eitaa logo
آفتابگردان‌ها
530 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
تمام دار و ندارم نثار مقدم تو فدای ماه عزایت، فدای ماتم تو هزار شکر نمردم به زیر بار گناه هزار شکر رسیدم به زیر پرچم تو غبار فرش حسینیه آبرویم داد چکید اشک روانم ز دیده از غم تو شنیده‌ام رمضان برتر است از هر ماه قبول می‌کنم آن را ولی محرم تو ... چه ماتمی‌ست که عرش خدا سیه‌پوش است چه غصه‌ای‌ست فراتر ز داغ اعظم تو @Aftab_Gardan_ha
شعرخوانی شاعر عضو ؛ در حضور رهبر انقلاب را در سایت آفتابگردانها تماشا کنید https://b2n.ir/82006 @Aftab_gardan_ha
از زبان خطاب به جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟ بر من ببخش، در خور شان تو نیستم خورشید جاودانه! من این سایه‌ی سیاه روشن شدم به نور تو وقتی گریستم جز اینکه روسیاه‌ترین بنده‌ی توام پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم من بنده‌ی تو بوده‌ام آری دلیل داشت عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم افتادم از نفس تو ولی باز لحظه‌ای سویم بیا که پیش قدومت بایستم ای ابر سرفراز که نزدیک می‌شوی بر من ببار، من که کم از خاک نیستم @Aftab_gardan_ha
غمی تلخ و غمی شیرین غمی دلخواه می‌آید غم سنگین‌تر از کوهی که با دل راه می‌آید نگاه اشک‌آلودم گره خورده‌ست باحسرت... به آن پرچم که لرزان در نسیم آه می‌آید هراسی نیست از شب‌ها، دل این کاروان قرص است که با آن‌ها در این هجرت نگاه ماه می‌آید بپوشد چشم از دنیا، بشوید دست از جانش در این دشت بلا هر کس که خاطرخواه می‌آید بیابان در بیابان روبرویش لشکر کفر است ولی این مرد از ایمانش مگر کوتاه می‌آید؟! بیابان است و خیل گرگ‌ها، آه این چه غوغایی‌ست؟! صدای یوسف ما از درون چاه می‌آید نصیبش می‌شود چشمی، گلویی، دست و بازویی هر آن تیری و تیغی که در این درگاه می‌آید □ تماشا کن ته گودال خون کیست می‌جوشد؟! به رگ‌های زمین گویا که ثارالله می‌آید @Aftab_gardan_ha
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌‌ست شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبه‌ی محمل زده‌‌ست یا نزده‌‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌‌هاست کسی سر به خیمه‌‌ها نزده‌‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌‌ست به پای‌‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌ گونه دست و پا نزده‌‌ست امید من به تو و گریه‌‌های روضه‌ی توست که چشم‌‌هام به اشک تو پشت پا نزده‌‌ست چقدر در دو جهان بی‌ سر است و بی‌ سامان توانگری که دمی سر به کربلا نزده‌‌ست @Aftab_gardan_ha
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین می‌کشد آه به یاد لب عطشان حسین شک ندارم که دلِ عرشِ خدا می‌لرزد گاه و بیگاه به یاد لب عطشان حسین آسمان گریه‌کنان یکسره با هق‌‌ هقِ ابر شده همراه به یاد لب عطشان حسین کاسه‌آبی شده خورشید و دلش می‌جوشد هر سحرگاه به یاد لب عطشان حسین مطمئنم شده تر دیده‌ی یوسف آری! در تهِ چاه به یاد لب عطشان حسین از خجالت شده سرگشته و می‌پیچد رود راه و بی راه به یاد لب عطشان حسین خم شده مثلِ کمانی به شکستن نزدیک کمرِ ماه به یاد لب عطشان حسین تا به《سر》می‌رسد این واقعه لب می‌بندم قصه کوتاه! به یاد لب عطشان حسین ... @Aftab_gardan_ha
