eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
77.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
8.8هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6023674049043894029.mp3
322.7K
داریوش🎤 تنها به روی آبه 😔 پراشو بسته میخواد بخوابه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6023674049043894023.mp3
8.92M
فارسی علیها🎤 نفسمی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5942552845650765764.mp3
2.64M
امیر و علیرضا فضلی 🎤 صیاد دل بسوزه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_6023605935157546686.mp3
4.42M
مجید احمدی پریسا جان دروم جشنی 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🎵🕺💃💃😍 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم جان و نقی معمولی انگلیسی صحبت کن 😂😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت نهم وقتی رسیدم خونه مادرم تو حیاط داشت زیر یک قابلمه ی بزرگ آتیش ر
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت دهم وقتی جیران رفت خوابم برد نمیدونم چقدر خوابیدم که رسول بیدارم کرد و گفت پاشو خانم که آزاد شدی! گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی دکتر گفت میتونی بری خونه ولی باید مراعات کنی و به خودتم برسی تا خوب خوب شی پرسیدم جیران کو گفت براش ماشین گرفتم بره خونه گفتم مگه بچه هست خودش نمیتونست ماشین بگیره؟ گفت آوادان تو واقعا همونی همون آوادانی که جونش برای جیران در می رفت گفتم ما خواهریم گوشت همو بخوریم استخون همو دور نمیندازیم شما ازش دفاع نکن رسول با متانت تمام گفت چشم ببخشید البته اولین بارش بود که به کارم اعتراض کرده بود بالاخره کار ترخیص رو انجام داد و سریع یه تاکسی گرفت به طرف خونه حرکت کردیم وقتی رسیدم خونه چهار چشمی مراقب بودم که رسول و جیران در برخورد با هم چه میکنند جیران خیلی رسمی سلام کرد و رسول بعد از احوالپرسی با جیران خداحافظی کرد و رفت اما جیران از جاش پاشد و گفت با اجازه تون من میرم. خاله خداحافظ آوادان جان خداحافظ گفتم از کی آنا خاله ت شده گفت چته آوادان من از کوچیکی به مادرت میگفتم خاله مگه اولین باره گفتم جیران چی میگی تو؟! گفت آوادان مثل اینکه بیمارستان بهت یه چیزایی خوروندن منم زهرا!!! یک لحظه بخودم اومدم دیدم بله این زهرا دوستمه گفتم پس جیران کو آنا جیران کو ؟ گفت مگه با شما نیومد لابد تو حیاطه گفتم جیران اصلا با ما نیومد جیران دو ساعت قبل ما حرکت کرده بود تو دلم گفتم پس بگو چرا رسول با عجله رفت بلند شدم گفتم زهرا بریم خونه ی ما گفت تو اصلا حالت خوب نیست باید استراحت کنی آنا گفت چی میگی آوادان آقا رسول گفت دو سه روز باید اینجا بمونی گفتم آره دو سه روز بمونم که هرغلطی دلش خواست بکنه بریم زهرا لطفا در حالی که سرم گیج میرفت دست زهرا رو گرفتم و التماسش کردم که بریم خونه مون زهرا گفت آوادان خل شدی مگه گفتم تو که دردمو می دونی تو چرا مخالفت میکنی گفت آخه دختر خوب اگر خدای نکرده هم چیزی باشه مگه اینا خرن که درست امروز برن خونه ت خلوت کنند گفتم وقتی دیدیشون بهت میگم تو هنوز جیران روخوب نشناختی جیران در هیچکاری تعلل نمیکنه چه خوب چه بد تا آخرش میره گفت لااقل یواش حرف بزن مادرت نشنوه گفتم باشه هرچند که یکساعت بعد تشت رسواییشون از بام می افته به هر جون کندنی بود خودمو رسوندم به کوچه و زهرا هم رفت دنبال پسرخاله ش که وانت داشت بیاد با هم بریم گفتم پیاده می رفتیم نیمساعت راه که راهی نبود گفت برای تو که سرگیجه داری دو دقیقه هم زیاده وقتی رسیدم کلید با من نبود و هرچه به زهرا گفتم از دیوار بریم خونه گفت نه زشته درزد رسول از همون بالا گفت بله کیه؟ دیدمش که بدون پیراهن رو ایوون ایستاده بود و وقتی دید ماییم سریع رفت تو اتاق و گفت الان میام پاهام سست شده بود و سرم گیج میرفت گفتم دیدی زهرا داد زدم رسول خان اول بیا در رو باز کن مهمون داریم گفت آوادان جان تو که میدونی درو هول بدی باز میشه چرا پیش مهمونمون کلاس میذاری یادم آمد با قدرت تمام درو هول دادم و به زهرا گفتم فقط خواهش میکنم زود برو بالا تا جیران خودشو جمع و جور نکرد رسول هم اومد حیاط گفت چه عجب زهرا خانم افتخار دادند به ما با صدای بلند گفتم جیران جیران ! رسول گفت جیران هم با شماست چرا نمیاد تو پس گفتم جیران تو هست دارم صدا میزنم بیاد بیرون رسول تعجب کرد اما چیزی نگفت و برگشت طرف خونه و گفت بفرمایید زهرا خانم گفتم رسول جیران کو مگه خونه نبود گفتم اگه بود که می دیدیم رسول نگران شد و نگرانی هاشو می شناختم مطمئن شدم جیران اینجا نیست سریع برگشتیم خونه که ببینیمش و دلواپسی مون برطرف بشه با وانت پسرخاله ی زهرا به طرف خونه حرکت کردیم و رسول هم همراهمون اومد اما خبری نبود تو کوچه رو گشتیم و از چندتا از بچه ها پرسیدیم که جیران رو ندیدند همه گفتن نه حتی تو اون فاصله جز ماشینی که مارو آورد هیچ ماشینی وارد محل نشد به رسول گفتم نکنه راننده بلایی سرش آورده گفت خل شدی تو من خواهر زنمو میسپردم دست غریبه راننده ماشین از آشناهای قدیم پدرمه شهر میشینن ما هم دست کم هفته ای یه بار همو می بینیم تو هم می شناسیش گفتم من؟ گفت بله همونی که جلوی پات گوسفند کشت همونو میگم گفتم اع عمو غلامو میگی گفت بله گفتم پس بریم ازش بپرسیم گفت باشه خودم تصمیم داشتم برم پیشش آنا گفت شاید رفته پیش میرزاعلی شعر یاد بگیره اول بریم اونجا سوال کنیم اگه نبود آقا رسول بره شهر رفتیم دم خونه ی میرزاعلی خانمشو صدا زدیم و گفتیم جیران اینجاست گفت نه گفتیم شاید مکتب باشه گفت آوادان خانم تو که می دونی میرزاعلی بدون حضور من به هیچ دختری درس یاد نمیده راست میگفت http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌 👇👇