eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه ی کودک پشیمان به خانم معلم😍😄 وژدانم ناراحته بزرگ شدم برایت گوشی میخرم هرچه گران باشد عیب ندارد قیمتش مهم نیست 😊😍😁 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5879691970594475673.mp3
1.83M
رضا رمانتپ🎤 مجیک :مژه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤️آهنگ_مازنی_در_ایتا❤️_❤️امیرفضلی_دورهمی❤️.mp3
3.65M
امیر فضلی🎤 دورهمی زیبا😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد سخنرانی حقیقتش سخنرانی امروز خاطره ای قدیمی است
به نام خداوند خورشید و ماه سخنرانی آقا یکساعت نگذشته بود که دیدم همون دختره با یه مقنعه ی متفاوت اومد پیش داداشمو گفت شوهرم معتاد و شکاکه و من اگه دیر برم خونه منو میکشه میشه شماره هامونو باهم عوض کنیم داداشم اومد شماره رو بده دختره تب زدم دستشو گرفتمو گفتم داداش داری چیکار میکنی اینا ول زنان هستن و نوبت میفروشن داداشم گفت نا برار تو هم به همه مشکوکی انّه قشنگ کیجا مگه کلاهبردار میشه گفتم صبر کن ببین رفتم پیش دختره و گفتم خانم ببخشید ما دیرمون شده اینجا کسی رو نمیشناسید که نوبتمونو جابجا کنه گفت یه نوبت جلو دارم ۱۰۰ تومن داداشم گفت بگیر داداش گفتم چی میگی داداش صدتومن کم پولی نیستا گفت تو که جیبت یه عالمه پوله گفتم تهران خرج داره و به دختره گفتم من ۱۰ تومن بیشتر نمیدم خانمه گفت باشه بیا ۲۰ تومن بده ۲۰ تومن دادیم نوبتو گرفتیم چند بود ۱۶۵ گفتم داداش دیدی نوبت خودمونو ‌که بخشیده بودی ۲۰ تومن خریدیم گفت ول هکن داداش ۲۰ تومن که پولی نیست گفتم آره با خنده گفت ولی ضرب قشنگ بیه کیجا وره بَوِریم آمل تربیت کنیم بگیریم واسه یکیمون چی؟ گفتم داداش مگه بامشیه که دسّی بشه تو خله پررو بئی گفت امان از هوای تهران بِخد نبود میگفتن تهران هواش آلوده س 😂 تا نوبتمون برسه داداشم سه چهار بار حمله کرد که شماره مونو با یکی از دخترا که حالشون بد بوده عوض کنه نذاشتم و گفتم داداش اینجوری که تو میخوای پیش بری ما سه روز بعد هم نوبتمون نمیشه گفت نه حواسم هست این دختره واقعا راست میگه گفتم داداش همه شون با همند ساده نباش گفت ولی خوشگلنا گفتم مثل اینکه کتک میخوای خالاصه از بلندگو صدا زدن ۱۶۵ سریع گفتم داداش من رفتم گفت دروَن نووش دیدم اتا مردی ونه قد دبلنگسی قایده ونه تن گت گت اش واری گفت بریم گفتم داداش کجا بریم ریش و سبیلو منو ببین خجالت بکش گفت حالت خوش نیستا من مسئول آزمایشگاهم گفتم پس داری کجا میای گفت باید ببینم که عوض نکنی گفتم داداش اینم متاع شد که بخوام عوضش کنم دیدم ول کن نیست گفتم باشه ته سرره بخرده برو بعد از اینکه اسممون ثبت شد دیدم داداشم بین همون دخترا داره بهشون یاد میده چجوری دل مردمو به رحم بیارن و اونا هم مثل دانشجوهای ریاضی با دقت تمام گوش میکردن ادامه دارد...‌... ارادتمند شما سید
4_5879691970594475738.mp3
4.32M
فارسی ترکی😍 کوچه لره سوسپمیشم http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸
4_5879691970594475742.mp3
1.29M
استاد وحید حیدری🎤 رفیق شب تار😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5879691970594475675.mp3
13.21M
سنتی عصرگاهی رشید مستقیم 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
47.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از پشت صحنه ی سریال طنز درحاشیه 😂😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5879850785600180421.mp3
3.82M
شاعر:علی هاشمی چلاوی روجا مصطفی حسن زاده🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤️آهنگ_مازنی_در_ایتا❤️_❤️انتظار_رضا_سلیمی❤️.mp3
2.31M
رضا سلیمی🎤 تره به دنیا ندمه به صدتا صدتا ندمه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5879939549689286970.mp3
6M
علی حمیدی🎤 مه دلبر 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_6030352693124416179.mp3
7.3M
بهنام حسن زاده🎤 ریمیکس شاد 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5879850785600180472.mp3
7.85M
شهرام ترک🎤 دلبر سخته جدایی جانِ دلبر 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت چهاردهم روزها سپری میشدند و من و عمه خانم با اینکه در محیط کار بسیار جدی و تقریبا
