𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
همیشه میگفتم خونه چهاردیواری نیست. خونهی من گمشده.
ولی الان که دارم باهاش خدافظی میکنم، فهمیدم که خونه همینجاست. همین کنج دیوار اتاقم که بهش تکیه میدم، همین گلدونام و همین دیوارِ پراز نقاشی. خونه اینجاست، همیشه اینجا بوده و نمیدیدمش. آخه چطوری باهات خدافظی کنم؟
(قول میدی تا برگردم همینطوری بمونی؟)
وقتی معلوم نیست کی تا فردا زندست، دلخوری چه اهمیتی داره؟ همدیگهرو بغل کنید. دیگه چه فرقی داره کی چی گفته؟ عشق بورزید، دیگه چه اهمیتی داره که کی چقدر دروغگو بوده؟ همو بغل کنید، بلکه شاید با فکر نبودن، بشه چند روز واقعا بود.