💠 حکایت های آموزنده 💠
❇️ به نقل از حضرت آیتالله حاج سید موسی شبیری زنجانی: ❇️
🔰 اداء دیون 🔰
✳️ زمانی شیخ بهایی به قرض زیادی بیش از (١٥٠٠ دینار ) مبتلا شد به گونه که از هیچ راهی قادر به ادای آن نبود و چند روز از شدت هم و غم تمام از کارهای خود بازمانده بود . وی نقل کرده که در همان ایام به دعایی برخوردم و تکرار کردم و از راهی که گمان نمیکردم در مدت کوتاهی دیون من ادا شد .دعای مزبور این است : 《 اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک 》یعنی خدایا ، با حلالت از حرامت ،و با فضل خودت از غیر خودت مرا بی نیاز کن . بعد از نمازها این را تکرار کنید و تعداد ندارد . مضمونش نیز بسیار عالی است .
٤ فروردین ١٣٨٣ شمسی
📚 جرعه ای از دریا ، ج ٤ ، ص ٣٨٢
#حکایت_های_آموزنده 🔟
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
💠 حکایت های آموزنده 💠
❇️ به نقل از حضرت آیتالله حاج سید موسی شبیری زنجانی: ❇️
🔰 عقوبت دنیوی 🔰
✳️ مرحوم میثمی در دارالسلام نوشتهاند : حدود سال ١٢٨٦ قمری در سنواتی که ساکن نجف بودم ، وضع معیشتم بسیار دشوار شد . یکی از آشنایان به من گفت : چرا شما وضعتان را به آقایان علما بازگو نمیکنید ؟ گفتم : من اگر بگویم و پاسخ منفی بشنوم ، از آبرویم مایه گذاشتهام و این خلاف شرع است . آن شخص اصرار کرد و گفت که عدم اظهار خلاف شرع است ، زیرا خانوادهات در مضیقه هستند و دلایلی بر حرمت در مضیقه بودن عائله آورد . وقتی تسلیم شدم ، اسم چند نفر از آقایان را ذکر کرد و من دلایلی بر عدم درخواست از آنها ذکر کردم . در نهایت اسم یکی از آقایان را ذکر کرد و گفت که اخیراً برای او وجه معتنابهی آمده و اگر به او مراجعه کنیم ، دست خالی برنمیگردیم . قبول کردم و کتابی را که تالیف کرده بودم ، به آن آشنا دادم تا به آن آقا بدهد و در آن نامه نیز نوشتم : شما از مرتبه علمی من آگاه هستید ولی احتیاطاً کتاب خودم را نیز فرستادم تا ملاحظه کنید و همین که تاکنون به شما مراجعه نکردم ، نشانگر استیصال و استحقاقم است و ضرورت مرا به این کار وادار کرده است . نامه و کتاب را به آن شخص دادم و او نزد آن عالم رفت . وقتی کتاب را به او داد ، آن را جلوی خود گذاشت و نامه را خواند و گفت : در مقام علمی ایشان شکی نیست و استحقاق وی نیز محرز است . خدا به او کمک کند . آن واسطه وقتی این جواب را برای من نقل کرد ، گویا کوه را بر سر من کوبیدند . من پیوسته خود را برای این کار توبیخ میکردم . این ماجرا آرامش را از من گرفت . با خودم گفتم به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام مشرف شوم و با حضرت درددل کنم . به حرم رفتم و به حضرت عرض کردم : شما به ماجرای من و این آقا واقف هستید . اگر مراجعه من به او خلاف بوده ، من استحقاق تنبیه دارم و برای آن آمادهام . اما اگر من تقصیر نداشتم و این آقا کوتاهی کرده ، من حرفی ندارم و هر جور صلاح میدانید ، خودتان مواخذه کنید .
