eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر تو که نوری و ذکری و ایمان سلام بر سخن حق سلام بر قرآن به هفت آیۀ سَبعُ المَثانی‌ات سوگند تمام رحمت محضی، قسم به «اَلرّحمان» مُعَلَّقات، معلّق شد و به زیر آمد همین که نور تو آمد در آن زمان به میان خِرَد به عمق تو هرگز نمی‌رسد دستش هزار معنی نازک شده‌ست در تو نهان اگر که چهره بدون نقاب بنماید کُمیت عقل شود لنگ و عاجز و حیران نسیم جنت حق می‌وزد ز آیاتش بهشت را به تماشا نشین در این بستان خزان گذشت بر اوراق خلق و کهنه شدند گذر نکرده بر اوراق او غبار خزان.. به پیش هیبت فَأتُوا بِمِثْلِهِ فُصَحا گرفته‌اند سر انگشت عجز را به دهان زبان به کام گرفتند جمله لال شدند چو گفت «فَاسْتَمِعُوا لَه وَ أنصِتُوا» یزدان بشر کجا و توان سخن چو او گفتن زبان هیچ بشر نیست مرد این میدان نگاه کن وَ بدان «اُنزِلَ بِعِلمِ الله» اگر که بهتر از این هست هاتِ بالبرهان.. نشسته‌اند همه انبیا بر این سفره به لقمه‌ای که بگیری از آن، شوی لقمان فدای نثر روانش شود هزاران نظم که داده است پریشانی مرا سامان هزار عمر شده صرف فهم او و هنوز بدیع مانده معانی او و نحو بیان هزار فتنه بیاید هزار فتنه رود به زیر سایۀ قرآن نمی‌شوم نگران :: چنان پر است کتاب خدا ز وصف علی شود علی، بشود این کتاب اگر انسان ببین به غیر علی کیست باء بسم الله؟ ببین شده‌ست علی بر کتاب حق عنوان بدون نقطه چه معنا دهد کلام کسی؟ علی‌ست مُظهِر قرآن و معنی تبیان خطاب آمده «بَلِّغ»: «علی ولی الله» که در غدیر شود حق چو آفتاب عیان به برکت علی اَکمَلتُ دینَکُم» آمد که با ولایت او کامل است این بنیان خلافت است فقط لایق علی آری «لَقَد تَقَمَّصَها» دیگری که وای بر آن کسی که شیعۀ او نیست، غرق می‌گردد علی‌ست کشتی نوح و علی‌ست کشتی‌بان هر آنچه گفته نبی در حق علی وحی است مُطَهّر است نبی از خطا و از هذیان بدون حب علی راه بدتر از چاه است به کعبه نه که رسد آخرش به ترکستان عَلَی الصَّباح قیامت خدات می‌پرسد چه شد که بعد نبی اِتَّبَعتُم الشَّیطان؟.. علی‌ست باب ورودی علم پیغمبر گمان مکن که بود شهر بی در و دربان علی‌ست سِرّ «يَدُ اللهِ فَوقَ أَيديهِم» که اوست آیت عظمای حق به عالمیان علی‌ست علّت جمع ضمیر «أَنفُسَنَا» به جز علی چه کسی بوده بر پیمبر جان؟ علی‌ست هادی امت پس از نبی به صراط صراط نیست برای مُحبّ او لغزان علی‌ست وجه خداوند «ذوالجلال» بلی در آن زمان که شود «كُلُّ مَن عَلَيهَا فَان» علی‌ست ساقی کوثر، علی‌ست رحمت محض و غیر اوست سرابی که یَحسَبُ الظَمئان علی‌ست صاحب علم کتاب و شاهد وحی کجاست عالم و جاهل به یکدگر یکسان؟! علی و فاطمه مصداق آن دو دریایند به جز حسین و حسن نیست لؤلؤ و مَرجان قسم به آیۀ «تَبّت یَدا» بریده شود دو دست هر که زند دست جز بر این دامان اگر ‌که تیغ به رویم کشند می‌مانم نمی‌شوم ز مسیر غدیر رو گردان.. بگیر دست مرا بی‌قرارِ نام توام کویر خشک منم من، تویی تویی باران.. :: سخن به آب رسید و ز غصه آب شدم عطش چه کرد که صَارَ السَّماء مثل دخان رسیده است خطاب «اِرجِعی الی رَبّک» خدا کند نخورد سنگ بر لب و دندان فدای قاری قرآن که تشنه‌لب بود و نداد جرعۀ آبی کسی به آن عطشان آهای شمر تو را ذره‌ای طهارت نیست مزن بدون وضو دست خویش بر قرآن 🔹عقیق شعر @aghighpoem
