eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.8هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5884335826673865458.mp3
5.51M
رضوان آشکاران🎤 دلبر ته نموئی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5884335826673865461.mp3
3.04M
سنتی عصرگاهی استاد علی اکبر رستگار🎤 مکِنا:روسری پس دوسّی:گره ی روسریتو پشت سرت بستی لَس دوسّی: شل گره زدی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی از سریال ترش و شیرین پایین نمیاد😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5886587626487549904.mp3
2.38M
طالبی🎤 هراز او تا زانوئه ته گره ته امشو برو 🎶😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5886587626487549907.mp3
3.4M
فارسی 2Yar🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5886587626487549912.mp3
1.56M
ابی ابراهیمی🎤 ایشاللره😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5886587626487549911.mp3
7.79M
ترکی شیرین جان جمیل بایرامی🎤 🎶🕺💃💃🕺😍 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
هدایت شده از ❤آهنگ مازنی❤
4_5805636078597574710.mp3
4.27M
ابی عالی🎤 بزن ساز ره که دل غم دارنه امشو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5886587626487549885.mp3
6.21M
مداحی مجید فیروزی🎤 سرنوشتم کربلا خیلی زیباست👌 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
۳ در انتظار #محرم حافظ دیوسالار🎤 کربلا ای کربلا http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀
آهنگ مازنی در ایتا (8).mp3
6.41M
۲ در انتظار بهنام حسن زاده🎤 سرِ غرقِ به خون خواخر بمیره برار قرآن بخون خواخر بمیره http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت شانزدهم وقتی بیدار شدم هوا تقریبا رو به تاریکی می رفت نمیدونم تا کی حالم خوب نب
داستان 🌸ترس🌸 قسمت هفدهم خیلی خوشحال بودم روحیه م به کلی تغییر کرده بود عمه خانم گفت دوست داری بگم ترخیصت کنند ؟ گفتم از خدامه دلم برای خونه مون تنگ شده با اینکه دوروزه اینجام ولی خیلی هوای خونه مونو کردم عمه خانم خندید و گفت باشه میگم ترخیصت کنند اگه قول بدی دختر خوبی باشی خودمو لوس کردمو گفتم عمه جووون من دختل بدی ام بلات ؟ گفت نه میگم قول بده که همینجور خوب باشی کارای ترخیص رو انجام داد و گفت فردا ساعت نه میام دنبالت پرستار وقتی اومد داروهامو بده گفت پس بالاخره دخترمون داره میره گفتم اع من همه ش دوروز مزاحمتون بودم چرا میگین بالاخره پرستار گفت مزاحم نیستی شما بری یکی دیگه باید جات بیاد شایدم مثل تو آروم نباشه فردا که داشتم ترخیص میشدم کل پرستارها دورم جمع شدن و داشتن کارهای مربوط به منو انجام میدادن عمه خانم هم با ذوق منتظر ترخیصم بود از خانواده من کسی نبود و کمی دلخور شدم ولی گفتم شاید بخاطر هزینه ی بیمارستان خجالت کشیدند هر چند نباید هزینه ی زیادی میشد پرستارها با اشک منو بدرقه کردند گفتم یعنی واقعا اینقدر خوب بودم که تو دو روز دل همه تونو ربودم حتی دکترها هم برای بدرقه اومده بودن نگاهی به عمه خانم کردم و گفتم نکنه مریضی حادی داشتم و ازینکه زنده موندم همه ذوق کردن عمه خانم چیزی نگفت وقتی وارد فضای باز شدم تعجب کردم همه جا برف بود و یجوری بود که انگار چند روزه که برفیه گفتم عمه جان کی برف اومد که من خبر نداشتم گفت ببخشید که برف بدون اطلاع اومده سوار ماشینش شدیم و طرف محلمون حرکت کردیم اما یه دلشوره ی عجیبی داشتم نمیدونم برای رفتن به محل بود یا چیز دیگه اولین بارم بود که دو شب خونه نبودم و ازینکه مادرم و داداشم حتی حیاط بیمارستان هم نبودند خیلی پکر بودم تنها یکبار به ملاقاتم اومده بودند عمه خانم جلوی یک بوتیک نگهداشت و گفت بیا چندتا لباس بخریم شگون نداره با لباس قبل مریضی بری خونه گفتم چرا همه چی عوض شده عمه خانم چرا باید خرافاتی باشه عمه خانم گفت بیا حالا سخنرانی نکن رفتیم لباس فروشی و چندتا لباس انتخاب کردم اما دیدم عمه خانم لباسای انتخابی منو عوض کرد و گفت زمستون لباس تیره بهتره وقتی وارد جاده ی روستامون شدیم یکهویی دلم گرفت انگار بعد از مدت ها دارم میرم محل مردم یجور عجیبی نگام میکردند و تو دلم گفتم ای فاطمه ی بدبخت باز دیووونه شدی این مردم اومدن ببینن دیوونه ها چه شکلی اند مردم با دیدن من بغض می کردند و من ساده اصلا نمیدونستم چه خبره عمه خانم فرمونو پیچید به طرف خونه ی دایی الیاس گفتم عمه جان اگه زحمتی نیست اول منو برسون خونه بدجوری هوای خونه مو کردم ضمنا من خونه ی دایی الیاس