4_6001287051704536109.mp3
9.2M
تقدیم به شما همراهان عزیز
که دارید تلاش میکنید اولین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا به باشگاه ۲۰/۰۰۰ نفری بپیوندد😍👌🙏
🎶🕺💃💃🕺
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای فریده خواستگار اومد؟ همین فریده
ایییین ؟
آخجون😍😂😂😂
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آی نماشون سر زار زمّه شه خداره
دل خوانه که من بخونّم طالبا ره
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6001287051704536127.mp3
6.29M
بهادر ییلاقی🎤
امیری و طالبا👌😍
امیر گته جان رو هاکنم شه دینِّ
امام اول امیرالمومنینِّ(ع)
بورم دامن بَیرم حسین(ع) نازنینِّ
بورم ببوسم قبر امام هشتمینِّ(ع)
دامن بَیرم: پناه ببرم
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6001287051704536135.mp3
12.04M
عموحسن 😜شماعی زاده🎤
یه دختر دارم شاه نداره
صورتی داره ماه نداره😍👌
روز دختر بر پرنسس های بابا و همدم های مامان مبارک باد 😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کُلباستی با آهنگ مازندرانی😍😍
😜😜
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6001287051704536136.mp3
3.74M
علی میررضایی🎤
🎶🕺💃💃🕺😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
May 11
4_6001287051704536175.mp3
11.2M
زنده یاد حبیب محبیان 🎤
دختر بابا
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت اول پیرزنی در روستای ما زندگی میکرد که اسمش آوادان بود اما ما بهش می
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸
قسمت دوم
وقتی رسیدم خونه مادرم گفت این چیه دستته؟
گفتم دفتر خاطرات آودون خاله س بدون هیچ سوال دیگه ای دفتر را از دستم گرفت و پرت کرد تو باغ همسایه مون
گریه م در اومد اما کاری از دستم بر نمیومد پدرم هم خونه نبود که بهش پناه ببرم با گریه رفتم تو اتاق مهمونیمون و دراز کشیدم خوابم برد اما نمیدونم چقدر خوابیده بودم که صدای شرشر بارون و وزش باد بیدارم کرد یک کم که هوشیارتر شدم یاد دفترخاطرات افتادم
از باران خوشم میومد اما از باد می ترسیدم خواهر کوچیکمو صدا زدم که بیا بریم باغ دفتر خاطرات آودون خاله رو پیدا کنیم گفت بمنچه من می ترسم
رفتم پیش مادرم و ازش خواهش کردم اما قبول نکرد وقتی زدم زیر گریه خندید و گفت اگه منو هم مثل آودون خاله ت دوست داشتی چی از خدا میخواستم
گفتم مادر تو قلب منی من وقتی تورو دارم این پیرزنو دوست دارم تو نباشی از هیچ زنی خوشم نمیاد گفت حتی زن خودت
گفتم نمیدونم گفت عین فامیلای باباتی اسم زنت که میاد همه چیو فراموش میکنی
گفتم ولی مادر جان من که هنوز زن ندارم
گفت خجالت نکش اگه زن میخوای بگو
خندیدم مادرمم خندید و گفت بیا بریم
گفتم من میترسم
گفت وقتی مادرت باهاته از هیچی نترس
رفتیم تو باغ همسایه و گشتیم و گشتیم تا دفتر خاطراتو پیدا کردیم
زیاد خیس نشده بود ولی مادرم گفت چون نوشته هاش چاپی نیست اگه خیس بمونه نوشته هاش به هم میریزه
وقتی رسیدیم خونه اون شب تا نیمه های شب تک تک صفحه های دفتر رو خشک و صاف کرد و گفت حالا بخون ببینم چی نوشته