📣چهارمین دوره شب های شعر انقلاب در چهار شهر برگزار می شود. به مناسبت فرارسیدن دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ، چهارمین دوره شب های شعر انقلاب در شهرهای همدان ، قم ، کرمان و تهران برگزار خواهد شد. شهر همدان در روز سه شنبه یازدهم ، قم پنج شنبه سیزدهم ، کرمان یکشنبه شانزدهم و تهران سه شنبه هجدهم بهمن ماه جاری میزبان شب های شعر انقلاب هستند و در این چهار شب شعر در مجموع بیش از ۵۰ شاعر از نسل های مختلف به شعرخوانی خواهند پرداخت. چهارمین دوره شب های شعر انقلاب به همت مجمع شاعران اهل بیت علیهم السلام و مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری و با مشارکت دیگر نهادهای فرهنگی برگزار می گردد. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد عطر بهار از دمِ جان‌پرور آوَرَد با موکب معطّر خود این مسیح‌دم یک بوستان بنفشه و نیلوفر آورد در حیرتم که این نَفَس قدسی از کجا سرسبزی و طراوت و برگ و بر آورد این پیک مُشک‌بوی مگر از مدینه است کز هر گذر که می‌گذرد گل برآورد آری نسیم چون طرب‌انگیز می‌شود گل‌های باغ را به ترنّم درآورد گل‌های باغ را به ارادت نثار کن در پای آن‌که مژدۀ آن دلبر آورد آن دلنوازِ عالم و آدم که آسمان حاشا که از رُخَش مهِ روشن‌تر آورد شاید که ماه سر به گریبان فرو بَرَد کز جَیب «خیزران» مهِ نو سر برآورد.. این است مریمی که مسیحا «جواد» اوست این است آن صدف که مِهین گوهر آورد تا فیضی از صحیفۀ زهرا به ما رسد جبریل برگ سبزی از آن دفتر آورد دلبند مرتضی و جگرگوشۀ رضا با خود جلال و جلوۀ پیغمبر آورد شب‌های انتظار پدر را به راستی صبح جمال و جلوۀ او بر سر آورد آن نازنین‌پدر که فروغ هدایتش اندیشه را به وادی حیرت درآورد همراه با ترنّمِ لالایی جواد اشک از غم فراق به چشم تر آورد شب‌ها کنار بستر نازش به ارمغان چشمی پرآب و چشمه‌ای از کوثر آورد جای شگفت نیست که افلاک سر فرود پیش جلال و شوکت این رهبر آورد ابر عنایت و کرم و التفات او آفاق را هرآینه زیر پر آورد.. 🔹عقیق شعر @aghighpoem
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بی‌نواست چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست راحتِ شاه و گدا را زین توان معلوم کرد کو به صد گنج است محتاج، این به نانی پادشاست پادشاهان را اگرچه چتر دولت بر سر است بی‌نوایان را ولیکن آسمان‌ها زیر پاست نیست گر درویش را بر خاتم زر دسترس کُنج گمنامی نگینْ دان، خود نگینِ پُربهاست... جود حاتم، گنج قارون، داغ استغنای اوست گر چه جاهل معنی «درویش» پندارد «گدا»ست... نیست درویش آن‌که پایش ره به درها می‌برد نیست درویش آن‌که چشمش با کف خلق آشناست... وقت خفتن دست از فرش حصیرش کوته است شب چو برخیزد به پا، دست دعایش بر سماست کس نبیند هرگزش از تنگدستی تنگدل دست امیدش چو در گنجینۀ لطف خداست از جفای سنگ طفلان حوادث فارغ است از تهیدستی به خود چون بید اگر بالد به‌جاست گر بود مفلس ز مُلک و مال از آنش باک نیست خلعتِ «اَلفقرُ فخری» از برش زینت‌فزاست مفلس ننگین که باشد؟ آن‌که دامان دلش خالی از نقد ولای سرور اهل سخاست آفتاب عالم آرای سپهر دین «تقی» آن‌که از نورش جهانِ علم و دانش را ضیاست مهر تابان رو از آن دارد برِ هر خشک و تر کو به خاک درگه آن ذرّه‌پرور آشناست در تلاش این‌که ساید بر ضریحش روی زرد آفتاب از صبح تا شب بر درش در دست و پاست... از حریمش رفتن و گِردش نگشتن مشکل است گر شط بغداد را چین بر جبین باشد، رواست... تا نگردد خواهش سائل مکرّر پیش او از بزرگی، کوهسارِ همّتِ او بی‌صداست... زندگی تا هست و عالَم هست، وِردم مدح اوست حیف امّا زندگی کوتاه و عالَم بی‌بقاست... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
