eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/ahangmazani/9833 قسمت قبلی👆👆👆 به نام خداوند کوه و خداوند راغ خداوند آهو و تیهو خداوند باغ سخنرانی آقا دلتون نخواد میز پرشده بود از انواع غذا و این هم محلی عزیزمون از هر نوع غذایی که سفارش دادیم چهار پرس آورد و تشتلاک تشتلاک ماست و سالاد و نوشابه روی میز همّار شده بود و من و دوستم در حرکتی انفجاری و البته هوشمندانه مشورت گونه ای نمودیم که لابد این بنده خدا مشتری نداشته مارو که دیده میخواد غذای "بادکرده در دست"ش را به ما بیاندازد که بالاتفاق تصمیم گرفتیم همان قیمه را بخوریم و بقیه را دست نزده بذاریم که اگه خواست حساب کنه بگیم ما یک پرس میخواستیم نه چهار پرس غذا که تمام شد به دوستم گفتم کمرکاردتو در بیار که امشب اینجا درگیری و دعوا میشه 😜 دوستم هم به دلیل استراتجیک😜 گفت من حساب میکنم که اگه خواست حرف بزنه جوابشو بدم به من میگن پلنگ جویبار (البته اونموقع آقای حسن یزدانی هنوز قدم به عرصه ی گیتی نگذاشته بودند) دوستم گفت تو به هرحال محلی هستی و ته تک دوسّه! میز کناریمون یک پیرمرد افغانستانی که با خانواده نشسته بودند صدامون زد و گفت داداشا سلام جانتان جور است ؟ میگم لت و کوب خوش نباشد گفتیم چی؟ گفت می گویم با هم جنگ نکنید هردو جگرخون می شوید اینجا از تمام رستورانت ها بهتر است اون رستوران اونوری مرغ می دهد به قایده چغوک(گنجشک) اما پول پسه (گوسفند ) طلب میکند حقیقتا کمی آرامتر شدیم و دوستم رفت حساب کنه که آقای یوسفی صدا زد سید داشتیم واقعا؟ گفتم کاسبی این حرفها را ندارد داداش گلم گفت شما ۱۳۰۰ کیلومتر راه اومدید و تو اینهمه رستوران اومدید پیش ما دیدار شما از کاسبی کل سال ارزشمند تره ما با شرمندگی قبول کردیم که مهمانش شویم و بعد از خوش و بش و روبوسی مجدد خداحافظی کردیم اما دوستم بغلش کرد و ولش نکرد که ما با هزار زحمت تونستیم این پلنگ را قانع کنیم که هرچی بود تموم شد ولکن اون بنده خدارو کهو سیو نمودی دوستم برمه گلی شد و در گوشم گفت روبوسی من بخاطر غذایی است که گذاشتیم و نخوردیم و البته حسرتی شد که تا سالها با ما بود 😜 آقا گفتیم شام رایگان که خوردیم حالا یک جایی برای خواب میخواهیم که دیدیم آقای یوسفی صاحب رستوران داد میزند آقا سید سید اِس هکن هارشم! گفتیم یا خدا😱 پشیمون شده و میخواد پولشو بگیره اما چون راه فرار نداشتیم مثل یک مرد ایستادیم و گفتیم هرچه بادا باد گفتم جانم داداش گفت شما که جای خواب ندارید هتلمان هم دو اتاق خالی دارد هرچند برازنده ی شما نیست ولی یک شب که هزار شب نمیشه دوستم در گوشم گفت قطع به یقین صبح پول غذا رو هم از ما خواهد گرفت گفتم چرا این حرفو میزنی گفت قبل از سرو شام رفتم به صورت ناشناس قیمت گرفتم گفتن هر نفس کشی ۲۵۰ تومان میشه هتل نیست که کاخه ما اگه کنار ساحل بخوابیم بهتر از اینه که۱۵۰۰ تومن برای یک شب بدیم حقوق یکماه ما ۹۸۰ تومنه گفتم ضرب هوشمندی به خرج دادی و این محلی ما هرچه التماس کرد گفتیم نه ما متاسفانه هتل رزرو کردیم اسا هتل کنه جیف😜 دیّه ما مسافرخونه هم رزرو نکرده بودیم که خانم ها همصدا گفتن شما دِتا ره دق عالم دکفه که یه آدم حسابی هم به پست شما خورد قدر نمیدونید اسا این شهر غریب دله شمه جان دربیه بورین مسافرخانه پیدا هکنین آ دق دکتون😂 ادامه دارد ارادتمند شما حتی روزهای تعطیل -سید
