eitaa logo
پاکسازی با قرآن🤍
22.7هزار دنبال‌کننده
275 عکس
78 ویدیو
3 فایل
اینجا بناست 30 روز مسافر الی الله بشیم❤️ دوستانتون رو دعوت کنید آیدی ادمین ثبت نام دوره ها👇 @poshtiban_seyedhoseiny
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🍃 ‌ سلام دوستان امروز و فردا آیه جدید گذاشته نمیشه تا بتونید آیه های قبلی تون را تثبیت کنید در این دو روز 😇 ‌کم کم حفظ موضوعی هم داره به آیه های پایانی اش میرسه موافق هستین بعد حفظ موضوعی باهم سوره هایی مثل الرحمن و واقعه و یس و .... را حفظ کنیم ؟ 🤔 ‌.🍃
1. ‌امروز میخوام یکی از شیوه های خوب حفظ را براتون توضیح بدم 👇🙆‍♂️ .
2. اسم این جعبه میدونید چیه⁉️ این جعبه ، جعبه لایتنر هست که هم میتونید آماده اش را تهیه کنید و هم میتونید خودتون درست کنید 🙂 ‌.
3. ‌ ‌حالا کاربرد این جعبه چی هست ⁉️ ‌الان براتون میگم 👇 ‌.
4. ‌این جعبه ۵ تا خانه داره که ما برای حفظ ایات مون میتونیم ازش استفاده کنیم ‌ حالا چجوری ؟🤷‍♂️👇 ‌.
5. ‌ما میایم یه سری فلش کارت با برگه آچار تهیه میکنیم که میتونیم یه برگه آچار را به چهار قسمت تقسیم کنیم و روی هر فلش کارت نام سوره وشماره آیه و صفحه آن‌ را بنویسیم و پشت فلش کارت خود آیه را می‌نویسم و می‌گذاریم در خانه اول جعبه که مخصوص حفظ جدید ما هست و مدتی که این‌ فلش کارت ها داخل خونه اول میمونه یک روز بیشتر نیست و فردای حفظ آیه جدید که می آییم سراغ خانه اول فلش کارت ها را یک به یک برمی‌داریم اونهایی که حفظ بودیم فلش کارت میره خانه دوم و اونهایی که بهش مسلط نبودیم را داخل خانه اول نگه میداریم📚 ‌.
6. ‌دوباره فردا برمیگردیم خونه اول هر فلش کارتی که مسلط بودیم میره خونه دوم ✔ ‌حالا اون فلش کارتی که دیروز رفت خانه دوم چی ؟ ‌اون فلش کارتی که مجوز پیدا کرده بود بره خانه دوم را باید سه روز مسلط بخونیم تا مجوز پیدا کنه بره مرحله سوم ✅ ‌حالا حتی اگر ما هر خانه ای باشیم اگر در حفظ مون اشتباه داشتیم برمیگردیم مجدد خانه اول ❌ ‌درکل روش لایتنر ۱۶ روز هست خانه اول یک روز خانه دوم ۳ روز و خانه دوم ۴ روز و خانه پنجم ۸ روز هست که مثل روش بالا برای هر خانه عمل میشه 🌼 ‌.
7. ‌نمونه فلش کارت 🪴 ‌.
8. ‌و تمام 😊 چطور بود ؟ ‌.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 سلام دوستان 🙋‍♂️ موضوع آیه: تحقق شفاعت پروردگار ‌ ♦️قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا ۖ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ♦️بگو: «تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او بازمی‌گردانند!» ‌ سوره زمر ایه ۴۴ ‌ 🌷 ‌ ‌کانال لطفا عضو شوید 👇🌹 ‌ https://eitaa.com/joinchat/1714946458Cf99441866d 🍃 🍃🍃 🍃🍃🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. صوت آیه ۴۴ سوره زمر 🕊 .
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. تفسیر ایه ۴۳ و ۴۴ سوره زمر 🌱 .