در ساحل جود خدا باران گرفته باران نور و رحمت و احسان گرفته می‌بارد انوار کرم از هر کرانه شب‌های دلگير زمين پايان گرفته از سوی جنت سورۀ ياسين رسيده خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته داده خدا ماهی به خورشيد رئوفش آرى دعای حضرت جانان گرفته نسل امامت می‌شود پاينده با او از برکتش دل‌های شيعه جان گرفته او می‌رسد جود و سخا معنا بگیرد در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد عالم همه قطره اگر دريا تو هستی کل خلائق عبد اگر مولا تو هستی فيض وجود توست رزق اهل دنيا باران جود عالم بالا تو هستی مانده‌ست ابتر، کيدِ بدخواهان شيعه روشن‌ترين تفسير أعطينا تو هستی مانند کوثر چشمۀ جاری نوری با اين حساب آیينۀ زهرا تو هستی ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت آرامش هر لحظۀ بابا تو هستی ابن الرضایی، تو کريم بن کريمی ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی چشمان تو خورشيد هر اهل يقينی‌ست چشمان تو جنت! نه جنت‌آفرينی‌ست با عشق تو قلبی نمی‌سوزد در آتش در هر نگاه روشنت خُلدِ برينی‌ست گويا گره خورده دلم با عرش اعلی هر رشته از مهر شما حبل‌المتينی‌ست من روزی هر ساله‌ام را از تو دارم چشمان من بر دست‌های نازنينی‌ست جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی مولا! شفيع ما به درگاه خدايی هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است آنجا که اميد و پناه آخر ماست آنجا که اوج هر توسل «يا جواد» است جز آستان تو پناهی که نداريم اين استغاثه با تمام اعتقاد است در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم دل‌های ما پروانۀ باب الجواد است هر شب دل من در هوای کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است 🔹عقیق شعر @aghighpoem
جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد عشق، بی‌حُسنِ تو در خاطره، ناپیدا شد چون "یدالله" که شد جلوه‌گر از آیۀ عشق باز در دست خدا، دست خدا پیدا شد ای دلِ خلق به زنجیرِ ضریح تو دخیل! نورِ چشمانِ تو چون شمسِ ضُحی پیدا شد مثلِ پروازِ بهار از نفسش گل می‌ریخت آن ‌که چون غنچه در آغوش رضا پیدا شد ذرّه شد همسفر شوق، که در بزم وجود آفتاب رخ تو در همه‌جا پیدا شد در دل، ای روشنیِ عاطفه‌های ابدی! آنچه گم بود، ز انوار شما پیدا شد در کلام دل ما رایحۀ عشق نبود عشق با نامِ تو در دفتر ما پیدا شد سجده بردیم چو مشرق به سراپردۀ نور آفتابِ رخت از پنجره تا پیدا شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
11.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چنان در کودکی پاسخ دهی یحیی بن اکثم را که درگهواره عیسی ناسزا گویان مریم را شعرخوانی در مدح  در شب شعر https://aghigh.ir/fa/news/125095 ابن برنامه به همت موسسه فرهنگی و با مشارکت در سالن مهر حوزه هنری برگزار شد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
