هدایت شده از آشپزی دلپذیر
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎💎💎
💎💎
💎
#خاطرات_جبهه
حاج آقا فرحزاد و نجم الدین شریعتی در عید سعید غدیر خم
آقای شریعتی به حاجآقا میگه هروقت باشما برنامه دارم مامانم زنگ میزنه میگه...😁🤦♂
🌼✨ شیـــــــــخِ شـــــــــوخ ✨🌼
🌼✨ @sheykhe_shukh ✨🌼
🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲
🌸 کانال دوم ما👈 @tar_ghand 🌸
💎
💎💎
💎💎💎
هدایت شده از آشپزی دلپذیر
#خاطرات_جبهه
😂به پیر به پیغمبر من شهیدنشدم😂
در يكي از عمليات ها برادري مجروح مي شود و به حالت اغما و از خود بيخود مي افتد. آمبولانس🚑🚨حمل شهدا از راه مي رسد و او را قاطي بقيه مي اندازد بالا و گاز ماشين را مي گيرد و دِ برو. راننده در آن جنگ و گريزتلاش مي كرده كه خودش را از تيررس دشمن دور كند و مرتب ويراژ مي داده تا توي چاله چوله ها نيفتد، كه اين بنده خدا در اثر جابه جايي وفشار به هوش مي آيد ويك دفعه خودش را ميان جمع شهدا مي بيند. اول تصور مي كند كه ماشين دارد مجروحين را به پست امداد مي برد، اما خوب كه دقت مي كند مي بيند نه، انگار همه برادرا ن شهيد شده اند و تنها اوست كه سالم است.دستپاچه مي شد و هراسان بلند مي شود و مي نشيند وسط ماشين و با صداي بلند بنا مي كند داد و فرياد كردن كه:برادر! برادر! منو كجا مي بريد، من شهيد نيستم، نگه دار مي خواهم پياده بشوم، منو اشتباهي سوار كرديد، نگه دار من طوريم نيست...😂😂راننده كه گويي اول حواسش جاي ديگري بوده، از آينه زير چشمي نگاه مي اندازد و با همان لحن داش مشتي اش مي گويد: تو هنوز بدنت گرمه، حاليت نيست. تو شهيد شدي، دراز بكش، دراز بكش بذار به كارمون برسيم🤣او هم دوباره شروع مي كند كه : به پير و پيغمبر من چيزيم نيست😭خودت نگاه كن ببين. و راننده مي گويد: بعداً معلوم مي شود.😅
اين عبارات را گريه مي كردم و مي گفتم. اصلا حواسم نبود كه بابا! حالا نهايتاً تا يك جايي ما را مي برد، بر مي گرديم ديگر. ما را كه نمي خواهد زنده به گور كند.راننده اين حرف ها را آنقدر جدي ميگفت كه باورم شده بود شهيد شده ام.
🌼✨شیخِ شوخ✨🌼
🌼✨@sheykhe_shukh✨🌼