداد برای آن که مرا شاعرت حساب کنی دخیل بسته‌ام آقا به پنجره فولاد نمی‌شناختمت سیل غم مرا می‌برد فدای آن پدری که تو را نشانم داد @Aftab_gardan_ha
ما شبیه قایقی هستیم و دریا زندگی می‌برد با موج‌های خویش ما را زندگی گرچه طوفانی‌ست اما ناخدا وقتی خداست مثل یک دریاچه آرام است و زیبا زندگی غم نخور روزی اگر بر گل نشستی، دم به دم شکل موجی می‌رود پایین و بالا زندگی مثل دریا دست‌هایی مهربان دارد اگر مثل دریا نیز بی رحم است اما زندگی گاه می‌آید به ساحل پا به پای ما و گاه می‌کشد ما را میان سیل غم‌ها زندگی عاقبت یک روز غرقت می‌کند در خود ولی مرگ کشتی نجات توست، امضا؛ زندگی... @Aftab_gardan_ha
دلم برای تو تنگ است یا برای خودم؟ خودم که با تو سفر می‌کند ورای خودم به جای توست اگر قاه‌قاه می‌خندم و گاه‌گاه که تب می‌کنم، به جای خودم و با صدای تو تا صبح منزوی خواندم گرفته بود از این بغض‌ها صدای خودم بیا به حال خوشِ آفتابی‌ات برویم که سخت ابری‌ام امروز در هوای خودم چقدر جای تو آغوش وا کنم؟ تا کی به گریه سر بگذارم به شانه‌های خودم؟ دوباره آینه عکس تو را نشانم داد دلم برای تو تنگ است یا برای خودم؟ @Aftab_gardan_ha
تصویر ماه در شب تنهایی درخت خواب است روی شاخه کلاغ سیاه‌بخت بی‌چتر با تو چندشبی را قدم زدم در کوچه‌های خیس و مه‌آلود پایتخت خوشبختی خیالی این خواب‌ها مرا رد می‌کنند بی تو از این روزهای سخت؟ عریانی جهان که را گریه می‌کنند هر شب لباس‌های عزا روی بند رخت؟ دور از تو باز خواب مرا تکه‌پاره کرد امشب پلنگ زخمی افتاده روی تخت @Aftab_gardan_ha
لب‌های او خشک است و دریا در نگاهش یک ناخدا و هر دو عالم در پناهش کشتی شکسته، خسته و تنهای تنهاست با این که صف در صف مَلَک دارد سپاهش هر چند کشتی در بیابان مانده، اما بارانِ اشک‌ از نو می‌اندازد به راهش اینجا پریشان نیست الا گیسوی او اینجا چراغی نیست غیر از روی ماهش هر کس بیاید جا برایش هست آری چیزی نمی‌پرسند از بار گناهش @Aftab_gardan_ha
تقدیم به خبر رسید و خبر داغ بود و داغ نبود که این ستاره‌ی ما اولین چراغ نبود چراغ‌ها که شکستند و چلچراغ شدند و لاله‌ها که شکوفا شدند و باغ شدند چه باغ‌ها که پر از دانه‌ی انار شدند انارها ترکیدند و لاله‌زار شدند چقدر لاله در این باغ سبز رویید و... چقدر چشمه در این کوهسار جوشید و... و چشمه‌ها همه دریا شدند و طوفان شد چنان که خواب اساطیر هم پریشان شد کسی که در دل افسانه‌ها قدم می‌زد و صفحه صفحه‌ی تاریخ را رقم می‌زد پیاده آمد و با قطره‌هاش دریا شد چقدر قطره که در چشم‌های او جا شد و قطره‌ها همه آتشفشان سجّیل‌اند کبوترانِ دهِ ما همه ابابیل‌اند شبی اگر طولانی، شبی اگر تاریک خطر اگر وهم‌آلود و مرگ اگر نزدیک کبوتران دهِ ما کبوتر حرم‌اند و کوچه‌ها همه با آفتاب هم‌قدم‌اند حیات در رگ گلبرگ‌ها جوانه زده‌ست به گوش باغچه صد حرف عاشقانه زده‌ست و حرف‌ها همه چون شعر در گلو مانده‌ست و چشم‌ها همگی گرم گفتگو مانده‌ست گلوله، راز گل سرخ را هویدا کرد در آن غروب که چشم ستاره را وا کرد و نور بود و به زخم ستاره مرهم شد که ناگهان ضربان زمین منظم شد خجسته باد گلویی که غرق فریاد است خجسته باد صدای کسی که در باد است صدای باد به دریا وزید و طوفان شد و آسمان غرق اشتیاق باران شد و قطره‌ها همه تابان شدند و باریدند و سایه‌های زمین را یکی یکی چیدند و عشق بود که از بوی خاکِ نم رویید و خاک بود که از قلب آن قلم رویید قلم به دست من و ماست این زمان؛ آری! بیا که وقت رسیدن رسید و بیداری بیا که در دل ظلمت سپید بنویسیم بیا شهید شویم و شهید بنویسیم @Aftab_gardan_ha
