4_5972012855262712795.mp3
3.84M
یحیی اسکو🎤
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5938291516538630136.mp3
4.82M
بهنام حسن زاده🎤
ننا من ندارمه گناه
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت ششم گفتم بس کن جیران ! مگه رسول لباس فروشه که برام روسری بفرسته گفت ب
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸
قسمت هفتم
رسول ماهی یکبار به ما سر میزد و ماهم طبق معمول ساکت تو اتاقی که جیران هم بود می نشستیم و فقط جیران بود که حرف میزد و رسول هم گاهی میخندید کم کم زبانش به حرف زدن باز میشد و بیشتر صحبتهایش با جیران بود تا جایی که گاهی خودم را اضافی حس میکردم و گاهی حرص میخوردم اما در عالم خواهری و بخاطر حفظ حرمت ازین موضوع علنا ابراز نارضایتی نمیکردم
هرچند که ذهنم آشفته و دلم آشوب میشد
اما خواهر بود زود قضاوت کردن کار درستی نبود بعد از سالگرد خواهر رسول ما عقد کردیم رسول با خواهش مادرم و اجازه ی آقاجان بیشتر به ما سر میزد اما همچنان جیران نفر سوم جمع ما بود و حتی در مهمانی ها گاهی به درخواست خودش و گاهی با خواهش رسول همراهمان می آمد
و جیران چون تو سن رشد بود روز به روز خوشگلتر و خوشگلتر میشد و این مسئله هم بیشتر عذابم می داد
اما تلخ ترین خاطره ی من بر می گشت به روزی که به لطف آقاجان قرار بود رسول بیاید و دوتایی به خرید برویم
جیران از شب قبل چندین بار پرسید که رسول کی میاد
مگه شما دوتایی میرسین اینقدر خرید کنین
جیبتونو بزنن چی؟ بنظرم یکی باید همراهتون باشه
گفتم لازم نیست و ما دو نفر نزدیک به پنجاه سال سن داریم
آدم پنجاه ساله همراه نمیخواد که
با خنده گفت اتفاقا پنجاه ساله ها همراه میخوان
صبح که بیدار شدم وقتی جیران را توی حیاط دیدم قلبم به تپش افتاد اینقدر به خودش رسیده بود که حتی من هم محو زیباییش شده بودم مگه میشه یه دختر ۱۶ ساله اینقدر خوشگل و جا افتاده بنظر بیاد
حتما دور از چشم مادر آرایش کرده (اونموقع حتی کمترین آرایش هم قبل از ازدواج کار ناپسندی بود و دختری که آرایش میکرد راحت سرزبونها می افتاد و تقریبا دختر لاابالی معرفی میشد )
صورتمو چنگ زدم و گفتم جیران تو آرایش کردی؟!!!
گفت نه به جان آقاجان
سریع رفتم حیاط که هم تنبیه ش کنم هم بهش ثابت کنم که متوجه شدم آرایش کرد اما وقتی نزدیکش شدم آرایشی ندیدم فقط صورتش قرمز بود گفتم اگه آرایش نکردی چرا صورتت قرمزه اومد جلو تر و دوسه چک ملایم به صورتم زد و گفت دو دقیقه ی بعد تو هم قرمز میشی
راست میگفت اما این فکر اومد تو ذهنم که چرا درست همون روزی که قراره رسول بیاد جیران اینقدر شیک پوش شده و چرا صورتشو چک زد که قرمز بشه
اینم بگم که بعد از عقد من و رسول جیران پیش رسول راحت تر بود و حتی گاهی کنارش مینشست حرف میزد یا کبریت بازی و ازین بازی های معمولی میکردن
من بخاطر حجب و حیا کمتر به رسول نزدیک میشدم اما جیران وقتی رسول میومد خیلی شاد و پرانرژی نشون میداد
حتی یک بار به پیشنهاد جیران گلپوج بازی کردیم و وقتی دیدم جیران میزد رو دست رسول و میگفت این دست و خالی بازی بده اعصابم بهم ریخت و به بهانه ی سردرد بازی را به هم زدم اما مگه چقدر میتونستم مراقب باشم تا کی میتونستم جیرانو کنترل کنم و این درد هم دردی نبود که بشه به کسی گفت چون اگه درست بود آبروی خانواده مون میرفت و اگر سوءظن بود آبروی من میرفت
رسول هم اینقدر به جیران علاقه نشون میداد و اینقدر جیران کوچولو صداش میزد اعصابم بهم ریخته بود تا اینکه بعد از حدود ۶ ماه به اصرار من عروسی کردیم تا از این خونه برم بلکه جیران و رسول را از هم دور کنم اما درست یک هفته بعد از عروسی جیران پاش به خونه ی ما باز شد و هر دفعه به بهانه ی خرید کتاب یا لباس یا یاد گرفتن خط از رسول میومد خونه مون و یکی دو شب می موند
دیگه کلافه شده بودم چون شبها نمی خوابیدم که از کارهای جیران سر در بیارم و روزها هم کارهای خونه و پخت و پز اجازه ی استراحت به من نمیداد
دیگه واقعا درمانده شدم اولین حرکتم علیه جیران شروع شد