گفتم مادر این امانت آودون خاله است نباید اسرارشو به هرکسی بگم
گفت الان من هرکس شدم
گفتم ببخشید ولی شاید خاله دوس نداشته باشه
مادرم کمی سکوت کرد و آخرش گفت آفرین به پسر رازدار خودم
من هم دفتر رو جای امنی قایم کردم و خوابیدم
فردا به بهانه ی امتحان دفتر خاطرات را گرفتم و رفتم باغ بالای محلمون که معمولا اونجا درس میخوندیم
دفتر را باز کردم و شروع کردم به خوندن خاطرات آودون خاله :
" بنام خدا
سالها پیش بعد از کلی خواهش و التماس از آقاجون اجازه گرفتم که برای یاد گرفتن حساب و هندسه به مکتب میرزا علی بروم ننه خیلی مخالفت میکرد ولی آقاجون اجازه داد و رفتم
بعد از چند روز رفتن به مکتب میرزا علی توی مسیر مکتب پسری کنار کوچه ایستاده بود و زل زده بود به من
من محلش نذاشتم و رد شدم
تو راه برگشت هم همان پسر را دیدم که باز هم با نگاهش مرا تعقیب میکرد
چند روز بعد بازهم پیداش شد و همان حرکات قبلی را تکرار کرد اما چیزی نمیگفت
بار سومی که در کوچه دیدمش وقتی به خونه رسیدم به آقاجانم گفتم آقاجانم گفت بسپرش به من دختر قشنگم
فرداش همراهم اومد و وقتی اون پسر را دید بدون هیچ سوالی محکم زد تو گوش پسره
پسره صورتش سرخ شده بود و چشماش خیس اشک شد اما هیچی نگفت و گذاشت رفت
تا چند روز ندیدمش و آقاجان هم پیگیر بود و وقتی دید که خبری از آن پسره نیست بی خیال شد و باز تنها میرفتم مکتب شاید یکماه ازین ماجرا گذشته بود که همان پسر این بار با دختری زیبا و خوش پوش همون جای همیشگی ایستاده بودند و با هم حرف می زدند اما متوجه شدم که باز هم نگاه آن پسر به من است و لبخند زنان گوشش را دست میکشد
من اخم کردم و وقتی از کنارشون رد میشدم طوری که بشنوند خیلی آروم گفتم مردی که زن داره باید چشماش پاک باشه ولی افسوس که زمونه خیلی بد شده!
نه پسر و نه آن دختر هیچ جوابی ندادند و از بی خیالی آن دختر که حدس میزدم زنش باشد عصبی شده بودم اما چون چیزی نگفتند من هم به راهم ادامه دادم و رفتم مکتب
موقع برگشت دیگر ندیدمش و حدس زدم دیگه هرچی بوده تمام شده و از حرکت آن روزم که آقاجانم را بردم و کتکش زد پشیمان شدم انصافا پسر آرومی بود و هرچند که صورت معمولی داشت اما چشمهای جذابی داشت و خیلی خوش قیافه و شیک بود بر عکس جوانهای دیگر لباس محلی تنش بود و از گردنبند و زنجیر که اونموقع برای پسرها مد بود خبری نبود نه متلکی گفته بود و نه نامه ای جلوی پایم انداخته بود
اوایل فقط نگاهم میکرد و اما روز چهارمی که کتک خورد با اینکه چشمهایش خیس اشک شده بود و صورتش از خجالت سرخ شده بود لبخندی زد و سری تکان داد و رفت
اما روزی که با زنش بود بجز لبخند عکس العملی نداشت و حتی بعد از اینکه من اون حرفو زدم نگاهمم نکرد
روزها میگذشت و من بدون دلیل منتظر بودم باز هم پیدایش شود اما نشد که نشد
عذاب وجدان گرفته بودم که چرا برای پسری که هیچ کار نامعقولی نکرده بود آقاجانم را بردم و پسر بیگناه را سکه ی یک پول کردم
اما چیزی بود که تموم شده و خواستم بی خیال همه چیز بشم
وقتی هم که دیدم زن گرفت به خودم گفتم هی دختر بداخلاق مفت مفت یه خواستگار خوبو از دست دادی
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
👇👇👇