#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مرثیهخوان غصههایش آسمان بود
آن لحظهها بیشک خدا هم روضه خوان بود
دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود
حتی برای سنگها آغوش وا کرد
در گوشهی گودال هم او مهربان بود
انگشترش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود
مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با اینهمه، در بین صحرا بینشان بود
یک کاروان در سایهاش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بیسایبان بود
سربند، وقتی قصهاش را گفت دیدند
از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
امروز یک خرابه و دیروز خانه بود
آوار شکل تازهی این آشیانه بود
بر دوش خاکی در و دیوارِ آن هنوز
یک کولهبار خاطرهی عاشقانه بود
سویی به چشم پنجرههایش نمانده بود
اما هنوز منتظر اهل خانه بود
در گوشهای عروسک زخمی میان خاک
دلتنگ عطر یک بغل کودکانه بود
کنج قفس، قناری غمگین و ساکتی
مثل همیشه منتظر آب و دانه بود
آن خانهای که بود محبت نشانهاش
حالا مزار چند گل بینشانه بود
دنیا نداشت چشم تماشای عشق را
در این میانه جنگ، فقط یک بهانه بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مرثیهخوان غصههایش آسمان بود
آن لحظهها شاید خدا هم روضه خوان بود
دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود
حتی برای سنگها آغوش وا کرد
در گوشهی گودال هم او مهربان بود
انگشترش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود
مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با اینهمه، در بین صحرا بینشان بود
یک کاروان در سایهاش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بیسایبان بود
سربند، وقتی قصهاش را گفت دیدند
از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_اشعار_فاطمی
به روی شانه با خود میبرد جان و جهانش را
که بسپارد به دست خاک، دست آسمانش را
کسی جز سایهاش با او نمیآید پی تابوت
چه مظلومانه راهی کرده در شب کاروانش را
جراحتهای پهلو نه ولی نامهربانیها
از او آخر جدا کردند یار مهربانش را
گل یاسش سپید آمد ولی با روی نیلی رفت
همین شرمندگی میکشت آخر باغبانش را
برای بار آخر درد دل میکرد با یارش
که میگیرد از این پس چاه، جای همزبانش را
نمیداند چه شد، وقتی به خود آمد که دیگر دید
به جان خاکهای سرد بخشیده است جانش را
اگر چه چشم ما هرگز نبوده زائر خاکش
بپرس از شعلههای سرخ آتش داستانش را...
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هر گاه میخوانم تو را بیاستجابت نیست
دستان پُرمهرت به دریا بیشباهت نیست
هر بار مشهد خواستم راهی نشان دادی
هرگز نراندی آن کسی را هم که دعوت نیست
با خواندن اذن دخولت خوب فهمیدم
درهای اینجا کمتر از درهای جنت نیست
رد میکنم هر صحن را با شوق میدانم
اجر قدمهایم کم از اجر عبادت نیست
وقتی ملائک رفت و آمد میکنند اینجا
حتی دعاهای نگفته بیاجابت نیست
بعد از امین الله خواندن گوشهی صحنت
دیگر دعایی بر لبم جز این زیارت نیست
آقا اگر دیدی ضریحت را بغل کردم
من حاجتم چیزی به غیر از قصد قربت نیست
هرگز وداعت را نخواندم چون که میدانم
دیدار بعدی گرچه دیر اما قیامت نیست
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
ما شبیه قایقی هستیم و دریا زندگی
میبرد با موجهای خویش ما را زندگی
گرچه طوفانیست اما ناخدا وقتی خداست
مثل یک دریاچه آرام است و زیبا زندگی
غم نخور روزی اگر بر گل نشستی، دم به دم
شکل موجی میرود پایین و بالا زندگی
مثل دریا دستهایی مهربان دارد اگر
مثل دریا نیز بی رحم است اما زندگی
گاه میآید به ساحل پا به پای ما و گاه
میکشد ما را میان سیل غمها زندگی
عاقبت یک روز غرقت میکند در خود ولی
مرگ کشتی نجات توست، امضا؛ زندگی...
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
تو در جان منی، از هیچکس این عشق پنهان نیست
بهای عشق تو چیزی به جز دل کندن از جان نیست
چنان در قلب مردم ریشه دارد مهر تو حتی
حریف ریشههای محکمت دستان طوفان نیست
تو سبزی رنگ آبادی، سفیدی مثل آرامش
و در رگهای تو جز سرخی خون شهیدان نیست
مزیّن گشتهای با اسم زیبای خدا یعنی
پناه مردمت جز در پناه امن قرآن نیست
تو مهد آرش و رستم، جهانآرا و چمرانی
شبیه دامنت جایی چنین مهد دلیران نیست
خلیجت میدرخشد تا ابد با فارس، این یعنی
به جز نام تو نامی روی این سیل خروشان نیست
برای حفظ خاکت هشت سال از جان بها دادیم
که یک دنیا بفهمد قیمت خاک تو ارزان نیست
#لیلا_علیزاده
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_جانفدا
خواب سنگینی دوباره پشت پلک کوچهها بود
باد سرگردان، پریشان، در خیابانها رها بود
باز تاریکی بساطش را شبانه پهن میکرد
ماهتاب از شرم، غمگینانه پشت ابرها بود
خواب میدیدم دوباره ماجرای کربلا را
باز بین روضه بودم، آنچه دیدم آشنا بود
داشت جان میداد مثل ماهیان رود اروند
آن که در طغیان طوفانها همیشه ناخدا بود
آن که مرزش اشک مظلومان دنیا بود عمری
آن که تفسیری برای کل ارض کربلا بود
میوزید از قتلگاهش بوی سیب آن لحظه انگار
دستهایش مثل هر شب در قنوت و ربنا بود
تا اذان برخاست از گلدستهها، برخاستم، آه...
رسم این دنیا همیشه اَلبلاء للولا بود
باورش هرچند در قلبم نمیگنجید، اما
رفته بود آن که همیشه پاسبان خواب ما بود
#لیلا_علیزاده
@Aftabgardan_ha