نه! زبانم لال اگر گفتم نگاهت باده است باده هم پیش نگاهت از دهن افتاده است هیچ فکرش را نمی‌کردم که عاشق می‌شوم مهربانی‌هایت آخر کار دستم داده است چشم‌هایت اعتباری تازه می‌بخشد به عشق هر کسی تسلیم چشمانت شود آزاده است می‌شود لختی مرا مهمانت چشمانت کنی؟ با من ابراز محبت در همین حد ساده است اول راه است و با من سردی اما عاقبت گرمی دست تو پایان خوش این جاده است ای که از هر خنده‌ات قند و شکر سر می‌رود قدر یک حبه بخندی، شعر من آماده است @Aftab_gardan_ha
حق است اگر خوانده شود سوره‌ی امید این آیه که بر ظلمت شب یک‌تنه خندید صبر است که بر نام بلندش زده تکیه شایسته‌تر از قامت زینب نتوان دید این گل شده سیراب از آغوش پیمبر در دامن آیینه و در سایه‌ی خورشید با خود به جز از تلخیِ ایام نیاورد هر میوه که از شاخه‌ی پربار دلش چید خم شد به سخندانی او قامت تزویر گم شد به رجزخوانی‌اش افسانه‌ی تردید هر چند که خاموش شد آن شعله به ظاهر اما رگ این داغِ به جامانده نخشکید @Aftab_gardan_ha
نيمی هنوز روشن و نيمی كبود، ماه دارد هلال می‌شود اما چه زود ماه آن شب، پرِ ملائكه آتش گرفت و سوخت آن شب، شبی كه ديده نشد پشت دود، ماه از آن به بعد، کوچه به کوچه، تمام شهر تاریک بود و در پس ابری حسود، ماه با آب چاه، غسل برايش چه سود داشت؟ پاكيزه بود، پاك‌تر از هرچه رود، ماه بی‌تاب بود در تب شب‌های آخرش آخر شبی رسيد كه ديگر نبود ماه @Aftab_gardan_ha
عزیزم! مهربان من! گل من! جان ریحانه! نریز این اشک‌ها را جان من دردانه دردانه حلالم کن که تنها می‌شوی تا ساعتی دیگر ببخش از اینکه دیگر جای من خالی‌ست در خانه 《سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت》باکی نیست تو گنجی و تو را از خاطرش برده‌ست ویرانه! مرا شب دفن کن،حالا که دنیا غرق در خواب است مرا شب دفن کن در گوشه ی مخفی این.......... نمی‌خواهم قنوت سرد آن دستان سنگین را مبادا در نمازم صف ببندد هرچه بیگانه خداحافظ! حلالم کن عزیزم! کاشکی آن روز برایت بیش ازین می‌سوختم پروانه پروانه @Aftab_gardan_ha
سالها بعدِ جنگ تحمیلی مرگ، زیر نقاب پنهان شد ابر تیره‌دلی رسید از راه شهر یکشب گلوله‌باران شد زیر سوز گلوله‌باران‌ها عده‌ای مانده‌اند و می‌میرند عده‌ای قول داده‌اند اما شهرمان را دوباره پس گیرند هر شب اینجا، الو الو مرکز! بچه‌ها ناگریز می‌جنگند گرچه در تیررس‌ترین هستند همچنان سینه‌خیز می‌جنگند دائما زخم‌خورده می‌آید از همه سمت، سوی بهداری خسته از هوش می‌رود هر شب در اتاق عمل، پرستاری یک‌ نفر با غرور می‌گیرد جلوی چشم اشکبارش را هر شب از پشت شیشه می‌بیند مادری طفل شیرخوارش را شهر مانده بدون اکسیژن دشمن از ماسک‌های ما رد شد باز عباس تشنه‌لب افتاد جیغ مانیتورینگ ممتد شد آه مانده فقط به آینه‌ها بر تن بچه‌ها جراحات است آخرین تیر مانده در ترکش زاغه‌ها خالی از مهمات است با شمایم! الو الو مرکز! آتشی تازه بر جگر افتاد سوخت در آن تن بلوطی پیر نخل پر باری از کمر افتاد دیشب از لابه‌لای زخمی‌ها دکتری با دو چشم تر برگشت به دل دشمن عجیب و غریب باز گردان زد و نفر برگشت بنویسید اگرچه خالی شد شهر از شرّ دشمنی منحوس عده‌ای پای عشق جان دادند زیر چنگال‌های یک ویروس پیشوند شهید می‌گیرد نام عکسی که می‌رود بر میخ 《پاسدار سلامتی》، یک روز می‌شود نام درسی از تاریخ @Aftab_gardan_ha
