فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🌸 🍃🌸
هر صبح
دست می کشم بر عطر بيدها،
بر مرز شانه های زمين
خُنکای نامت
در دهانم مستی می آفریند!
ومن از زیبایی های آفتاب،
تنها چشمان و گيسوان
تو را ترانه می کنم ...
#عرفان_یزدانی
صبحتون پر بضاعت از اقامه افتاب مهر و مصفا از سودای زندگی 🍃🌹
سلام به اولین روز ماه اردیبهشت همه مون خوش اومدیم😍الهی این ماه قشنگ و ماه مهمونی خدا بانشاطترین و زیباترین روزایی باشه که میگذرونین
ان شاالله
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید
@farnaonline
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
وقتی می گید سخته...
یعنی "من به اندازه کافی قوی نیستم "
بس کنید این حرف ها رو
مثبت باشید.
هر چقدر هم سخت باشه
باید بدستش بیارید.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
باما درکانال اهنگ زندگی همراه باشید
@farnaonline
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
👆خاکریز خاطرات۲
🌸درخواستِ جالبِ شهید علم الهدی در زندانهای مخوف ساواک
#انس_با_قرآن #استقامت #استکبارستیزی #شهیدعلم_الهدی
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید
@farnaonline
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#مسما_مرغ_بادمجون
.
بریم برای دستور👈اول ازهمه ک مرغ تو آب میذارم یکم ک جوش اومد ابشو خالی میکنم بره.ی پیاز بزرگ خلالی میکنم باکره تفت میدم تیکهای مرغ اضافه میکنم میذارم سرخ شن زردچوبه فلفل ادویه وپاپریکاهم میزنم لابلای مرغم فلفل دلمه وهویج میذارم زعفرون دم کرده اضافه میکنم وی لیوان اب.یکم ک گذشت ی ق رب حسابی تفت میدم بهش نمک میزنم و ب مرغم اضافه میکنم و میذارم جابیفته.زرشکم ک توی گلاب خیس میکنم بعد با کره و ی ق شکر تفت میدم.بادمجون هم تو آب و نمک ی ساعتی گذاشتم موند و بعد سرخش کردم. بادمجونارو بگذارید تو سس مرغ ی جوش بخوره بعد زیرشوخاموش کنید.
.
بچه ها رب رو همون اول ب مرغ هم میتونین اضافه کنین ولی حتما برای مجلس ب روش بالا درست میکنم
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
باما درکانال اهنگ زندگی همراه باشید
@farnaonline
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
⛔️خاطرات کاملا #کورونایی
قسمت دهم
همچنان که تعداد مریض ها زیادتر میشد الحمدلله تعداد طلبه های جهادی و پای کار هم زیادتر میشد. ماشالله بسیار مخلص و با صفا و بی ادعا. شما به من نگا نکنین که شر و شور بازی درمیاوردم و یه بیمارستان رو خسته کرده بودم. بقیه طلبه ها خیلی آقا و سر به زیر و عارف و شهید بودن واسه خودشون. حالا ما این وسط شده بودیم جوجه اردک زشت!
دکتر بهم گفت: گام برداشتن با تو خیلی ریسکه! اما آدم دلش میخواد این ریسکو قبول کنه. مثلا اگه زن مردم سکته کرده بود چیکار میخواستی بکنی؟
خیلی مطمئن به دکتر گفتم: اون سکته نمیکرد!
گفت: از کجا اینقدر مطمئنی؟ چرا اینجوری رکب میزنی؟
گفتم: بالاخره منم یه چیزایی بلدم. هیچ وقت به خاطر هیچ و پوچ، خودمو با شرع و قانون در نمیندازیم. فوق فوقش حمله و شوک عصبی بهش دست میداد که اونم البته بعید بود. ضمنا 👈 خیلی از مردم به خاطر اینکه خیلی احترامشون گذاشتیم و تا حالا کسی بهشون برنگشته جواب عملی و روانی بده هر چی دلشون خواست میگن و فکر میکنن حقشون هست که هر چی خواستن فحش و ناسزا بدن. من از اوناش نیستم که همه چیزو با سلام و صلوات و گردن کج کردن حل کنم. میندازمش تو آمپاس تا یا از خودش دفاع کنه و یا بفهمه که کاری از دستش برنمیاد و باید حرف گوش کنه و بچه خوبی باشه! بده اینجوری؟
گفت: نمیدونم اما هنوز اون مریض دومیه بودا ... اون مونده هنوز ... خبر آوردن که یه چک هم خوابونده تو گوش یکی از پرستارا و خیلی عصبیه.
گفتم: این یکی حالش چطوره؟ رفتنیه؟
گفت: اولی که گفتم حالش خوب نیست و شاید رفتنی باشه، اونجوری سرش آوردی! خدا به داد این برسه! نه ... خیلی وخیم نیست ... اما چون دیابتی بوده، ممکنه روزهای آینده بدتر بشه!
گفتم: حالا برم ببینمش. گفتی کدوم اطاق؟
رفتم. نزدیک اتاقش که شدم، دیدم معرکه گرفته و داره با صدای بلند مملکتو میشوره میذاره رو بند!
با صدای بلند و چندش میگفت: مملکت ساختن واسه خودشون! یه مشت دروغگو! اگه گذاشته بودن دیروز رفته بودم سوئد پیش پسرم و تو فرودگاه جلوم نمیگرفتن، شاید امیدی به زنده موندنم بود. اما دیگه الان با یه مشت دزد و آدمکش مگه زنده در میریم؟
قدم قدم نزدیکتر شدم ...
میگفت: دوره خدابیامرز شاه که اینجوری نبود. از وقتی انداختنش بیرون، فلاکت گرفتیم. آه خودش و فرح دامنون گرفت! نگا کن چقدر عقب مونده ایم! حتی یه ماسک ساده هم نداریم! کو؟ ما که ندیدیم! آی بسوزه دولت و حکومت آخوندی که هر چی بدبختی داریم زیر عمامه همیناست!
دیدم نه! مثل اینکه این تو بمیری، از اون تو بمیریا نیست.
عماممو آوردم بیرون! گذاشتم یه جای امن و به پرستاره گفتم حواست بهش باشه. راستی این درد داره؟
گفت: آره اما اصلا حرف گوش نمیده! فقط یه سرنگ بهش زدیم فعلا ببینیم چطور میشه و چیکار میکنه؟ اصلا نمیذاره نزدیکش بشیم!
گفتم: دیوونه خونه است به قرآن! چرا اینا آزادن؟ چرا نمیبرنشون تیمارستان! گفتی کدوم آمپول باید بزنه؟
گفت: این و این!
بسم الله گفتیم و رفتیم داخل!
دیدیم سه چهار نفر اطرافش هستن و اونم چون دیده دارن بهش گوش میدن، داره طومار مملکت و انقلاب و نظام رو میپیچه! وگرنه دیوونه نبود که بشینه با خودش بلغور کنه!
سلام کردم و یه نگا به خلاصه وضعیتش انداختم. فکر کنم یکیشون منو شناخت. وقتی سرشو به بغل دستش نزدیک کرد و داشت یه چیزی تو گوشش میگفت، یه اسم سردخونه هم شنفتم!
فقط دیدم دو نفرشون باریک شدن و از اتاق در رفتن!
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید
@farnaonline
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