𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
برم، دلم تنگ نمیشه تو که رفتی بگو دلت تنگِچیه؟
میگی دلبستی به خاک، اما خاک اینجا رو خاک بند نمیشه .
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
اون هستهی شلیلی که از پنجرهی ماشین پرت شد بیرون. بابا به مامان گفت چرا پرتش کردی؟ مامان گفت آشغال نیست که، اگه بره تو خاک درخت میشه. ولی من از الانم میدونستم که اون هیچوقت بزرگ نمیشه. میدونم که کرکسهای بیابون نوک تیزشونو میندازن بین شیارهای باریکش و مغزشو میذارن دهنِ بچههاشون.
میشد که درخت بشه. مامان میتونست ببرتش خونه و بکارتش تو باغچهی حیاط پشتی. میتونست نازش کنه و آبش بده تا بزرگ شه. میتونست نور آفتابِ هرروزشو چککنه. میتونست انقدر نگاهش کنه تا سرش برسه به آسمون. که نفس بکشه.
منم میتونستم. منم میتونستم یه روز برسم به آسمون. منم میتونستم دست بزنم به ابرا. اگه مامان منو رها نمیکرد. اگه مامان هرروز بهم نگاه میکرد. اگه مامان مراقبم بود منم میتونستم بزرگبشم. منم میتونستم نفس بکشم. اگه مامان ولم نمیکرد وسط بیابون شاید منم تنم پر زخم نبود. شاید منم حالم خوب بود.
منم دلم میخواست بجنگم با کرکسا، زورم نرسید ولی. منم دلم میخواست جوونه بزنم، نتونستم.
مامان حالا با افسوس نگاهم میکنه، میگه کاش مثل اونا خوشحال بودی. میگه کاش انقدر بچه نباشی. میگه آخه پس کی بزرگ میشی؟ مامان یه وقتایی شبا گریه میکنه.
مامان، دیدی چیشد؟ اون یه هسته بود. من ولی دخترت بودم .
آدمهایی که طومارامو میخونن حقیقتا تو یه لول دیگه از دوستداشتنی بودنان برام .
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
آدمهایی که طومارامو میخونن حقیقتا تو یه لول دیگه از دوستداشتنی بودنان برام .
اونایی که هم میخونن هم نظر میدن دیگه واقعا 💍
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
اون هستهی شلیلی که از پنجرهی ماشین پرت شد بیرون. بابا به مامان گفت چرا پرتش کردی؟ مامان گفت آشغال
منم یه هسته بودم.منم کسی نذاشت توی خاک.منم پرت کردن وسط یه بیابون.همون جایی که گیر کرکسا میوفتی.غلت زدم و رفتم.رفتم پشت یه سنگ داغ که نبینمم کرکسا.
من سعی کردم ریشه بدم.سعی کردم بدون کمک دستمو برسونم به آسمون…ولی خاک سفت بود، آب کم بود و هیچکس نگاهم نکرد.
من هنوز یه هستهام،یه هسته که توی تاریکی خاک،بیصدا خواب میبینه که یه روزی،شاید..شاید برسه به نور.