✅ بعد از توسل به خانه رفتم و خوابیدم . در خواب دیدم که از نجف به سمت کوفه بیرون میروم و حضرت امیر علیهالسلام با جمعی از کوفه به سمت نجف تشریف می آورند و من به حساب اینکه از حضرت دلخور بودم ، از وسط راه کنار رفتم ولی زیرچشمی حرکات حضرت از نظر میگذراندم . دیدم حضرت مسیرش را تغییر داد و به سمت من آمد و فرمود : به تو نمیدهند ؟ من می دهم . سپس پولی را به من داد . دوباره فرمود : به تو نمیدهند ؟ من می دهم دوباره مشتی دیگر پول به من داد . باز فرمود : به تو نمیدهند ؟ من می دهم و مشتی دیگر داد . همین طور عرض کردم : کفایت کرد . فرمود : باز می دهم . باز می دهم و پیوسته پول داد . از خواب بیدار شدم ، بعد از نماز عشاء به حرم رفتم و بعد از خروج آن شخص را دیدم که گفت : خبر داری فلانی سکته کرده و زبانش بند آمده است ؟ برای معالجه او بسیار خرج کردند ولی مؤثر واقع نشد و درس و بحث آن عالم تعطیل شد تا اینکه از دنیا رفت . چند روز بعد وکیل میرزای شیرازی نزد من آمد و گفت : از طرف میرزا این پول برای شما فرستاده شده است . چند روز بعد باز از طرف میرزا پولی به من رسید . باز چند روز بعد از طرف میرزا مبلغ دیگری فرستاده شد . پیوسته این مبالغ با فاصله زمانی از طرف میرزا به دست من میرسید . من فهمیدم که حواله حضرت به وسیله میرزای شیرازی به دست من میرسد . با خودم فکر کردم شاید این مبالغ قطع شود و چون وقت معین و مرتبی نداشت ، به حرم رفتم و به حضرت عرض کردم : حالا که عنایت فرمودید ، این احسان را شهریه و ثابت و باقی قرار دهید . چند روز بعد وکیل میرزا نزد من آمد و گفت : از طرف میرزا برای شما مقرری بهصورت شهریه قرار داده شد . مرحوم میثمی افزوده است : الان هم که در تهران هستم و خانوادهام در نجف ، همچنان این شهری پیوسته به ما پند پرداخت میشود و قطع نشده است .
( ١٥ فروردین ١٣٧٧ شمسی )
📚 جرعه ای از دریا ، ج ٤ ، ص ٤٣١ الی ٤٣٣
#حکایت_های_آموزنده 5⃣1⃣
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani
💠 حکایت های آموزنده 💠
❇️ نرم کردن آهن ❇️
🔰 آیتالله خزعلی به نقل از مرحوم آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی فرمود:
📣 که آیتالله حاج سید موسی زرآبادی روزی فرمود:
👈 مدتی در مقام عرفان قدم برداشتم و پیش رفتم ولی ناگهان متوجه شدم نسبت به سنن و مستحبات و مکروهات ، خیلی مقید نیستم؛ تصمیم گرفتم که از راهی که در پیش گرفتهام برگردم و به مستحبات و مکروهات بیشتر مقید شوم. ⁉️ناگاه صدایی شنیدم که چطور ادامه نمیدهی، تو بهجایی رسیده ای که اگر به کوه بگویی طلا شو طلا میشود .
👌اعتنائی نکرده و برگشتم و به احکام و سنن مقیدتر شدم.( به قولی فرمود: من رغما لانف شیطان، کتاب حلیه المتقین مرحوم مجلسی را برداشتم و هر چه از مستحبات بود حتی محتملات آن را انجام دادم، پساز مدتی متوجه شدم خیلی بالاتر از سابق قدرت پیدا کرده ام ) و از این راه مشروع مقامات بلندی به او داده شد .
✍️از جمله اینکه مرحوم حاج شیخ مجتبی فرمود:
🔹یک روز به او گفتم چطور خدا آهن را به دست داوود نرم کردند؟
🔸گفت: این اینکه کاری ندارد سینی آهنی را که در جلوی او بود برداشت و آن را نرم کرد.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ، ص ٢٦٠ و ٢٦١
#حکایت_های_آموزنده 7⃣4⃣
📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی"
🔗 eitaa.com/adibi_larijani