eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5852861262651724543.mp3
3.89M
ریمیکس قروقاطی😍😜 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
🌸عیدتان مبارک🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی شیر خدا ای شاه مردان دل ناشاد ما را شاد گردان👌😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت ششم باز هم حالم بهتر شد مخصوصا وقتی مادرم با پای خودش راه رفت بیشتر خوشحال شدم ص
داستان 🌸ترس🌸 قسمت هفتم وقتی چشمامو باز کردم همسایه ها دورم جمع بودند من تو حیاط دراز کشیده بودم از خجالت نمیتونستم بلند بشم همسایه ها وقتی دیدن به هوش اومدم یواش یواش رفتن ظاهرا جسم بیهوش من براشون جذاب بود و هوشیاری من تماشایی نبود بالارو نگاه کردمو گفتم می بینی منو میگی به پدر و مادرتون نیکی کنید بعد خودت منو سربار مادرم کردی میگی آبروی مومن را نبر ولی برای من آبرویی نذاشتی مادرم گفت حکمت و مصلحتشو اگه منو تو می تونستیم بفهمیم که الان استغفرالله ما باید اون بالا بودیم کفر نگو دخترم گفتم کفر نمیگم مادر مگه دوستمون نیست دوستمون نداره؟! خوب منم دارم از دوستم گله میکنم خسته شدم مادر برای چشمهای خیست دلم کباب شد تو چه می دونی چقدر دوستت دارم چه میدونی اشک چشم های تو دردش برای من بیشتر از بیماری خودمه چه میدونی وقتی همنوعت ازت بترسه چه دردی داره گفت تو پاره تن منی مگه میشه تو درد بکشی و من دردم نیاد می فهمم مادر ولی با تقدیر نجنگ باهاش کنار بیا گفتم چجوری مادر تو بگو چجوری صدای مردانه ای گفت دایی برات بمیره سرمو برگردوندم دیدم دایی الیاس ورودی حیاط ایستاده اولین بار بود که بدون یاالله گفتن تا حیاط اومده بود گفتم می بینی دایی الیاس می بینی دخترت کجا خوابید و کجا چشم باز کرد دایی الیاس تو لااقل از خدا بخواه منو خلاص کنه دایی الیاس دستی به ریشهای بلند و سفیدش کشید و گفت هی دختر تو چه می دونی خدا چقدر دوستت داره که حتی برات یار ذخیره هم فرستاد گفتم کیو گفت من الان باید جلسه ی دهیارها بودم اونم ۷۰ کیلومتر اونورتر دو تا ماشین سوار شدم تو راه خراب شدن برگشتم سومین ماشین همینکه برام ایستاد هرچه کرد ماشینش روشن نشد گفتم لابد برای خونواده ام اتفاقی افتاد به شوخی هم سرمو بالا کردم گفتم چرا مردمو اذیت میکنی مستقیم بگو تو نباید بری! یه پیرمرد همراهم بود گفت تو چه میدونی شاید این سه نفر هم تصادفا مثل تو بودن خدا شاید به اینها هم تذکر داد زود برو خونه همون ماشینی که خراب شد تو مسیر سوارم کرد گفتم تو که داشتی می رفتی ساری چرا اینوری اومدی گفت ماشینم ریپ میزنه میترسم توراه منو بذاره اون جلو یه تعمیرگاهه بهش بدهکارم بودم ماشین که خراب شد یادم اومد بله دخترم اون لحظه که تو داشتی از دوستت گله میکردی دوستت کل شهر رو بخاطرت به هم ریخته بود ناشکر نباش دایی الیاس موقع رفتن خبری به ما داد که دلم هرّی ریخت گفت هفته ی بعد جشن عروسی ناهیده هر وقت حالتون خوب بود و حوصله داشتین حتما بیاین خونه ی ما دوست دارم عروسی دخترم از همین الان شلوغ باشه رو به من کرد و گفت مخصوصا تو دخترم حتما دست مادرتو بگیر بیا تشکر کردم و در ادامه میخواستم حرف بزنم که گفت ولی و اما و اگر نداریم بیاین هر وقت خسته شدین برگردین وقتی رفت ذوق داشتم اما مادرم زیاد خوشحال نبود نمیدونستم چشه هیچی نگفت ولی وقتی اصرار کردم دیدم گفت پیرهنی که دایی الیاس برات خرید کجاست گفتم مادر جان اول لباس خونگی بود نمیشه بپوشم برم جشن عروسی که ولی بخاطر اینکه غصه نخوره گفتم همون پیرهن قدیمی مو یه دستی بکشم بهش عالی میشه خیلی هم قشنگه البته من اگه شد با چادر پاره هم برم این عروسی رو نمیخوام از دست بدم اصلا دغدغه ی لباس نداشتم و مادرم تقریبا خاطرش جمع شد خدارو شکر کردم و مادرم گفت دیدی بهت گفتم کار خدا بی حکمت نیست مادر! چشمکی به آسمون زدمو و گفتم اون آرزو اصلیه رو یجوری ردیفش کن خودم نوکرتم ساعت ۹ شب به اصرار من برای مبارکباد رفتیم خونه ی دایی الیاس و مادرم برای اینکه دست خالی نباشیم یک دست پارچ و لیوان کادوی تولدمو گذاشت تو پلاستیک سفید و با خوشحالی تمام به طرف خونه ی دایی الیاس حرکت کردیم وقتی جمعیت مهمانها و زرق و برق لباسهاشونو