صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
نامهای که تمام دیشب را
صرف آن کرده با سواد کمش
نامهای که وزیر آن با 《ذال》
با 《ط》 دستهدار محترمش
چشمهایش غرور دارد و بغض
دستها مثل بوم نقاشی
سالها کار کرده با این دست
توی یک کارگاه نقاشی
زندگی خوب بود، تا اینکه
باز شد پای کفش بیگانه
دستهای سیاه تکنولوژی
پدرم را نشاند در خانه
زیر بار تورم و تحریم
کمکمک شانهی پدر خم شد
چهرهی مهربان و خندانش
رفته رفته عبوس و درهم شد
قسط وام و اجارهخانه شده
مرهم زخمهای کهنهی جنگ
قرص اعصاب و قند خون و فشار
خرج باروت در گلوی تفنگ
چند وقتیست فکرِ کار من است
غصه بر غصهاش اضافه شده
دیشب از چشمهای او خواندم
از خودش - از همه - کلافه شده
صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
#محمدجواد_الهی_پور
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha