eitaa logo
آهنگـِ زندگـے♬
736 دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.3هزار ویدیو
82 فایل
سر بر شانــہ خدا بگذار تا«اهـنگــ زندگـے» را برایتـ زیبا بــخواند ♬ و تو زندگـے را با تمامـ و کمالش زندگـے کن! انتقاد، پیشنهاد، تبادل👇🏻 @Pr_manager1
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست و خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هرچی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. 🌹... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 🌷شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 کتاب حکایت فرزندان فاطمه(س) 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سبک زندگی اسلامی بخش اول وجود مهارت های زناشویی در اسلام 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسرتان را در تربیت فرزندتان دخالت دهید همسرتان را در تربیت فرزندتان دخالت دهید، حتی اگر روشش را قبول ندارید. تا زمانی که روش همسرتان کودک آزاری نیست، داشتن رابطه با پدر بهتر از تنها تربیت کردن فرزندتان است. از نوزادی فرزندتان را ساعاتی با پدرش تنها بگذارید تا رابطه ی پدری و فرزندی شکل بگیرد. در بازی همسرتان با فرزندتان دخالت نکنید و مرتب همسرتان را تصحیح نکنید. بچه ها بدون کمک شما راحتتر با پدر خود ارتباط برقرار میکنند و مهارت تطبیق دادن با دیگران را می آموزند. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
بزرگی میگفت: پدرم، ارزشمندترین هدیه را به من داد او مرا باور داشت اولین منبع اعتماد به نفس هر انسان اینست که پدر ومادر او را باور داشته باشند. اگر می خواهید فرزند موفقی داشته باشید این اولین گامست 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 بامادرکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
جملات ممنوعه که نباید به کودکان بگویید 🔸بمیرم از دستت راحت بشم! 🔸دیگه مامانت نیستم! 🔸لولو میخوره تورو! 🔸غذا نخوری کوچولو میمونی! 🔸پلیس دستگیرت میکنه! 🔸لجبازی بین دو تا پنج سالگی طبیعیه و کودک بین این سنین به دلیل خودمختاری لجاجت می‌کنه و دوست نداره به حرف والدینش گوش بده. برای مجبور کردن کودک اونو نترسونید. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مثل بـهاره، گل و شـکـوفـه داره بوی قشنگ دوستی، همراه خود مـیـاره وقتی سلام میکنی، شاپـرکا می خندن بالهاشونو بـرامـون، وامیکنن می بندن گوش بده باز می خونن، پرنده های زیبا با چه چه و با جیک جیک، سلام میدن به گلها * سلام بابا من اومدم سلام مامان من اومدم سلام گفتن وبلدم سلام ندم بی ادبم این درس اول ماست بهترین درس دنیاست 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🐞 کفشدوزک در لانه ی مورچه 🐜 کفشدوزک روی یک گل سرخ نشسته بود و به مورچه ها که به لانه شان دانه می بردند، نگاه می کرد. از یکی از مورچه ها پرسید: چقدر شما شکمو هستید، چقدر غذا به لانه تان می بردید. مورچه خندید و گفت: همه اش را که نمی خوریم. برای زمستان نگه می داریم. کفشدوزک گفت: پس حتما لانه تان خیلی بزرگ است. مورچه گفت: بله. اگر دوست داری لانه مان را ببینی، دنبال من بیا. آنها وارد یک تونل پیچ در پیچ شدند. مورچه گفت: ما زیرِ زمین تو این تونل ها زندگی می کنیم. جلوتر که رفتند کفشدوزک چند تا مورچه دید که خرده غذا با خود می برند. مورچه گفت: اینها مورچه های کارگر هستند. خرده غذاها مثل برنج، خرده بیسکوییت و حشرات مرده را به انبار غذا می برند