eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
77.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
8.8هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
❤آهنگ مازنی❤
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت نهم وقتی رسیدم خونه مادرم تو حیاط داشت زیر یک قابلمه ی بزرگ آتیش ر
🌸داستان :"آوادان خاله "🌸 قسمت دهم وقتی جیران رفت خوابم برد نمیدونم چقدر خوابیدم که رسول بیدارم کرد و گفت پاشو خانم که آزاد شدی! گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی دکتر گفت میتونی بری خونه ولی باید مراعات کنی و به خودتم برسی تا خوب خوب شی پرسیدم جیران کو گفت براش ماشین گرفتم بره خونه گفتم مگه بچه هست خودش نمیتونست ماشین بگیره؟ گفت آوادان تو واقعا همونی همون آوادانی که جونش برای جیران در می رفت گفتم ما خواهریم گوشت همو بخوریم استخون همو دور نمیندازیم شما ازش دفاع نکن رسول با متانت تمام گفت چشم ببخشید البته اولین بارش بود که به کارم اعتراض کرده بود بالاخره کار ترخیص رو انجام داد و سریع یه تاکسی گرفت به طرف خونه حرکت کردیم وقتی رسیدم خونه چهار چشمی مراقب بودم که رسول و جیران در برخورد با هم چه میکنند جیران خیلی رسمی سلام کرد و رسول بعد از احوالپرسی با جیران خداحافظی کرد و رفت اما جیران از جاش پاشد و گفت با اجازه تون من میرم. خاله خداحافظ آوادان جان خداحافظ گفتم از کی آنا خاله ت شده گفت چته آوادان من از کوچیکی به مادرت میگفتم خاله مگه اولین باره گفتم جیران چی میگی تو؟! گفت آوادان مثل اینکه بیمارستان بهت یه چیزایی خوروندن منم زهرا!!! یک لحظه بخودم اومدم دیدم بله این زهرا دوستمه گفتم پس جیران کو آنا جیران کو ؟ گفت مگه با شما نیومد لابد تو حیاطه گفتم جیران اصلا با ما نیومد جیران دو ساعت قبل ما حرکت کرده بود تو دلم گفتم پس بگو چرا رسول با عجله رفت بلند شدم گفتم زهرا بریم خونه ی ما گفت تو اصلا حالت خوب نیست باید استراحت کنی آنا گفت چی میگی آوادان آقا رسول گفت دو سه روز باید اینجا بمونی گفتم آره دو سه روز بمونم که هرغلطی دلش خواست بکنه بریم زهرا لطفا در حالی که سرم گیج میرفت دست زهرا رو گرفتم و التماسش کردم که بریم خونه مون زهرا گفت آوادان خل شدی مگه گفتم تو که دردمو می دونی تو چرا مخالفت میکنی گفت آخه دختر خوب اگر خدای نکرده هم چیزی باشه مگه اینا خرن که درست امروز برن خونه ت خلوت کنند گفتم وقتی دیدیشون بهت میگم تو هنوز جیران روخوب نشناختی جیران در هیچکاری تعلل نمیکنه چه خوب چه بد تا آخرش میره گفت لااقل یواش حرف بزن مادرت نشنوه گفتم باشه هرچند که یکساعت بعد تشت رسواییشون از بام می افته به هر جون کندنی بود خودمو رسوندم به کوچه و زهرا هم رفت دنبال پسرخاله ش که وانت داشت بیاد با هم بریم گفتم پیاده می رفتیم نیمساعت راه که راهی نبود گفت برای تو که سرگیجه داری دو دقیقه هم زیاده وقتی رسیدم کلید با من نبود و هرچه به زهرا گفتم از دیوار بریم خونه گفت نه زشته درزد رسول از همون بالا گفت بله کیه؟ دیدمش که بدون پیراهن رو ایوون ایستاده بود و وقتی دید ماییم سریع رفت تو اتاق و گفت الان میام پاهام سست شده بود و سرم گیج میرفت گفتم دیدی زهرا داد زدم رسول خان اول بیا در رو باز کن مهمون داریم گفت آوادان جان تو که میدونی درو هول بدی باز میشه چرا پیش مهمونمون کلاس میذاری یادم آمد با قدرت تمام درو هول دادم و به زهرا گفتم فقط خواهش میکنم زود برو بالا تا جیران خودشو جمع و جور نکرد رسول هم اومد حیاط گفت چه عجب زهرا خانم افتخار دادند به ما با صدای بلند گفتم جیران جیران ! رسول گفت جیران هم با شماست