eitaa logo
مرکز تخصصی حدیث حوزه
463 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
388 ویدیو
199 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ حمله وهابى‌‏ها به كربلا و ماجرای برداشتن تربت توسط صاحب ریاض ❖ از بیانات آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی: 📝... در سال 1216ق وهابى‌‏ها به كربلا حمله مى‏‌كنند و مردم آنجا را قتل عام مى‏‌كنند. به نجف هم حمله مى‌‏كنند، ولى چون قبلاً خبردار مى‏‌شوند، آمادگى پيدا مى‌‏كنند و آنها نمى‌‏توانند كارى بكنند، اما كربلايى‌‏ها غافل‏گير مى‌‏شوند. از جمله به منزل صاحب رياض مى‏‌ريزند تا او را بكشند. در آن موقع، رئيس روحانیت كربلا، مرحوم صاحب رياض بود. خانواده‏‌اش با عجله از آنجا خارج مى‌‏شوند، ولى خود صاحب رياض با طفل شیرخواری زير يك سبد مى‌‏مانند و نمى‌‏توانند خارج بشوند. آنها داخل خانه صاحب رياض مى‌‏ريزند كه صاحب رياض را بكشند ولى او را پيدا نمى‌‏كنند. عجيب اين است كه در تمام آن مدتی که مشغولِ گشتنِ خانه بودند آن طفل شيرخواره هيچ گريه نمى‌‏كند و اين معجزه بود. وهابى‌‏ها يك روز در كربلا قتل عام مى‌‏كنند و بعد هم به قصد نجف از شهر خارج مى‌‏شوند. ❖ــــــــــــــ❖ يكى از بيوتى كه در زنجان رياست داشتند، بيت آميرزا ابوالقاسم بود. آميرزا ابوالقاسم مؤسّس ميرزايى‌‏هاى زنجان است. پدرش (آقا سيد كاظم) شاگردِ صاحب رياض و ساکن نجف بود. وقتى مطلع مى‌‏شود كه وهابى‌‏ها به منزل صاحب رياض حمله كرده‏‌اند، مى‏‌گويد زودتر برويم استادمان را نجات بدهيم. به منزل صاحب رياض مى‏‌روند و ايشان را با آن طفل شيرخواره از زير سبد نجات مى‏‌دهند. نفس‏هاى آخرشان بوده و اگر دير مى‏‌آمدند، تلف مى‌‏شدند. بعد مى‏‌گويند برويم حرم را زيارت كنيم. غسل مى‌‏كنند و به حرم مى‌‏روند. وقتى به حرم مى‏‌روند، مى‏‌بينند كه وهابى‏‌ها ضريح مطهر را برداشته‏‌اند و سوزانده‏‌اند و با آن قهوه درست كرده‏‌اند! با آنكه قهوه را حرام مى‏‌دانستند. مى‏‌بينند كه گوشه‏‌اى از قبر شكاف برداشته است. آسيد كاظم نگاه مى‏‌كند و مى‏‌گويد: من قطعه‏‌اى از بدن شریف را حس مى‏‌كنم. صاحب رياض هم نگاه مى‌‏كند و مى‌‏گويد: نظر من هم همين است. (البته الآن ترديد دارم كدام تقدّم داشت) سپس آسيد كاظم مى‏‌گويد: الآن وقت تربت برداشتن است. ايشان دستمال سفيدى داشت. با دست مقدارى از تربت را برداشت و در دستمال گذاشت. دستمال قرمز شد. مقدارى از آن تربت را خودش برداشت و مقدارى هم به صاحب رياض داد. وقتى آسيد كاظم از دنيا رفت، برادرش ميركريم كه فرد ساده‌‏اى بود، آن تربت را برداشت و تبديل به مهر كرد و بين اين و آن تقسيم نمود. آميرزا ابوالقاسم كه در آن وقت سيزده ـ چهارده ساله بود، وقتى از جريان مطّلع مى‌‏شود، خيلى به اين طرف و آن طرف مى‌‏زند و بالأخره يكى از آن مهرها را بدست مى‌‏آورد و اين مهر پيوسته در بيت آميرزا ابوالقاسم بود. وی به پسرانش سفارش مى‏‌كند كه قدر اين تربت را بدانيد كه چنين ويژگيهايى دارد. 📚جرعه ای از دریا، ج2، ص333 (ع) 👉@zanjani_net