. رفقا سلام 👋 این کانال خـیـلـی ارزشمنده چـون یـه برنامه حفظ قرآن بـه همراه تفسیر و قـرائـت درش قرار گـرفـتـه و از طـرفـی کلّلللی مخاطب حافظ قرآن داره🌸 و اما یه خبر خوب دارم براتون...😊 بناست چـلـه "در آغوش خدا" رو توی این کانال برگزار کنیم توی چله بناست... 🔹محبت و حرارت عشق به خدا تـوی دلـتون روز افزون بشه و تعلق و عشقتون به خدا بیشتر بشه 🔸ان شاءالله از اولیای الهی بشید و حاااااااال خوب رو توی تـمام وجـودتـون احـسـاس کـنـیـد 🔹و از ترس و غم و نگرانی ها نجات پیدا کنید و اصیل ترین لذت ها رو با عـشـق بـه خـدا ببرید 💠و از همه مهم تر، با زندگی یه ولی خدا آشنا میشید،به طوری که انگار باهاشون زندگی کردین (هر کس با ایشون بوده آتش عشق به خـدا هـمه ی وجـودش رو در بـر گرفته) .
بسم الله الرحمن الرحيم أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ... الان وقتشه برگردیم به سمت بهترین معشوق... ❌️جلسه اول پاکسازی محبین‌ به مدت محدود در اختیار همه شما رفقای عزیز قرار گرفت‌❌️ ‌
🔖 کلاس پاکسازی محبین: ✅ کلاس پاکسازی محبین پارت ۱ لینک ویدیویی 🎥 جلسه 1 🔻 پارت 1 : https://my.uupload.ir/p/aGXEVVJ7 لینک صوتی🔊 جلسه 1 🔻 پارت 1 : https://my.uupload.ir/p/kjgmvvEA . ✅ کلاس پاکسازی محبین پارت ۲ لینک ویدیویی 🎥 جلسه 1 🔻 پارت 2 : https://my.uupload.ir/p/Jgya2AkQ لینک صوتی🔊 جلسه 1 🔻 پارت 2 : https://my.uupload.ir/p/1LzG89AW .
کیا این جلسه رو دیدن؟چطور بود؟ چه حسی داری دوباره داری به خدا نزدیک میشی؟@seyedhoseinyp
.1 قسمت اول داستان قهوه خانه پر از آدم های جور و واجور بود. هر گوشه عده ای هـم قـمـاش و هـم مـسـلـک روی تــخـتـهـای چـوبی قهوه خانه دور هم نشسته و گرم گرفته بودند.🪑 قهوه چی تند و تند برای مشتری هایش چای و قلیان می آورد☕️. صـدای قــل قــل قـلـیـانـهـا و جــیــر جــیــر استـکـان و نعلبکی ها در ضرب صدای بزن و بـکـوب مـطـربـان🥁که مستانه غرق نواختن🪗 بـودنـد گـم شـــده بود. جوانها بیشتر ، سرپا ایستاده بودنـد کـه و بـــه آهنگ ساز نوازندگان تن می جنباندند🕺؛ پیرترها هم گویی بدشان نمی آمد جانی در تن داشـتـنـد و می توانستند تکانی به خود بدهـند بـا وجـد و شـور همراهی شان می کردند.👏 .
.2 در میان آن همه های و هوی🗣 تـنـهـا مـردانـی که روی یکی از تختهای 🪑گوشه ی قهوه خانه نشسته بودند تافته ی جدا بافته می نمودند🤨 از عمامه و عـبـا و قبایشان بـر مـی آمـد از طـلـبـه های نـجـف بـاشند👳‍♂ که برای زیارت حرم سید الشهدا(ع) پا در راه کربلا گذاشته اند 👣 همه شان سر به زیر انـداخـتـه بـودنـد و بـاگـونـه هـای گداخته لب می گزیدند و در حضور پیرمردی که هم چون نگین انگشتری💎 در میانش گـرفـته بودند، از شنیدن ساز و آواز وجدانگیز نوازندگان شرم😔 داشتند . اما پیر مرد... او در حالی که تـسـبـیـح سیاهی را که در دسـت داشت بازی می داد، بی خیـال از هـمـه کــس و همه جالب مـی جـنـبـانـد🕺 و ذکـر مـی گـفــت. چهره اش آرام و نگاهش روی دانه های تسبیح بود . عاقبت کاسه ی صبر یکی از جـوانـهـا لبریز شد و با صدایی که اگرچـه چنـدان هـم آهـسـتـه نبود اما در میان آن همه قیل و قـال بـه زمـزمـه میمانست گفت:🗣 «اسـتـاد، بـهـتـر نیست کم کم راه بیفتـیـم و ایـن جـمـاعـت غـافـل و از خـدا بی خبر را به حال خود بگذاریم . » طلبه ی دیگری بی آن که منتظر جواب پیرمـرد بـه جـوان اول بـمـانـد گـفـت🗣: «بـلـه، شــیــخ بزرگوار راه ما از این مردم جداست. بهتر است راه خودمان را بگـیـریـم و آلـوده ی گـنـاه ایـنـان نشویم! » .