دیدم یکدفعه گفتم برگردیم مادر گفت زشته دیدن مارو گفتم آخه پارچ و لیوان همراته اونم تو پلاستیک سفید دست خالی بودیم بهتر بود مادرم گفت محکم باش دخترم سرمو گرفتم بالا و به شوخی گفتم اینجا هم میتونی فرشته هاتو سرگرم کنی ولی من که جز تو کسی ندارم پس خدایا به امید تو وقتی رفتیم تو خونه دایی الیاس به استقبالمون اومد و چنان گرم گرفت که از احترام زیادش خجالت کشیدیم مهمانها همه سرپا شدند و من خیس عرق شدم مریم خانم پارچ و لیوانو از دست مادرم گرفت به دخترش گفت دیدی گفتی یادم رفت پارچ و لیوان بخرم گفتم خدا بزرگه بفرما چنان با هیجان گفت که حتی باورمون شده کادومون بهترین کادوی اون شبشون بود چقدر اون شب خوش گذشت بهترین قسمتش اونجایی بود که احمد دخترای فامیلو صدا زد که براشون آهنگ بزنه من نرفتم اما احمد خودش اومد دعوتم کرد که برم بین دخترا ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸 👇👇
ادامه ی قسمت هفتم داستان 🌸ترس🌸 مادرمو نگاه کردم گفت برو دخترم پسره زحمت کشید اومد و بهت گفت وقتی رفتم تو جمعشون متوجه بودم که به جمعشون نمیخورم نه از مد سر در می آوردم و نه از ادکلن چیزی میدونستم اما دلو زدم به دریا و گفتم امشب شب غصه خوردن نیست احمد برای جمع آهنگ شادی با سنتور زیباش اجرا کرد و دخترا شلوغ میکردن که آهنگ درخواستی بزن اما احمد گفت چون زیاد هستین و نمیشه به همه برسم پس چهارتا آهنگ میتونید درخواست بدین خودتون چهار گروه بشین چهار گروه شدنو آهنگای درخواستی شونو اجرا کرد و پایان هر آهنگی دست میزدند و من محکمتر از همه دست میزدم اما دیدم رو به من کرد و گفت شما آهنگ درخواست ندادین که گفتم مرسی از همون آهنگها لذت بردم گفت نه حتما باید بگین نمیدونستم چی درخواست بدم آهنگای مورد نظرم به درد جشن نمیخورد وقتی زیاد مکث کردم گفت بذار خودم میزنم آهنگ فاطمه من غریبم و زد از ذوق داشتم گریه میکردم دخترا همه اعتراض کردن که چرا پارتی بازی کردی احمد با خنده گفت شما از غروب تا الان دارین آهنگ گوش میدین ایشون دیر اومدن حسادتو تعطیل کنین موقع برگشتن به خونه وقتی با ذوق به مادرم گفتم مادرم گفت دلش سوخته جدی نگیر گفتم مادر حتی اگه دلش سوخته باشه برام حتی اگه بدونم بعد از اومدنمون الان نشسته داره مسخرم میکنه اصلا ناراحت نمیشم من که می دونم من به احمد رسیدنی نیستم ولی همین خاطرات یک دنیا برام ارزش داره مادرم خوشحال نشد اما بخاطر من ناراحتی نکرد و فقط سکوت کرد و چیزی نگفت من تنها افسوسم این بود که اگه ضبط صوتمو میبردم این آهنگو ضبط میکردم دیگه هیچ غمی نداشتم شبش راحت خوابیدم نه خواب بد دیدم و نه وسط خواب بیدار شدم وقتی با صدای اذان بیدار شدم سریع رفتم حیاط و گفتم خدایا من غلط کردم تو بهترینی دوستت دارم ادامه دارد..... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5902515332316146937.mp3
4.47M
محسن شربتی🎤 فاطمه غریبم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5805364301657022379.mp3
2.8M
26K 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5852990360778707511.mp3
10.5M
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد هم عارفان عاشق دانند حال مسکین گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی الا دمی که یاری با همدمی برآرد دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد سعدی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
AHANGMAZANI (10).mp3
6.51M
سنتی شبانگاهی ناصر عبداللهی 🎤 فصل بهار http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ جمعه 🌞 🖼 ۱۴ نورزماه(عیدماه) ۱۵۳۴   تبری ۱۶ تیر     ۱۴۰۲ شمسی ۷ جولای    ۲۰۲۳میلادی ۱۸ ذی الحجه   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5956413997900107365.mp3
8.31M
مصطفی یوسفی لترگازی🎤 پروانه بورده کوه مره نورده 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5855242160592392336.mp3
3.95M
سعید سلیمانیان🎤 مهر مهدوی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5924738042861463539.mp3
3.1M
ابی عالی🎤 دلبر منه جانه😍 🎶🕺💃 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