چرا نمیاد تو پس گفتم جیران تو هست دارم صدا میزنم بیاد بیرون رسول تعجب کرد اما چیزی نگفت و برگشت طرف خونه و گفت بفرمایید زهرا خانم گفتم رسول جیران کو مگه خونه نبود گفتم اگه بود که می دیدیم رسول نگران شد و نگرانی هاشو می شناختم مطمئن شدم جیران اینجا نیست سریع برگشتیم خونه که ببینیمش و دلواپسی مون برطرف بشه با وانت پسرخاله ی زهرا به طرف خونه حرکت کردیم و رسول هم همراهمون اومد اما خبری نبود تو کوچه رو گشتیم و از چندتا از بچه ها پرسیدیم که جیران رو ندیدند همه گفتن نه حتی تو اون فاصله جز ماشینی که مارو آورد هیچ ماشینی وارد محل نشد به رسول گفتم نکنه راننده بلایی سرش آورده گفت خل شدی تو من خواهر زنمو میسپردم دست غریبه راننده ماشین از آشناهای قدیم پدرمه شهر میشینن ما هم دست کم هفته ای یه بار همو می بینیم تو هم می شناسیش گفتم من؟ گفت بله همونی که جلوی پات گوسفند کشت همونو میگم گفتم اع عمو غلامو میگی گفت بله گفتم پس بریم ازش بپرسیم گفت باشه خودم تصمیم داشتم برم پیشش آنا گفت شاید رفته پیش میرزاعلی شعر یاد بگیره اول بریم اونجا سوال کنیم اگه نبود آقا رسول بره شهر رفتیم دم خونه ی میرزاعلی خانمشو صدا زدیم و گفتیم جیران اینجاست گفت نه گفتیم شاید مکتب باشه گفت آوادان خانم تو که می دونی میرزاعلی بدون حضور من به هیچ دختری درس یاد نمیده راست میگفت http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌 👇👇
ادامه ی قسمت دهم 🌸داستان آوادان خاله🌸 یکهو به ذهنم رسید که جیران یه کاغذ گذاشت دستم اما من احمق نخونده مچاله ش کردم و انداختم سطل آشغال بیمارستان به رسول گفتم دستم به دامنت بریم بیمارستان گفت حالت بد شد گفتم نه کار دارم گفت آخه الان چه کاری داری اگه برای جیران میری من که با چشم خودم دیدم سوار ماشین شد خودم راهیش کردم گفتم توروخدا وقتمو نگیر بریم لطفا رسول از همون وانتی خواهش کرد و سریع رفتیم بیمارستان سطل زباله سر جاش نبود و دلشوره گرفتم پرسیدم سطل آشغال کجاست گفتن همین الان بردن بیرون که خالی کنن چیشده مگه گفتم گردنبندم افتاد توش یادم رفت بردارم سریع رفتیم به جایی که میگفت آشغالها رو خالی میکنند هنور سطل خالی نشده بودو من با زحمت زیاد کاغذ مچاله شده را برداشتم سریع باز کردم بخونم که ببینم چی نوشته چشمام از اشک تار شده بود و چیزی نمی دیدم رسول کاغذ رو از دستم گرفت که بخونه با عجله ازش گرفتم و گفتم خصوصیه رسول گفت خصوصی نیست مطئنم بدون توجه به من شروع کرد با صدای بلند خوندن آوادان جان خواهر قشنگم کور بشه اون خواهری که بخواد به خواهرش خیانت کنه آوادان عزیز درست از روزی که رسول را در خیابان دیدیم متوجه شدم یه حسادت کوری تو ذهنت نقش بسته از آن روز خیلی تلاش کردم که ثابت کنم اشتباه میکنی و وقتی متوجه شدم فرقی نکردی عمدا کاری میکردم که دردت رو به من بگی اما نگفتی و منو غریبه می دونستی خواهرقشنگم از من دلخور نشو من نتونستم چشممو بهت بدم که حقیقت رو ببینی ولی میتونم ازت دور شم که بخاطر من اینهمه عذاب نکشی فقط جان تو و جان آقاجان و آنا مواظبشون باش ندیدم حلالم کن دلم از همین لحظه که تصمیم گرفتم برات تنگ شده برای آقاجان برای آنا برای کوچه اما این محل را بدون تو نمیخوام دوست ندارم من خونه باشم و تو تپش قلب بگیری همین الان که رو تخت بیمارستانی به خودم لعنت فرستادم و گفتم کاش خواهر نداشتی و دارم به این آرزوی خودم می رسم فقط اگه جیرانو دوست داری برای من زیاد دلتنگی نکن به خواهر زاده هام بگو یه خاله داشتن که چشم انتظار خاله شدن بود و رفت بیش از آنچه که فکر کنی دوستت دارم آوادان جان خدانگهدار رسول وقتی نامه