سختمه گفت احمد هم هست گفتم اتفاقا چون احمد هست بیشتر اذیت میشم نمیخوام گفت باشه میریم و سریع میبرمت خونه وقتی رسیدیم خونه ی دایی الیاس انگار همه منتظرم بودند و همه ناراحت بودن تعجب کردم که چرا اینجوری ان من مگه کی ام که واسه مریضیم ناراحت شدن حتی ناهید هم اونجا بود احمد با دیدن من زد زیر گریه گفتم عمه خانم جریان چیه چرا همه با دیدن من اینجوری شدن عمه گفت ذوق کردن لابد خودشم چشاش خیس اشک بود یه چند دقیقه که نشستیم گفتم عمه جان پس من با اجازه تون میرم شما هر وقت فرصت کردین بیاین در خدمتتون هستیم دایی گفت نه صبر کنید با هم می ریم گفتم چرا با هم آخه گفت بعد از مدتها اومدی میخوام با ابهت بری خونه ات گفتم مدت هااا همش دو روزه دایی جان ناهید گفت دو روز چیه تو الان حدود دو ماهه که بیمارستان بودی رو به عمه خانوم کردمو گفتم خانم دکتر اینا دارن چی میگن عمه خانم گفت متاسفانه درست میگن ولی خداروشکر که الان سلامتی گفتم عمه چرا به من نگفتی گفت چی میگفتم تو اصلا نپرسیدی گفتم پس مادرم کو داداشم اونا باید همون اول روستا منتظرم بودن یعنی بعد از دوماه دلشون تنگ نشد برام؟ گفت نتونستن دیگه لج کردم که بریم خونه دایی الیاس به عمه خانم گفت برو ماشینو روشن کن گفتم دو قدم راه ماشین نمیخواد که اما بزور سوار ماشینم کردن و بطرف خونه مون راه افتادیم وقتی خونه مونو از دور دیدم دلم میخواست خودمو از ماشین پرت کنم بیرون دو نفری منو گرفته بودند خونه مون سقفش ریخته بود و دیوارهاش سیاه شده بود و یه قسمتهایی هم ریخته بود کف حیاط پر از چوبهای سوخته و لباسهایی که شبیه زغال شده بود رو به بالا کردمو گفتم خدایا دیگه چی داری برام رو کنی من طاقت هیچی رو دیگه ندارم تا همینجا تمومش کن همسایه ها جمع شده بودند و همه گریه میکردن یکی از دوستام اومد بغلم کرد و گفت بهت تسلیت میگم خندیدمو گفتم آتیش گرفتن خونه مگه تسلیت داره خل شدی ناهید منو محکم گرفته بود ولی از دستش در رفتم بطرف خونه حرکت کردمو مادرو داداشمو صدا میزدم اما همسایه ها جلومو گرفتن و گفتن صبور باش http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸 👇👇
ادامه ی قسمت هفدهم داستان 🌸ترس🌸 چشمم سیاهی رفت و داشتم می افتادم که عمه خانم گفت تو دیگه مریض نیستی فقط خودتو کنترل کن گفتم دیگه حال خوب نمیخوام من همون مریضیمو میخواممم مادررر داادااااااش اما جوابی نشنیدم احمد اومد جلو و گفت فاطمه خانم لطفا صبور باشیدگفتم نمیخوام صبور باشم من حتی دیگه تورو هم نمیخوام ببینم رو به بالا کردم و گفتم دیدی که! من دیگه هیشکیو نمیخوام حالا دیگه میتونی منو ببری من این دنیارو نمیخوام دوستم محکم بغلم کرد و گفت میدونی مادرت دم آخر چی گفت گفتم نمیخوام بدونم از دم آخر و لحظه آخر بدم میاد از خاطره بدم میاد از همه چی بیزارم اما دوستم گفت مادرت سفارش کرد دخترم هرچی خواست گریه و زاری کنه آزادش بذارید دخترم دلش پر ازغمه فقط بهش بگید اگه بخواد زیاد ادامه بده حلالش نمیکنم پسرم رفت دل ندارم تنها یادگار زندگیم چیزیش بشه از خدا خواستم هفتم پسرمو نبینم و دعام داره اجابت میشه از همون خدای مهربون میخوام به دخترم صبر بده دخترم پاره ی تنمه اما من نتونستم اونجور که دلم میخواست بهش محبت کنم شما هواشو داشته باشین دخترم تنهای تنها شده ادامه دارد...... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸
5_6080092928422707682.mp3
5.49M
خسرو حسین زاده🎤 تش هایته دل 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5886587626487549876.mp3
5.74M
‍ دلم تنگ است و می دانم تو دیگر برنمیگردی بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی به یادت هرچه بیتابانه بنشینم به رویِ تاب به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی دوباره دانه می پاشم حیاطِ خیسِ باران را اگرچه خوب میدانم کبوتر...، برنمیگردی تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من به این مهر و به این آبان و "آذر" برنمیگردی؟ غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه خودم هم کرده ام اینبار باور برنمیگردی هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ سه شنبه 🌞 🖼 ۲۵ نورزماه(عیدماه) ۱۵۳۴   تبری ۲۷ تیر     ۱۴۰۲ شمسی ۱۸ جولای    ۲۰۲۳میلادی ۲۹ ذی الحجه   ۱۴۴۴ قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رنگ‌ها رنگِ خزان است بیا برگردیم...🖤 هر سال برای تو سیه می پوشیم در دسته ی عاشقان علم بر دوشیم ما، بعد هزار و چارصد سال هنوز با یاد لب تو آب را می نوشیم. سلام بر محرم🖤