یک روز به بهانه ی مهمونی به خونه ی مادرم اومدم و سریع رفتم پیش دوستم زهرا و از این شکی که مثل خوره به جونم افتاده بود با زهرا صحبت کردم اما زهرا نه تنها باور نکرد بلکه در جوابم گفت تو مریضی آوادان وقتی دید یکه خوردم با خنده گفت تو باید بری پیش بیطار
(بیطار کسانی بودند که دامها را درمان میکردند)
گفتم شوخی نکن زهرا من دارم جدی میگم من تموم زندگیم جهنم شده
از یک طرف رسول را دوست دارم و به هیچ قیمتی دوست ندارم از دستش بدم و از طرفی جونم برای جیران میره
من حتی همین الانم با اینهمه استرس و اضطراب بازم دلم برای جیران تنگ میشه
چاره ای پیش پام بذار
زهرا گفت شک بدترین نوع بیماری است و تا درمان نکنی مشکلت حل نمیشه
حتی به پیشنهاد همین زهرا یک روز به دور از چشم رسول و پدر و مادرم پیش یه دکتر غریبه تو شهر رفتم
اما دکتر گفت انشاالله که خیره من تورو بیمار نمیدونم ولی برای حل مشکلت باید اگر واقعا شک داری به خواهرت فرصت بدی تا خودشو نشون بده
گفتم یعنی چجوری آقای دکتر!
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
👇👇
ادامه ی
🌸داستان آوادان خاله🌸
گفت فرصتی جور کن که این دو نفر با هم تنها شوند اما سعی کن دورادور حواست بهشون باشه
گفتم نمیتونم آقای دکتر
من نمیخوام اصلا چنین چیزی حقیقت داشته باشه من اگر ببینم واقعیت داره دیگه نمیدونم چیکار کنم شاید کار دست خودمو و خانواده ام بدم
من جیران رو دوست دارم من براش می میرم اگه آبروش بره من هم انگیزه ای برای زندگی ندارم
گفت چاره ای نداری تو روز به روز بدتر می شی و احتمال بیمار شدنت زیادتر میشه
باید خودتو نجات بدی دیوونگی درمانی نداره اگه میخوای به اون مرحله نرسی یا باید از شوهرت دل بکنی یا خواهرت
گفتم یعنی راه سوم نداره
گفت نه متاسفانه
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5940289118712892756.mp3
7.47M
علی رمضانپور🎤
خیانت
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6012848871737134747.mp3
7.84M
ابوالفضل محمد پور🎤
مه نازنین یار بد هاکردی 😔
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
5_6307292377644007870.mp3
5.02M
رضا سلیمی
تره به دنیا ندمه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6016840485493018566.mp3
2.76M
#شعر_شبانه
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلسِتانم میرود
من ماندهام مَهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فُسون پنهان کنم ریشِ درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
مَحمِل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سروِ رَوان گویی روانم میرود
او میرود دامن کِشان من زهرِ تنهایی چِشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
با آن همه بیدادِ او وین عهدِ بیبنیادِ او
در سینه دارم یادِ او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلسِتانِ نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
گفتم بگریم تا اِبِل چون خر فرومانَد به گِل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصالِ یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کارِ من، هم کار از آنم میرود
در رفتنِ جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیآرم جفا کار از فغانم میرود
#سعدی
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
27.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهای دتارچی بزن دِتارتبری
پنجه ی عاشقی😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال #آهنگ_مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
جمعه🌞 🖼
۲ وَهمن ماه ۱۵۳۴ تبری
۵ خرداد ۱۴۰۲ شمسی
۲۶ مِی(مه) ۲۰۲۳میلادی
۶ ذیقعده ۱۴۴۴ قمری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌
آهنگ کامل👇
4_6016840485493018588.mp3
9.72M
مهدی فرجی 🎤
ترکی شاد
😍🕺💃💃🕺😍
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