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی بسیار از تو گفته‌ام اما تو نیستی من هرچه گریه می‌کنم آدم نمی‌شوم ای کاش تو، به حال دلم می‌گریستی دیگر چگونه روی دو پایم بایستم وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی ای هرچه آب در به در خاک پای تو در این زمین خشک به دنبال چیستی؟ باید بمیرم از غم این زندگانی‌ام وقتی که جز برای شهادت نزیستی @Aftab_gardan_ha
داغی عمیق بر دل باران گذاشتی ای آن که تشنه سر به بیابان گذاشتی از مال و خانواده و از جان گذشته‌ای از مال و خانواده و از جان گذاشتی باید شنید بر سرت آن شب چه‌ها گذشت از نیزه‌ای که سر به سر آن گذاشتی ختمی برای واژه‌ی انسان گرفتی و بر نی بنای خواندن قرآن گذاشتی آیینه‌ی عطوفت و تیغ حماسه‌ای ما را در این معادله حیران گذاشتی مهرت چگونه در دل ما جا گرفته است؟ باغی‌ست این که در دل گلدان گذاشتی @Aftab_gardan_ha
از کجا قصه را شروع کنم؟ مقتل از التهاب می‌گرید خط به خط صفحه صفحه‌ی تاریخ واژه واژه کتاب می‌گرید وای از آن لحظه‌ای که می‌ریزد آب پاکی به روی دست رباب... مثل چشمان شرمگین عمو دیده‌ی مشک آب می‌گرید انعکاس سراب در چشمش از نگاهش چکید و جاری شد مادری که سراب می‌بیند مادری که سراب می‌گرید به کدامین گناه کشته شده؟ طفل شش‌ماهه‌ای در آغوشت این سوال بزرگ عاشورا قرن‌ها بی‌جواب می‌گرید آسمان مرد این روایت را از دل سنگ لاله می‌روید چه عظیم است داغ این که سه روز بر تنت آفتاب می‌گرید چشم‌های تو دید از نیزه بین آغوش خالی مادر جای اصغر، گره گره با خون روی دستش طناب می‌گرید بر سر نیزه خواب رفته ولی مادرش باز هم پی آب است شاید این سر هنوز هم دارد در خیال رباب می‌گرید صاحب روضه‌ها کجایی که می‌رود قصه سوی جایی که مادرت می‌کند دعایی که تا شود مستجاب می‌گرید @Aftab_gardan_ha
برگشت به خیمه یارِ آب‌آور؟... نه لب‌های علی به قطره‌ای شد تر؟... نه آغاز غم انگیز مصیبت این است: آب است و رباب است و علی اصغر ... نه @Aftab_gardan_ha
تقدیم به مگر که گریه کند چاه زمزمی دیگر که خشک مانده لب ذبح اعظمی دیگر امید، مشک عمو بود و هر کسی می‌گفت رباب گریه نکن صبر کن کمی دیگر... عمودِ خیمه رطب‌های تازه می‌ریزد اگر اراده کند باز مریمی دیگر ولی رباب که سرگرم ذکر یا رب بود غمی نداشت بخواهد خدا غمی دیگر دل از تمامی عالم برید و با لبخند روانه کرد علی را به عالمی دیگر رباب آب شد اما علی که آب نخواست سه جرعه آمد و نوشید مرهمی دیگر دو دست خالی خود را تکان تکان می‌داد که جز خیال علی نیست همدمی دیگر @Aftab_gardan_ha
به ناله‌ات در نفس باد، مکرّر گم شد گریه‌ی تو وسط خنده‌ی لشکر گم شد سوره‌ای بود سپاهم که تلاوت کردم آیه‌ای پشت سر آیه‌ی دیگر گم شد ماند از سوره فقط آیه‌ی بسم الله‌اش آه کوتاهترین آیه هم آخر گم شد دور خوردی می شش‌ماهه‌ی من دست به دست دست من تا که رسیدی می و ساغر گم شد دست من منبر فریاد غم‌انگیزت بود آه! یکمرتبه در خون تو منبر گم شد زوزه‌ی تیر سه‌شعبه همه را ساکت کرد لحظه‌ای بعد صدای علی اصغر گم شد قدمی سوی سپاه و قدمی سمت حرم از خجالت پدر پیر تو سردرگم شد کاش اجزای تو در قبر تو کامل باشند گرچه گویند که در عصر دهم سر گم شد از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha