eitaa logo
کانال سراسری حاج صادق آهنگران
2.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
292 فایل
🔴 تمام آثار قدیم وجدید حاج صادق آهنگران را در اینجا ببینید وبشنوید. 🔺این تنها کانال سراسری ، رسمی و عمومی حاج صادق آهنگران است که زیر نظر ایشان اداره می شود. 🔺 برای ارتباط با مسئول کانال کلیک کنید⬇ @idamha141284
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش افتاده به جان همه؛ اما چه شده؟ همه جمعند دَرِ خانه‌ی مولا؛ چه شده؟ آسمان ناله زد و گفت: درآن‌جا چه شده؟ فاطمه پشتِ در افتاده؛ خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن دَر به سماوات رسید گل یاسِ نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله‌ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که در عالَم بالا چه شده؟ آسمان دید که بر عرش، طنین افتاده شعله بر بال و پَرِ روح الامین افتاده غنچه پرپر شده و گل به زمین افتاده وای فضه! تو بگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه می‌گفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده؛ از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است؛ ز مسمار بپرس آه! مسمارِ درِ خانه در این‌جا چه شده؟ در هیاهو که همه فتنه‌گران هم‌دستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده‌ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی‌شرم! شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبر است تواناست علی در برِ کوهِ مصیبات، شکیباست علی خیز ای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیز از جا و ببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی از خار افتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی از کار افتاد یارِ تنهای علی در بَرِ اعدا چه شده؟ به خداوند، گُلِ لم یزلی زهرا بود در شب غربت و غم، نورِ جلی زهرا بود تا که جان داشت به تن، یارِ علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟! ✍
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست قمر نجمه و شمس الشرف کرب‌وبلاست نور او ناب‌تر از رنگ عقیق یمنی است پرورش یافته‌ی مکتب ناب حسنی است طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست نوه‌ی حیدر کرار و عزیز زهراست نور از روی جبینش به فلک می‌تابد مهر ایمان و یقینش به فلک می‌تابد نوجوانی که به پیران جهان راهبر است یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است داشت جامی به کف از جام وفا زرین‌تر اشتیاقش به شهادت زعسل شیرین‌تر نامه‌ی مرد جمل را به روی دست گرفت سیزده جام عسل را به روی دست گرفت بغض پنجه به دل و راه گلویش می‌زد بس که او بوسه به دستان عمویش می‌زد گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو هردو نذر حرم دوست متاعی کردند هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند همه دیدند مه چاردهی سر زده است با نقابی که به رویش زده او آمده است آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت «کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت» بس که بر میسره و میمنه‌ی لشگر تاخت همه را یاد ابرمردِ جمل می‌انداخت کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند شب‌پرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست عشق می‌گفت حسین بن علی را، بشتاب یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب باغبان دید گلش پرپر و پامال شده بسملی روی زمین بی‌پر و بی‌بال شده ✍