در جهان چیزی ندارم جز دعای مادرم آرزو دارم شود جانم فدای مادرم از خدا می‌پرسم امیدی برایم مانده است؟ پاسخم را می‌دهد با خنده‌های مادرم می‌شود تعبیر رویای قشنگ زندگی می‌پرم از خواب وقتی با صدای مادرم تا بخندد بار دیگر بگذرم از جان اگر کار بسیاری نکردم من برای مادرم لحظه‌ی جان دادنم این است تنها صحبتم هر چه ماند از خاک من باشد بقای مادرم @Aftab_gardan_ha
پایانِ یکه‌تازی پاییز می‌رسد برخیز آن بهار دل‌انگیز می‌رسد امروز اگر چو غنچه گره خورده کارمان روزی زمان خنده‌ی ما نیز می‌رسد گرچه اسیر دام سکوتیم، دستمان آخر به شاخه‌های غزل‌خیز می‌رسد در حسرت کمال اگر کال مانده است دل را به زلف یار بیاویز، می‌رسد در پیش شادی ابدی هست، غم مخور پایان این هزاره‌ی ناچیز می‌رسد @Aftab_gardan_ha
چیزی نمی‌دانی از این اندوه پنهانم من نیز از غم‌های تو چیزی نمی‌‌دانم تو اهل باران و بهارانی و من اما از روزهای سرد بی‌رحم زمستانم ای آشنای موج‌ها، ای لنگر تسکین(۱) من در کنار تو رها از بیم توفانم بنگر‌ مرا، بنگر به اندوه غزل‌خیزم من آشنای زخم‌های ارگ ویرانم لبخند تلخی بر لبم جاری‌ست چون قیصر در خلوتم شعری از او آرام می‌خوانم: این‌روزها، این‌روزها، این‌روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم(۲) ۱و۲: اشاره به قسمت‌هایی از شعرهای قیصر امین‌پور. @Aftab_gardan_ha
تقدیم به حضرت خدیجه سلام‌ الله علیها میان خانه بهشت معطری دارد ز جنس بال مَلَک سایه‌ی سری دارد چه ثروتی به کف آورده تاجر مکه چه همسری و چه تابنده گوهری دارد در این معامله شاهد خداست، کالا عشق از این معامله مقصود دیگری دارد به وقف ثروت او دین ز مکه جاری شد که رودخانه هم از خویش بستری دارد خوشا به امّ ابیها چه مادری دارد خوشا به مادر زهرا چه دختری دارد نبی‌ست دار و ندارش چه غم که وقت وفات ز ارزش کفنی مال کمتری دارد خدیجه نیست و از او چه مانده؟ خیر کثیر خدیجه هست که جاری کوثری دارد @Aftab_gardan_ha
تقدیم به امام حسن مجتبی علیه‌السلام چشم عالم به وفور از تو کرامت دیده‌ست جز کرامت به خدا! از تو کسی نشنیده‌ست واژه‌هایم همه شیرین شده‌اند از لطفت شعر هم از نفسِ گرم تو خرما چیده‌ست نیمه‌ی گمشده‌ی ماه خدا! آمدی و با تو هر لحظه‌ی افطار و سحر چون عید است ماه تااینکه خودش را به تو تشبیه کند چهارده بار به دور سر تو چرخیده‌ست در حریمت شده مأمور فراوان، یعنی دشمن از جسم علی‌وار تو هم ترسیده‌ست کاش در کنج سکوت حرمت جان بدهم گرچه آواز دلم در دو جهان پیچیده‌ست @Aftab_gardan_ha
با خویش دنیای تو را معنا نکردیم پروانه خواندیمت ولی پر وا نکردیم یا بین مردم یا میان جنگ بودی... یک عکسِ پشتِ میز هم پیدا نکردیم! با دوستان لبخندی و با دشمنان اخم با خصم خندیدیم و فکرش را نکردیم افسوس ما از عالَمی ترسیده بودیم افسوس... تنها از خدا پروا نکردیم گشتیم اما غیر دنیای شهادت جایی برای زندگی پیدا نکردیم @Aftabgardan_ha