#خاطرات_شہدا💚
خاطرھــــــــــ2⃣🌼
✨بارها شنیدھ بودم که ابࢪاهیم، از این حرڣ که می گفتند: فقط میریم جبهه برای شهید شدن و... اصلا خوشش نمی آمد...
به دوستانش میگفت: همیشه بگید ما تا لحظه آخࢪ تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم، اگر خدا خواست و نمره ی ما بیستــ شد آن وقت شهید شویݦ❤️
ولے تا اون لحظه ای که نیࢪۏ داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم💪😉
میگفت باید اینقدر با این بدن کاࢪ کنیم ، اینقدࢪ دࢪ راھ خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاحـــــ دید، پای کاࢪنامه ما ࢪا امضا کند و شهید شویم .😍❤️
اما ممکڹ هم هست که لیاقت شهید شدن ࢪا با ࢪفتار یا کࢪداࢪ بد از ما گرفته شود .😔😞
🌷#شہید_ابراهیم_هادی🌸☘
|○•🌹🌔🌟🌈○•|
@agamahmoodreza1392
#خاطراتـ_شہدا😊😇
•°|🌟💕🎈🍃|•°
~قبل از سفرش به سوریه یک کلیپ یک دقیقه ای از پروازش تهیه کرده بود،
با یکی از مداحان صحبت کرده بود تا اگر شهید شد در مراسمش بخواند.
یک بار در سفر و ماموریتی که به سیستان داشت به سیم برق خورده بود
آنقدر این برخورد فجیع بود که ما فکر کردیم تکه پاره شد
وقتی رسیدم بالای سرش گفت الان وقت شهادتم نیست.
#شهید_روح_الله_عمادی
|•●🙂•●|
@agamahmoodreza1392
#خاطرات_شہدا😇🦋
من به صورتش نگاه نمی کردم
چون خیلی دوستش داشتم و اگر نگاه
میکردم، دلم به حالش می سوخت😞
گفتم حالا بمون اگر نری بهتره،
دیدم گریه کرد و به التماس افتاد،
من هم گریهام گرفت آخرش نتونستم
مقاومت کنم و گفتم باشه ایراد نداره
حتی باشوخی هم گفتم
نری شهید بشی😒؟!
خندهاش گرفت، گفت: نه الان زوده،
من میخواهم 30-40 سال خدمت کنم
و بعد شهید بشم..
با این حرفهاش میخواست من را
آرام کنه، گفت هیچ خطری نیست،
نگران نباش.. اما من میدونستم که
آقاسجاد ماندنی نیست.🕊
#شهید_سجاد_طاهرنیا♥️🌸
#همسر_شهید🌱🌼
#هرروز_بایک_شهید☘💕
🥀|
@agamahmoodreza1392
💌| #خاطرات_شهدا
#دائمالوضو
روستاے سابقیه را تازه فتح ڪرده بودیم. درگیرے سنگینے داشتیم. در آن درگیرے ها، تانڪ را پشت دیوارے از دید پنهان ڪردیم.
همان موقع گوشے همراه #محسن شروع ڪرد به اذان گفتن. سریع پیاده شد و ایستاد به نماز. دائم الوضو بود.
بین آن همه سر و صدا و شلوغے، با یڪ آرامش مثالزدنے نماز میخواند.
ما هم با تأسے به او قامت بستیم براے نماز اول وقت.
📚برگرفته از ڪتاب سرمشق
#شهیدمحسنحججے🌹
#یادشهداباصلوات
...°🥀|@agamahmoodreza1392
🍃🌸
#خاطرات_شهدا 🌷
سال دوم طلبگی بودم. همین که وارد کلاس شد بنا کرد به پرسیدن درس روز های قبل. از قضا آن روز بدون مطالعه در کلاس نشسته بودم. نوبت به من رسید. گفتم بلد نیستم.❗️
با ناراحتی گفت: علی؛ از کلاس برو بیرون. خیلی دلگیر شدم😞. با خودم گفتم مثلا این جا حوزه علمیه است. آدم رو جلوی جمع ضایع می کنند. می خواستم دیگر به او سلام هم نکنم. غرورم جلوی ۳۰ نفر شکست. مجبور بودم که روزهای بعد هم در کلاس شرکت کنم.
فردا دوباره سر کلاس رفتم.
دیدیم که برای همه ی کلاس شیرینی و آبمیوه خریده❗️. بین بچه ها توزیع کرد. نشست روی صندلی اش و با تواضع تمام گفت: از بچه هایی که دیروز از کلاس بیرونشان کردم، معذرت می خواهم. من را حلال کنند.❤️
برایم جالب بود که یک استاد حوزه به راحتی جلوی ۳۰ نفر به اشتباهش اعتراف می کند و از همه حلالیت می طلبد. شاید حتی حق هم با او بود. نمی دانم.
خبر نداشتم که با شکستن نفسش قرار است از خدا یک جایزه ی ویژه بگیرد💔. نمی دانستم. خیلی چیزها را نمی دانستم و خیلی چیزها را نمی دانم.
#شهید_محمدحسن_دهقانی
#هرروز_بایک_شهید☘
#شاگرد_شهید
🌹 @agamahmoodreza1392🌹