داستان 🌸ترس🌸 قسمت پانزدهم تعجب کردم که چرا عمه خانم با اون اخلاق خوبش یکدفعه اینقدر بد شد حرفایی رو به من زد که حتی گاهی من به شوخی به خودم میگفتم ناراحت میشد اومدم پالتومو برداشتمو درحالی که اشک می ریختم پالتو به دست رفتم اتاقشو سینی چایی رو که دوباره براش برده بودم و دست نزده بود برداشتم و گفتم ولی عمه خانم شما حتی اگه منو با لگد هم مینداختین بیرون اونقدر دوستتون داشتم و دارم که حتی ذره ای ازتون دلگیر نیستم فقط اجازه بدین گاهی بهتون سر بزنم دلم بدجوری براتون تنگ میشه گفت نمیشه بیا پولتو بردار گفتم من ده برابر حقوقم تو این چندسال از شما گرفتم و همه ی پولی رو که گرفتم نه تنها حقم نبود که در حقیقت خودمو بدهکار شما میدونم اینی که دارین یک روز سرد زمستونی میندازینش بیرون اگه بخواد به حقش قانع بشه باید بدون لباس بره بیرون چون همین لباسی که تنم هست رو مدیون شمام عمه جان گفت یه لحظه وایسا تو بخاطر احمد با من اینقدر خوبی گفتم نه با فریاد گفت همیشه بهت گفتم حرفت بدون اما و اگر باشه واقعا اگه احمد در میون نبود بازم با من اینجوری حرف میزدی گفتم اولش نه من به عشق احمد عمه شو عمه صدا زدم به عشق احمد اگه به من کار تو معدن زغالسنگ هم پیشنهاد می دادی می رفتم ولی الان شمارو همدمم می دونم اتفاقا اگه احمد در میون نباشه به شما بیشتر احتیاج دارم در حالی که اشک می ریخت گفت بیا اینجا با تردید رفتم پیشش چنان کشیده ای به صورتم زد که گوشم زنگ کشید گفت اینو زدم تا یادت بمونه هیچوقت با من قهر نکنی اگه واقعا حرفایی که زدی درسته پس چرا پالتو گرفتی دستت که بری گفتم چیکار کنم عمه جان وقتی بودن من اذیتت میکنه مطب که سهله بگی از شهر برو هم می رم گفت دلیل دومم برای زدنت مهربونی زیادته دختر اونقدر تو دلم جاکردی که الان یکساعته دارم با خودم کلنجار میرم که بهت خبری رو بدم که میدونم به هم می ریزی چرا اینقدر به من نزدیک شدی که غم چندین ساله مو که با اومدنت داشتم فراموش میکردم یادم بیاد و الان غمی سنگین تر هم جاشو بگیره! گفتم چیشد عمه جان اتفاقی افتاده گفت آره دخترم اتفاق بدی افتاده بیا پیشم رفتم کنارش بغلم کرد و گفت تو هم مثل من شدی تو هم نتونستی احمدتو نگهداری گفتم اتفاقی براش افتاده گفت پدرش اومد منو دعوت کرد که آخر هفته برای احمد بریم خواستگاری دخترعموش همونی که داره پزشکی میخونه و خیلی هم ...... داشت حرف میزد اما من صداشو نمیشنیدم سرم سنگین شده بود و چشمم سیاهی رفت فقط صدای مبهمی میشنیدم که میگفت آقای دکتر خوب شد گفتین بزنش منم زدمش وگرنه سکته میکرد آقای دکتر الان چیکار کنم بیارمش مطب شما یا شما میاین اینجا......... دیگه صدایی نشنیدم وقتی چشم باز کردم رو تخت بیمارستان بودم و مادرم و داداشم بالای سرم بودند عمه خانم رو صندلی نشسته بود و دایی الیاس هم بود تعجب کردم که اینا چقد زود خودشونو رسوندن اما من حدود ۲۴ ساعت به هوش نبودم عمه خانم دستمو گرفت و آروم آروم نوازشم میکرد در گوشم گفت نگران نباش چون تو منو داری یا دستم بر میاد و این خواستگاری رو به هم میزنم یا موفق نمیشم و من و تو ازین شهر میریم گفتم نه عمه خانم دوست ندارم بخاطر من احمد اذیت بشه من دیگه خوبم نگرانم نباشید فقط اجازه دارم مطبتون باشم عمه گفت تا زمانی که تو اجازه بدی خانم دکتر باشم مطبم هستی دیگه حال خوشی نداشتم بخاطر عمه خانم و مادرم میخندیدم و حرف میزدم اما یک لحظه هم نمیتونستم دنیای بدون رویای رسیدن به احمد رو تصور کنم دیگه هیچ انگیزه ای برای بهتر شدن نداشتم دیگه برام مهم نبود روزی چندبار غش کنم کجا از حال برم از کجا پرت بشم حتی از مردن هم ابایی نداشتم اولین بارم بود که دیگه واقعا نمی ترسیدم سرمو به طرف بالا گرفتم و گفتم خوبت شد حالا دیگه بلای جدید نداری سرم بیاری چند میلیارد بنده داری فقط حواست به منه که یه لحظه شاد نباشم الان دیگه شاد نیستم برو به کارت برس عمه متوجه حالم شده بود و سریع دکترارو خبر کرده بود باز هم آرامبخش و باز هم گیجی و گنگی بعد از اون رو تخت دراز کشیده بودم و به در ورود اتاقم زل زده بودم فقط عمه خانم کنارم نشسته بود پرسیدم مادرم کو گفت تازه الان رفتن یچیزی بخورن الان ۳۰ ساعته سرپا ایستاده بودن گفتم شما چرا نمیرید استراحت کنید http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸کانال آهنگ مازنی🌸 👇👇👇