4_5958586306459078693.mp3
6.82M
آهنگ زیبای افغانستانی😍 جمال مبارز🎤 عشق 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5816951234363404999.mp3
5.48M
سنتی عصرگاهی مهدی احمدی و رضا پالشی🎤 هرایی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
https://eitaa.com/ahangmazani/7728 برشی از فیلم طنز انفرادی (بخش دوم) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/41
38.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از فیلم طنز لونه زنبور (بخش اول) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5956334506645394030.mp3
8.95M
عباس رضا زاده🎤 جان ِ پییِر (پدر جان)😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5960838106272763892.mp3
8.92M
فارسی رضا نیک فرجام🎤 پدر 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5960838106272763918.mp3
3.5M
مداحی اربعین امیر عباسی🎤 دارم میام به سمت کربلای تو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ستاره های کاغذی🌸 قسمت ششم آخرای مدرسه بود و مریم هم پای کنکور شبانه روز داشت درس میخوند و
داستان 🌸ستاره های کاغذی🌸 قسمت هفتم مریم دوباره شروع کرد به درس خوندن و تمام تلاشش قبولی در دانشگاه بود فردای اون شبی که کنکور داشت سر سفره ی شام بودند که صدای در اومد انگار کسی با سنگ بزرگی به دروازه ی آهنی که به مویی بند بود می کوبید پدر گفت برو درو بازکن تا دروازه نیومد تو حیاط مریم گفت من برم پدر؟! پدر گفت عیبش چیه میدونم تاریکه میدونم حیوانات درنده زیادن ولی اینو بدون دخترم که جن ها در نمی زنند مریم که تا قبل از این جمله میخواست بره درو بازکنه سرجایش نشست و گفت بابا هرچی خوندم از یادم رفت پدر گفت اگه دانسته هات با یه جن از یادت بره همون بهتر که قبول نشی مارو بگو میخواهیم کشور رو دست کیا بسپریم مریم غیرتی شد و از جایش بلند شد و گفت من دارم میرم ولی اگه جن ها منو بردند بدونید که تازه داشتم از زندگی با شما لذت می بردم مادر گفت پاشو مرد چرا اذیتش میکنی پدر گفت وقتی برگشت بهت میگم کی اذیت شد مریم وقتی در را باز کرد هری دلش ریخت حمید بود با لباس شخصی و موهای تقریبا بلند و بوی خوش عطری که انگار تازه خریده بود مریم بعد از سلام و احوالپرسی نصفه نیمه گفت آقا حمید دوش گرفتین حمید گفت چیشد بخدا همین صبح حموم بودم بوی بدی میدم مریم خندید و گفت نه میگم با عطر مشهد دوش گرفتین گفت آهان اینو میگی عمه ام برام آورد یکی سبز و یکی قرمز بفرما یک بسته ی کوچیک که تو یک پلاستیک سفید بود و دوتا گل رز خوشرنگ که میشد تشخیص داد با عجله از ساقه کنده شده مریم گفت اینا چیه حمید گفت نمیدونم همین عطره ولی خوشبوتر شو برات کنار گذاشتم مریم گفت چرا آخه برای خواستگاری عطر کم نیارید یوقت حمید گفت ولش کن اومدم ازت خواهش کنم فردا تو کنکور خیلی دقت کنی تو فامیلهای ما فوق دیپلم به بالا نداریم دلم میخواد