eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
79.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
8.3هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان "ایمیل به خدا "🌸 ایمیل کودکی مستمند به خدا با سلام.... خدا جان!حرفهایم را توی یکساعت باید ب
🌸داستان "عشق و زندگی" 🌸 قسمت اول در ایام نوجوانی ، پدرم حال خوبی نداشت بیشتر اوقات مریض بود و نگرانیِ از دست دادن پدر در آن سن برایم یک داستان دردناک شده بود اما هیچوقت نتوانستم این نگرانی را در خانواده ابراز کنم سرفه های شبانه ی پدر خس خس سینه اش هنگام خواب مثل خنجری تیز گوشه گوشه ی قلبم را خراشیده بود اما هر وقت پدر میگفت حالم بده من اولین نفری بودم که از خانه میزدم بیرون چون نمیتوانستم آه و ناله های پدر را تحمل کنم مادرم وضع بهتری نداشت اما همیشه هنگام بدحالی پدرم او انگار از همه قوی تر و سرحال تر بود خیلی تلاش میکرد که پدرم را با حرفهای نه چندان عاشقانه اما روحیه بخش آرام کند مادرم عشق را چیز بدی میدانست بکار بردن لفظ عشق و عاشقی که گاهی من و خواهر برادرام میگفتیم از نظرش یه نوع بی ادبی به حساب می آمد اما حتی حاضر بود جانش را برای پدر فدا کند پدر که مریض بود هیچکدام از ما حق شوخی کردن و حرف زدن نداشتیم خندیدن که جای خود داشت و مادر با این حس و حالش نگرانی بیشتری به ما منتقل میکرد یادم نمیاد چند بار حال پدر اینجور شده بود اما می دانستیم که در این مواقع هم باید دم دست مادر باشیم و هم ساکت و غمگین پدرم هم عاشق مادرم بود درسته گاهی بداخلاقی هایی کوچکی داشت اما خط قرمز پدر بی احترامی به مادر بود حتی شوخی هم باید حد و اندازه ی داشت که گاهی از نظر ما دیگر شوخی به حساب نمی آمد من در این خانواده ی پر جمعیت به واسطه ی نازک نارنجی بودنم و فرزند بزرگ خانواده بودن بیشتر مورد توجه پدر و مادرم بودم و این بیشتر عذابم می داد که با اینهمه توجه و احترامشان در مواقع ضروری کمک چندانی از دستم بر نمی آمد نه مثل بعضی از نوجوانان برش کاری داشتم و نه مثل عده ی معدودی می توانستم بی خیال باشم من دختر بزرگ خانواده بودم و دخترهای بزرگ همسال من معمولا در نقش مشاور و همیار خانواده به پیشرفت امور کمک میکردند پیشنهادات اقتصادی و فرهنگی می دادند و به نوعی اتاق فکر خانواده به حساب می آمدن اما من هیچی بلد نبودم البته بیشتر اوقات نقشه های زیبا و خوبی هم به ذهنم می رسید اما در انجامش کوتاهی میکردم که نود درصدش بخاطر خجالتی بودنم بود و ده درصد هم اینطور که الان فهمیدم به نوعی خودکم بینی دچار بودم که اونوقتها نمیدونستم چیه! از ظاهر خودم اصلا راضی نبودم از آینه و آرایش دل خوشی نداشتم هیچگاه همراهم کیف و آینه و....نداشتم تنها آرایشم شانه کردن یک روز در میان موهای بلندم بود که حتی از موی بلند هم خوشم نمی اومد ولی پدرم اجازه ی کوتاه کردن مو را به من و مادرم نمیداد حتی گاهی وقتی تصویر خود را در آینه میدیدم پوزخندی میزدم و میگفتم وقتی من دلم نمیخواد تورو ببینم آیا پسری حاضر میشه تورو بگیره؟! خودخوری های شبانه همراه همیشگی ایام نوجوانی و حتی جوانی ام بود اما آخرین باری که پدر حالش بد شده بود من تمام تلاشمو کردم که فرد تاثیرگذاری در خانواده باشم و متاسفانه همان یکبار شد چون در آن شب سیاه پدرم را از دست دادم پدری که نقطه ی اتکای تمام خانواده بود و می دانستم مادرم توانایی اداره ی یک خانواده شش نفره را ندارد و این بیشتر عذابم می داد یادمه پدر وقتی فهمید که حالش اینبار مثل قبل نیست اشاره زد که بروم پیشش وقتی با خجالت اما همراه با احساس مسئولیت رفتم کنارش نشستم در حالی که دستم را به محکمی می فشرد گفت می دونم تو از همه ی ما زرنگتری و از درس خوندن و نمره هایت معلومه که از ما بیشتر درک میکنی مادر و برادر خواهراتو به تو می سپرم برای من گریه نکن خودت را هم گم نکن خیلی طبیعی و بزرگمنشانه رفتار کن از بین دوستها و فامیلها اسم چند نفر را گفت و توصیه کرد مشکلات بزرگمو با آنها در میان بگذارم هیچوقت نگاه عاشقانه و مهربانش را در آخرین لحظات فراموش نمیکنم این نگاه دوبار تکرار شد که هر دوبار در بدترین حالت بود ولی محبت آمیزترین نگاه بود یکبار وقتی روی چراغ نفتی لباسم آتش گرفت و نزدیک بود بسوزم و بار دوم هم آن شب ! اما هر وقت به یاد آن شب تلخ می افتم به خودم می گویم خدارا شکر که لااقل ۱۲ سال از نعمت داشتن پدر برخوردار شدم اینها را وقتی پدر رفت بیشتر درک کردم که خانه ی بی پدر هرچقدر هم آباد باشد شبیه کلبه خرابه است نگاههای مردم حتی ناخواسته عوض می شود فامیلها یا از سر دلسوزی و یا دلایل دیگر فراموشت میکنند آخه !بیچاره! گفتن های مردم نه تنها مرهمی بر دل زخمی من نبود که نمک بر دل ریشم بود بعد از یکسال گریه و زاری و غصه خوردن های شبانه، مادرم اما انگار قوی و شجاع شده بود پیشنهاد داد همه ی ما می تونیم لباسهای مشکی را در بیاریم رادیو را روشن کنیم و یا با صدای بلند بخندیم ادامه دارد ... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا
4_5951902534187617222.mp3
6.04M
بهرام نقد🎤 جان پییِر(پدر جان) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5951902534187617223.mp3
12.03M
حسین زمان🎤 برادر جان 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6048526473575272452.mp3
10.89M
آی دوست امان امان نازنین جانا سعید مومنی🎤 نکنه یار بی خانه مون بَووشیم بی ماه ستاره آسمون بَووشیم مه دلبر نازنینه جدایی نکنه قسمت ما بو بوریم غریبی یار مهمون بَووشیم مه دلبر نازنینه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5940702414825853302.mp3
1.42M
مهدی آبگون خانگی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5942546373135043902.mp3
5.61M
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟ حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟ "تـــ♥ـــو" دلــت را جــای "مـــ♥ـــن" بــگــذار مــیــشــود گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود " مژگان عباسلو" 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
استخر پشت نکا ارسالی از شما👌
18.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ پنج شنبه🌞🖼 ۱۰ دِ  ماه    ۱۵۳۴   تبری ۱۴ اردیبهشت     ۱۴۰۲ شمسی ۴ مِی(مه)        ۲۰۲۳میلادی ۱۳ شوال   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