لحافم سنگینه ولی امن نیست، بغلش بوی خوبی میده ولی امن نیست، پلیلیستم قشنگه ولی امن نیست، مچاله شدم تو حفرهی خالی زیر میزم ولی امن نیست، میرم تو کمد در و میبندم ولی امن نیست، خودمو تا میکنم توی قلبت جا بشم ولی امن نیست، آب میشم فرومیرم تو زمین ولی امن نیست، بالش و میذارم روی سرم ولی امن نیست، چشمامو میبندم میدوعم که دور بشم از اینجا ولی امن نیست، قایم شدم زیر دوش حموم ولی امن نیست، لبخندت زندگیه ولی امن نیست، دعا میکنم ولی امن نیست .
من نمیخوام زیاد حرف بزنم. اگه زیاد حرف بزنم یعنی همهچی روبهراهه، یا داره روبهراه میشه، یا میخوام روبهراه بشه، یا امیدوارم که روبهراه بشه، یا هرچیزی راجب یهاتفاق مثبت. درحالی که هیچکدومش واقعا نیست. هیچکدوم از این شرایط اینجا نیستن.
پس دلم نمیخواد حرف بزنم. مجبورم نکن، بذار وزن بار روی دوشمو با سنگینیِ سکوتم به آدما نشون بدم.
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
یسری آهنگا رو هم باید تو دلت گوش بدی. تو خفگی، تنهایی، درحالیکه جمع شدی تو خودت و نمیدونی حتی اسمت
اصلا بعدِ هر سربالایی، سرازیری درکار نبود.
آدمایی که متوجهِ اهمیتدادنم میشن واقعا تو قلبمن (چون خیلی احمقانه و غیرقابل تشخیص اینکارو انجام میدم)
هدایت شده از 𝖭𝗂𝗋𝗏𝖺𝗇𝖺
Vanny VabiolaVanny Vabiola Love Story.mp3
زمان:
حجم:
8.3M
وقتی به عقب نگاه میکنم من همیشه داشتم التماس میکردم و اون همیشه همهی آرزوهام رو برای خودش داشت. بدون اینکه کاری انجام بده.