.3 پیرمرد👳‍♂سر بلند کرد و به صورت مـــردان جـــوانــی کــه هــمراهش بودند👬، نگاهی انـــداخـــت و بـــا لـــحــن آرام و صدایی میانه گــفـــت🗣: غـــفـــلـــت را تـــا ابـــد بــه دوش خواهیم کشید . » آن وقت ما هم از سنت رســول خدا غفلت کرده ایم و بار این بعد ، روگـردانـد و نـگاهی به مطربان🕺 انداخت و دوبـاره رو به شاگردانش کرد و ادامه داد: از مـن نـخـواهـید سنت رسول الله را نادیده بــگــیــرم نــهــی از مــنــکــر سنت محمد(ص) اسـت . مـا لـبـاس روحـانیت👳‍♂🥼 به تن کرده ایـم تـا راه پـیـامــبران را ادامه دهیم و مردم را به خداوند و آنچه مـیپسندد، ارشاد کنیم نه این کــه از پــلــیــدی هــا و رنگارنگی هـای ایـن دنـیای پر زرق و برق به گوشه ای خـلـوت فـرار و تـظاهر به عبادت🤲کنیم!» جــوانــی کــه کــنــار پــیرمرد نشسته🧎 بود گفت: «اما جناب شيخ ... مــکــث کــرد و آن گــاه با لــحــنـی پر هیجان گـفـت🗣:«این مردمی که ما می بینیم نه تـنها با حرف ما آگاه نمی شوند و توبه نمی کـنـنـد بلکه شاید سرمان بریزند و کتک🏌 مفصلی هم به ما بزنند🤕. » .
.4 و با حالتی درمانده به دوستانش نـگاه کرد پیرمرد ابرو در هم کشید😠 و بـی آن کـــه حـرفـی بـزنـد، نـعلینش👞 را به پا کرد و از جــا بــلــنــد شــد🧍مــردان جوان بی آن که بــدانـنـد در ســرش چــه مــی گــذرد نگاهش کــردنــد👀. مــی انـدیـشـیدند🤔که استاد شــان با ســـاده دلــی فــکــر مــیــکـند خواهد توانست مردانی که عمرشان به نواخــتــن و رقصیدن رفته بود را به حرفی و سخنـی بــه راه راست هدایت کند😏. آنها هم چنان که سـاکــت و البــتــه از درون در خروش بودند چـشــم از پــیــرمــرد نــمــی گرفتند . آخوند👳‍♂ نــزدیــک مــطــربــان🕺 رسید. مردی که آواز مــی خــوانــد 🎤و بــه نظر می رسـید ســر دستــه ی آنــهــا بــاشــد، ساکت😶 شد و کنجکاوانه به پیرمرد نـگاه کرد . گویی منتظر بود آخوند با توپ و تشر 🤬 به کارشان انتقاد کند و بساطــشــان را به هم بریزد . حالا بقـیه ی مــطــربــان هــم دست از نواختن کشیده🪗 و مدافعانه به او خیره شده بودند. پیرمرد لب باز کرد و بــا آرامــشــی کــه بــرای مرد غیر منتظره مینمود گفت🗣: «دست مریزاد👏برادران عجب زیبـا مــی نــوازیــد😊 .