بهار آمده اما دلم زمستان است
بهار پیچک تنهای کنج ایوان است
و همدم همهی روزهای دلگیرم
کتاب و قوری چای و سکوت فنجان است
بهار خواب و منِ خسته دائما بیدار
بهار از نفس افتاده، باغ عریان است
سحر که بوی تو را باد با خودش آورد
دهان پنجره باز و اتاق حيران است
چقدر باغچه از بوی تو به تاب افتاد
چقدر حس شکفتن میان گلدان است
بهار دلکش من! باز هم بیا اینجا
بیا که بی تو جهانم شبیه زندان است
تو شرح کامل صبحی، تو بوی امیدی
همان بهانه که تنها دلیل باران است
تو شرح کامل صبحی، تو بوی امّیدی
همان بهانه که تنها دلیل باران است
مرا ببخش اگر مدعی فقط بودم
ببخش این دل وامانده سستپیمان است
در انتظار شما هیچکس نبود، افسوس
که انتظار همه از شما فراوان است
تمام سال زمینگیر و سخت بدحال است
غروب جمعه که در انتظار مهمان است
#سایه_رحیمیان_نعیم
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha