[کشتیِکاپیتانآگاتا]
و دارم فکر میکنم چطوری از همه خداحافظی کنم
منی که متنشو نوشتم و به جای درس اونو دارم میخونم:
هدایت شده از کتابخانهیخانم‹اِلوا›
فردا تمومِ؟واهای فردا تمومه...
[کشتیِکاپیتانآگاتا]
فردا تمومِ؟واهای فردا تمومه...
آره دوست من....
[کشتیِکاپیتانآگاتا]
آره دوست من....
بلاخره میتونیم یه نفس راحت بکشیم🚶🏻
هدایت شده از چرت و پرتایی که میکشم★
از الان دلم برا اونایی هم که دوست نبودیم تنگ شده...
اصلا امسال>>>>>>>
هدایت شده از Green park
من؟دیگه باهاتون نیستم
دیگه نیستم برای اینکه که با الوا و بچه ها بریم بقیه رو ایسگا کنیم
دیگه نیستم وقتی که یکی از بچه ها ناراحته و نمیتونم دلداریش بدم
نیستم وقتی به رمان یکی از اعضای خانواده م هیت داده شده و از ادامه رمانش نا امید میشه
نیستم وقتی با سحر، امیلی، سانا و الکس دفاع مامان از بابا رو به مسائل عاشقانه ربط بدیم
دیگه حرص خوردن های الوا و لیانا رو نمیبینم
دیگه ذوق کردنای سحر رو نمیبینم
دیگه نیستم وقتی که اسکارلت میگه چطوریی
دیگه نیستم و حرص خوردن های آگاتا ، سر قضیه شوهر عمه رو نمیبینم
دیگه نیستم و اسکرین های امیلی از سریال هاش رو نمیبینم
دیگه نیستم که ببینم الکس پایه ست که بریم یکی رو ایسگا کنیم
دیگه نیستم که با سانا کلی مسخره بازی در بیارم
دیگه نیستم و کورییی گفتن های ویولت رو نمیبینم
دیگه موقع مهربونی های لالانی نیستم و پیاماش رو توی پیوی ام نمیبینم
دیگه نیستم که جر و بحث های لیلی و چاپل رو سر هری پاتر ببینم
دیگه نیستم ولی هستم
من هستم! خیلی نزدیک!
نزدیک تر از چیزی که فکر میکنی!
توی قلبتون! من همیشه باهاتونم، همیشه!