#هوا خیلی #گرم بود🥵
اما چاره ای نداشتم باید حتما می رفتم #بازار🙁
تو #اتوبوس نشسته بودم و از گرما کلافه😮💨
نگاهم رو از شیشه به رهگذر های پیاده رو خیابون دوخته بودم که
صحبت های دوتا آقا پسر
که رو صندلی های رو به روی من نشسته بودند،
نظرمو جلب کرد😎
باور کنید فضول نیستم، اونا بلند صحبت می کردند😂
فکر می کنم #دهه_هشتادی بودند 🤔
شنیدم که یکی شون می گفت:
می خوام براش #عطر #هدیه 🎁 بخرم!!!
(فقط متوجه نشدم برای کی😅)
دوستش یهو به سمتش چرخید،چشماشو گرد کرد و گفت :