تا زمستان گشنه نمانیم. کفشدوزک که از راه رفتن خسته شده بود، گفت: بقیه ی لانه تان را فردا می بینم. من را بیرون ببر. مورچه او را به سمت در برد. اما وقتی به در رسیدند چندتا مورچه جلوی آنها ایستادند و گفتند: هیچ کس نمی تواند از اینجا بیرون برود. کفشدوزک گفت: من مورچه نیستم، پس من می توانم بیرون بروم. اما مورچه های نگهبان به او گفتند: به لانه حمله شده اگر بیرون بروی مورچه های مهاجم به تو حمله می کنند. کفشدوزک که خیلی ترسیده بود. گریه اش گرفت و گفت: اینجا تاریک است، من دوست دارم بیرون بروم. مورچه به او گفت: نترس، ناراحت نباش. بیا برویم پیش ملکه آنجا امن ترین جای لانه هست. کفشدوزک اشک هایش را پاک کرد و دنبال مورچه رفت. کمی که راه رفتند کفشدوزوک گفت: وای چقدر اتاق ملکه دور است. پاهایم درد گرفت. مورچه گفت: جای ملکه و نوزادها باید امن باشد برای همین کمی دور هست. بعد از گذشتن از چند راهرو، بالاخره به ملکه رسیدند. کفشدوزک وقتی ملکه را دید به مورچه گفت: چقدر مامانت قشنگ است، مثل من دو تا بال دارد. کفشدوزک از اتاق ملکه خوشش آمد و دوست داشت آنجا بماند. اما بعد از مدتی از سر و صدای نوزادها خسته شد، به مورچه گفت: من را از اینجا ببر. ملکه به مورچه گفت: دوستت را به انبار غذا ببر تا چیزی بخورد. او امروز مهمان ماست. مورچه، کفشدوزک را به انبار غذا برد. کفشدوزک خیلی غذا خورد و به مورچه گفت: من دیگر نمی توانم راه بروم. کمی اینجا می خوابم تا مورچه های مهاجم از اینجا بروند. یک ساعت بعد یک مورچه نگهبان فریاد زد: ما پیروز شدیم، مورچه های مهاجم را شکست دادیم. اما کفشدوزک از خواب بیدار نشد که نشد. مورچه های کارگر کفشدوزک را روی یک برگ گذاشتند و او را از لانه بیرون بردند و زیر سایه ی گل سرخ گذاشتند. ناگهان یک شبنم روی صورت کفشدوزک ریخت. او چشمانش را باز کرد. دستانش را روی چشمانش گذاشت. هنوز به روشنایی عادت نکرده بود، آخر لانه مورچه ها خیلی تاریک بود. به اطرافش نگاه کرد و به مورچه گفت: اینجا کجاست؟ مورچه گفت: تو که خواب بودی ما پیروز شدیم. اما تو خیلی خسته بودی و از خواب بیدار نشدی. برای همین تو را از لانه بیرون آوردیم. کفشدوزک خیلی خوشحال شد. از مورچه خداحافظی کرد و پرواز کرد و رفت. ✍ نويسنده: خانم مريم فیروز، 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
📸 عکس جالب از یک فروشنده با انصاف 💬 ازش پرسیدن چرا زیر وزنه پاکت میذاری؟ 🌺گفت من چای می‌فروشم نه پاکت! ♥️ (ع) فرمودند: 🌴 اَلانصافُ راحَةٌ؛ 🍃 انصاف، مايه آسايش است. 📖 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص394، ح9113. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌀فرزندت داره جیغ می زنه...😫 🌀همسرت همزمان یک لیوان آب خنک تقاضا میکنه❄️ 🌀غذاتو هم نپختی🥘 🌀پات گیر میکنه به فرش ناخن پات خیلی درد میگیره😖 🌀یاد برنامه های امروزت میفتی باید انجام بدی 🔖📔 ➿این همه داره بهت فشار میاد چی کارکنی؟؟؟میخوای تو هم شبیه اطرافت شی با یک جیغ آرومشون کنی..⁉️ نه صبر کن🖐🖐 ✅عزیزم تمرین کن تا از محیطت اثرنگیری جیغو نشنوی وشلوغی هارو نبینی... اروم یک لیوان آب خنک تقدیم همسرت کن باخودت حرف بزن تاآروم شی... ازخدا کمک بگیر یک لاحول ولا قوه الابالله بگو شروع کن توبهترین مادر‌، بهترین همسر ، بهترین بنده خدایی... 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 باما درکانال آهنگ زندگی همراه باشید @farnaonline 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