رکورد همه شونو بزنی مریم گفت باشه روش فکر میکنم خونه نمیاین حمید گفت نه مادرم نگران میشه مریم دور از چشم حمید پوزخندی زد و گفت آره برو نگرانت میشه شاید شغال تورو بخوره حمید گفت هرچی متلک بلدی یادت بمونه بعد از کنکور بهم بگو الان فقط به کنکورت فکر کن میخوام به خیلیا ثابت کنی که هوش زیادتو از پدرت به ارث بردی نه مثل من که رتبه ام اینقدر زیاد بود تو کارنامه جا نشد برام تیپاکس کردن مریم خندید و گفت کنکور به هوش ربطی نداره یکی علاقه داره قبول میشه شما علاقه نداشتی و ...... حمید گفت فقط خواهش میکنم تمرکزتو بذار رو کنکور شبت بخیر حمید رفت و مریم تا جایی که می تونست حمید رو ببینه دم در منتظر موند وقتی دیگه نمیشد تشخیص داد که کسی داره تو تاریکی راه میره درو بست و اومد سمت اتاق سریع بسته را گذاشت بالای کتابهاشو برگشت سر سفره مادر گفت کی بود اینقدر طولش دادی مریم گفت چرا همیشه این حرفو میزنی پنج دقیقه هم نشد گفت باشه حالا کی بود گفت نمیدونم مادر گفت نمیدونی کی بود ؟!!!! مریم گفت اینقدر سوال پبچم کردی حواسم پرت شد پسرخاله بود مادر با صدایی کشیده گفت حمیییید گفت آره حمید بود گفت چیکار داشت ؟ پدر گفت چیکار داری بذار بشینه شامشو بخوره میگه با خنده گفت شاید اومده جوابهای کنکور بیاره براش درسته قبول نشده ولی به هرحال تجربه ی کنکور داشته مادر گفت آره بابات راست میگه؟ مریم تو دلش گفت خدای منو ببخش مجبورم دروغ بگم و بلند گفت بله مادر یه چندتا نمونه سوال آورد پدرش لبخندی به مریم زد و گفت فقط هرچی گفت به دقت گوش بده این پسر با پدر و مادرش فرق داره اونا شخصیت را به پول و سرمایه میدونن ولی حمید تشخیصش درسته مادر گفت به هرحال خواهرزاده ی منه مریم گفت ما نگفتیم که نیست خیرشو ببینی و بعد رفت مادرشو ببوسه پاش خورد به کاسه ی خورشت و چپ شد رو سفره گفت چیه هوش و حواست کجاست شلخته مریم اشتهایی برای شام نداشت و دلش پیش بسته ای بود که حمید به او داد پدر همراه مریم اومد بیرون و گفت حمید از من اجازه گرفت که بیاد باهات حرف بزنه فقط یادت باشه دختر سنگین و رنگین طرفدار داره مریم گفت الحق که پدر نمونه ای هستی مریم رفت سروقت بسته ای را که حمید داده بود و به دقت بررسی کرد دوتا گل سرخ زیبا و یک ستاره ی کاغذی اینبار رنگ سبز مریم گل رز خیلی دوست داشت و حمید هم می دانست وقتی میخواست بخوابه از نوع رفتارش با حمید پشیمان بود و با خودش میگفت هرچی باشه نمیتونه به مادرش بی احترامی کنه که نباید بهش اون حرفارو میزدم کاش زودتر ببینمش ازش عذرخواهی کنم من بزور یادم موند فردا کنکور دارم ولی حمید که چند ساله از درس و مدرسه دوره حواسش بود الحق که حق با خاله عشرته دختر بی ادبی هستم یه ورپریده ی بی حیا ! ازین فحشش خودش خنده ش گرفته بود http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 👇👇