را خواند نفرتی در چشمش دیدم که مطمئن بودم دیگر مهربان نخواهد شد گفت دیگه رفتن خونه ی عموغلام بیفایده ست من مثل دیوونه ها تو هر کوچه پس کوچه های شهر سرک میکشیدم تا جیران را پیدا کنم رسول گفت بریم خونه ی مادرت گفتم من بدون جیران هیچی نمیخوام گفت بله از رفتارت معلوم بود الان دیگه اینجاموندن فایده ای نداره هرکار کردم نگذاشت که بمونم برگشتیم خونه رسول تو خونه نیومد و گفت من برای پیدا کردن جیران هرکاری از دستم بر بیاد انجام میدم اما من و تو دیگه نمیتونیم با هم باشیم آوادان میدونم حالت بده و الان گفتن این حرفا درست نیست اما من هم از ماهها قبل فهمیدم که به من شک کردی هی منتظر بودم حرف بزنی اما نزدی آوادان جیران جای خالی فاطمه رو برام پر کرده بود علاوه بر اینکه خواهر زن حکم خواهر رو داره به پیشنهاد جیران سوگند برادرخواهری خوردیم که حتی اگر خدای نکرده برای تو هم اتفاقی افتاد برادر و خواهر بمونیم اگه بدونی جیران چقدر تورو دوست داشت و وقتی فهمید تو بهش شک کردی داشت دق میکرد اما من باهاش صحبت کردم و گفتم بزودی همه چی حل میشه آوادان خانم جیران حتی بخاطر اینکه تو عذاب نکشی خواست خودشو بکشه اما بخاطر اینکه میدونست اینکار تو دین ما حرامه اینکار رو نکرد اما داشت بزور تحمل میکرد من اشک می ریختم و رسول حرف میزد اینقدر غصه داشتم که وقتی رسول منو طرد کرد اصلا به این موضوع فکر نکردم رسول رفت و من موندم با دنیایی از غم که سنگینی آن به حدی بود که همون دم در از حال رفتم وقتی آقاجان از بیرون اومد و منو دید مادرمو صدا زدو منو بردن خونه وقتی کمی حالم جا اومد و خونه رو در سکوت کامل دیدم دلم برای جیران گرفت برای سروصداش گرفت آقاجان با بغض گفت دختر احمق چرا باید گم میشدی مگه شهر تا اینجا چقدر راه بود کل شهر و تمام محل اطراف رو من و دوستام وجب به وجب گشتیم انگار آب شده رفته زمین من برای خوابیدن رفتم اتاق جیران اما مگه میشد خوابید وقتی از در پشتی صدای بارون رو شنیدم دلم داشت می ترکید یعنی جیران الان زیر بارونه جیران منو میبخشه و برمیگرده ؟ جیران اگه نیاد من خودمو میکشم اما دلم براش بیشتر تنگ بشه چی ؟ رو به قبله نشستم و هر دعایی که بلد بودم رو خوندم اینقدر نماز خوندم و دعا کردم که هوا روشن شد منم چشمام سنگین شد اما تا میخواست خوابم ببره صورت قشنگ جیران میومد جلوی چشمم و صدای ضربان قلبم رو به وضوح می شنیدم دلم خیلی برای جیران تنگ شده بود ادامه دارد ..... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال 🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
4_5814699434549718089.mp3
3.18M
امید دشتبان🎤 آرزو بر دل😔 امان از دل که تنها بمونسّه http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6025925848857578764.mp3
2.89M
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی در ایتا🌸
4_6025925848857578767.mp3
6.17M
سنتی شبانگاهی علی تفرشی🎤 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
️مهدی احمدزاده_️.mp3
3.93M
همه یک پشت و من تنهای بازی پنالتی بیتنه با صحنه سازی در هر صورت بازنده ی زمینمه سه صفر اعلام هاکن آقای قاضی! http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 👆🍀آهنگ مازنی🍀👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روستای سینوا چالوس ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ دوشنبه🌞 🖼 ۵ وَهمن ماه  ۱۵۳۴   تبری ۸ خرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۲۹ مِی(مه)    ۲۰۲۳میلادی ۹ ذیقعده   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا👌