eitaa logo
گروه جهادی گل نرگس🌼
107 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
7 فایل
گروه جهادی گل نرگس 🌼+مجموعه پشتیبان کار آفرینی، منتظر یاری و همراهی شما عزیزان برای فقر زدایی و ایجاد اشتغال در زمینه های مختلف می‌باشد. واریز کمک به شماره حساب: ۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۶۷۸۰۳ آیدی جهت هماهنگی: @Mirzayi_357 @aghniya
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قرارگاه منتظران
38.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی ولای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت در نجف حس غم و غربت نکردم هیچ وقت "آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف" قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست... قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
✨ندبه های انتظار✨ 🔴 زیباترین آرزو در ... 🍀به گمانم پنجاه سالش بود. شاید هم بیشتر. صورت لاغر و آفتاب سوخته اش، دست های زمختش،ریش جو گندمی اش و قدم های محکم و استوارش را فراموش نمی کنم. 💥از بصره چهارده روز راه آمده بود تا برسد به کربلا. از کنار هر موکبی که رد می شد همه ساکت می شدند... 🔆همه به حالش حسرت می خوردند، دستانش را بالا آورده بود، تقریبا داشت می دوید، اشک هایش تمام صورتش را خیس کرده بود.. 🌹 با هر قدمش اربابش را صدا می زد، با همان لهجه ی غریبش چنان "حسین" میگفت که انگار حسین (علیه السلام) آغوشش را باز کرده ده قدم جلو تر ایستاده و دارد به او لبخند می زند... 🌷پیرمرد عاشقانه می دوید؛ اشک میریخت؛ حسینش را صدا می زد؛ و من بهت زده نگاهش می کردم که چهارده روز دویده و اشک ریخته، این چنین محبوبش را با سوز صدا زده، حتما حاجت خیلی مهمی دارد... 🌙دنبالش دویدم. اذان مغرب شده بود. کنار موکبی ایستاد.منتظر ماندم تا نمازش تمام شود. 🌴کنارش نشستم، دستانش را گرفتم، رو به من کرد و لبخند زد، دستان بزرگ و زمختش را روی صورتم گذاشتم، چنان حرارتی داشت که فهمیدم درونش آتشی بر پاست. ✨با عربی دست و پا شکسته قسمش دادم، گفتم بگو حاجتت چیست که این طور آتش گرفته ای... 🔹شروع کرد به گریه کردن، من هنوز در چشمانش غرق بودم، بی آنکه بفهمم من هم داشتم اشک می ریختم. ☀️ناگهان آتش دلش زبانه کشید؛ سرش را رو به آسمان کرد؛ دستانش را بالا برد؛ همه ی موکب دورش جمع شده بودند؛چشمان سبز رنگش برق می زد؛بلند فریاد زد: 🌹 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.... 🌹 سوز دلش جان همه را آتش زد؛ سرم را روی زانویش گذاشتم؛ او سرش رو به آسمان بود؛ او می گفت؛من می گفتم: اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج... 🌷🍃🍃🌷🍃🍃🌷🍃🍃🌷