اشعار ولادت امام جواد علیه السلام 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/125093 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای وجودت حیات‌بخشِ وجود سائل درگهت کرامت و جود مظهر کامل امام رضا آفتاب دل امام رضا قبلهٔ حاجت همه، حرمت دشمن و دوست سائل کرمت ماه، آیینه‌ دار طلعت تو رخ شمس‌الشموس صورت تو آیهٔ هشت سورهٔ نوری به جوادالائمه مشهوری خلف پاک مرتضایی تو کوثر حضرت رضایی تو ملک و جن و انس مهمانت دو جهانی نشسته بر خوانت کاظمینت درون سینه ماست نجف و مکّه و مدینه ماست تو جوادی و ما گدای توئیم هر چه هستیم خاک پای توئیم لطف تو، عجز ما، بود معلوم هر دو هستیم لازم و ملزوم کرم و جود تا ادا گردد هر جوادی پی گدا گردد من اگر در گدائیم کاهل تو به جود و کرامتی کامل تو محمد ، علی است إبن و أبت کنیهٔ ابن الرضا ، تقی لقبت تو گلی و وجود گلخانه ای به ریحانه روح و ریحانه رنگ رخسار مرتضی داری نقش گلبوسهٔ رضا داری پدرت گفت نازنین پسرم! ای فدای تو مادر و پدرم! پدران تو برترین پدران پسران تو بهترین پسران یم جود و فتوّتید همه اهلبیت نبوّتید همه دلتان بحر بی کرانهٔ علم کیست غیر از شما خزانهٔ علم؟ معدن خیر و مظهر خیرید اول خیر و آخر خیرید ابر باریده با ولای شما خلق خلقت بود برای شما همگی باب‌های ایمانید اُمنای خدای رحمانید تا صف حشر اصل هر کرمید رکن ارکان و قادَةُ الاُمَم اید علم‌ ها قطره و تو دریایی عالمی بنده و تو مولایی دو جهان ذرّه و تو خورشیدی که به قلب همه درخشیدی پیش علم تو علم عالم چیست؟ در حضور تو پور اکثم کیست؟ تو به بزم سخن تکلم کن تو به روی رضا تبسم کن نفس حلم زنده از سخنت بوسة علم بر لب و دهنت یک کلام تو صد سپهر کمال یک سؤال تو سی هزار سؤال تو دهی، ای کرم گدای درت حِرز مادر، به قاتل پدرت ای خجل گشته دشمن از کرمت ای مسیحا نیازمند دمت تو که در هر دلی حرم داری تو که با دشمنت کرم داری تو که بر خشم خصم می‌خندی به روی دوست در نمی‌بندی اَنت بابُ المراد ادرکنی یا امام جواد ادرکنی سیّدی میثم ام قبولم کن خاک ذریّهٔ رسولم کن 🔹عقیق شعر @aghighpoem
تو را همراه خود آورده‌اند از شرق باران‌ها تو را ای زادهٔ شرقی‌ترین خورشید دوران‌ها چه بذر برکتی آورده‌ای از آسمان با خود چه خیری از زمینِ خود درو کردند دهقان‌ها چه لحنی و چه حرفی در بیان و بر زبانت بود که تسبیح سخن افتاد از دست سخنران‌ها به رویت چشم می‌بستند ای خورشیدِ دانایی بزرگی تو کوچک دیده شد در چشم نادان‌ها سؤالی را که می‌پرسند محکوم جواب توست چه پاسخ‌ها گرفت از باب علمت، جهل انسان‌ها مگر از چشمهٔ نامت نمی‌جوشد خیال شعر چرا این‌قدر کم جاری شدی از چشم دیوان‌ها.. نبر بخشندگی را با خودت از سفرهٔ دنیا نرو! در حسرت جود تو می‌مانند مهمان‌ها سفارش کن مرا هم نزد بابای رئوف خود اگر یادی کند فرزند، می‌بخشند سلطان‌ها 🔹عقیق شعر @aghighpoem
📣 دومین شب از چهارمین دوره ی شب های شعر انقلاب دهه فجر ۱۴۰۱ قم 🔆با حضور و شعرخوانی: استاد محمدعلی مجاهدی ناصر فیض علی محمد مودب هادی جان‌فدا میلاد عرفانپور مریم کرباسی سیدمهدی موسوی مرتضی حیدری آل‌کثیر حسن بیاتانی حسن خسروی وقار رضا یزدانی عاطفه جوشقانیان 🔸️پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۱۸ 🔸️قم ، بلوار غدیر ، کوچه ۸ ، مجتمع هدایت ، سالن زائر 🔹عقیق شعر @aghighpoem