ادامه ی قسمت هفتم داستان 🌸ستاره های کاغذی🌸 مریم در حالی که ستاره ی کاغذی دستش بود با حال خوشی خوابید و با انگیزه ی بیشتری بیدار شد تو جلسه ی کنکور هر لحظه که تو سوالی گیر میکرد صدای حمید در گوشش می پیچید که تو باید سربلندمون کنی و مریم تمام داشته هایش را رو کرد و هرچه سوال برایش سخت تر میشد ذهنش برای پاسخ به آن سوالها جستجوگر و پرتلاشتر میشد بالاخره کنکور تمام شد و مریم از فشار زیاد بی حال شد مسئولین جلسه مریم را به اتاق مدیر اجرایی کنکور که خنکتر از سالن بود بردند و بعد از تلاش گروه پزشکی مستقر در سالن مریم حالش بهتر شد و شربت خنکی هم خورد که مزه اش تا مدتها زیر زبانش بود مریم وقتی از حیاط بیرون آمد پدر و مادرش را دید که توی ماشین و در آن هوای گرم منتظرش بودند مریم گفت پدرجان شما باید امروز کار میکردید چرا معطل من شدید پدر گفت دختر جان من سی و چند سال کار کردم اینی شدم که می بینی دو روز کار نکنم بلکه وضعمون بهتر بشه مادر گفت آره طلبکارا میان دم در حتما وضعت بهتر میشه .... اواخر مرداد بود و قرار بود نتایج کنکور اعلام بشه مریم روز دقیقش را نمیدونست وقتی پدر و مادر هی سوال پیچش میکردن گفت ایرادی نداره که فوقش روز بعد متوجه میشیم صف نونوایی نیست که دیر بریم به ما نرسه قبول که بشم چه ببینم چه نبینم قبولم فقط می مونه انتخاب رشته که معمولا ۱۰ روز وقت میدن ساعت شش غروب بود که صدای در اومد مریم گفت مادر در میزنن مادر گفت چطور بابات هست خودت میری ولی الان به من میگی گفت قبول کن وقتی بابا هست توهم نترس تر میشی بابا هیکل درشتی نداره ولی نمیدونم چرا وقتی هست از چیزی نمی ترسیم گفت حالا سخنرانی نکن بذار برم درو بازکنم مریم رو ایوون ایستاده بود تا مثلا مراقب مادرش باشه که دید مردی داره با مادرش روبوسی میکنه مریم داد زد مادر کیه مادررررر گفت چخبرته حمیدجانه مریم گفت بفرمایید پسرخاله حمید گفت باید شیرینی بدی گفت چیه خواستگاریت اوکی شد حمید گفت زخم زبون نزنی روزت شب نمیشه؟ مریم گفت فعلا که نزدیکه شب بشه بفرمایید ببینیم باز چی آوردی حمید گفت بدون مایه فطیره مریم گفت اینو کی بهت یاد داده معنیش چیه فحش نباشه مادرش گفت یعنی پول بده مریم گفت پول چرا؟ حمید گفت تعجب میکنم با این هوشت چجوری این رتبه رو آوردی مریم گفت توروخداااااا زود بگو چیشده حمید کاغذی از جیبش درآورد و گفت نامردا هرکاری کردم کارنامه تو به من ندادن ولی اینقدر آویزونشون شدم که گذاشتن کارنامه رو ببینم رتبه ی سه رقمی اما عالی مریم گفت یعنی ۹۹۹ شدم گفت نه باهوش وقتی میگم سه رقمی عالی یعنی زیر دویست . رتبه ات ۱۱۹ شد یعنی چشم کنکور رو درآوردی مریم چنان ذوق داشت که نزدیک بود بگه عشق منی پسرخاله جان اما سریع خودشو جمع و جور کردو گفت دستت درد نکنه الهی همیشه خوش خبر باشی پدر هم همزمان رسید و وقتی جریان قبولی رو فهمید مریمو بوسید و گفت تو افتخار ما شدی حمید خان زحمت شما و نصیحت های شما صد درصد تو این نتیجه تاثیر داشته دمت گرررم پسر که عین پسرخودمی و با اینکه خسته بود حمید رو بغل کرد و گفت هیچوقت این مهربونیت یاد من و مریم و خاله ات نمیره انشاالله به هرچی که میخواهی برسی ادامه دارد....‌‌.. نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5960838106272763954.mp3
2.66M
کتولی شرق مازندران 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5960527232244911735.mp3
2.91M
قاصدک هاى پریشان را که با خود ، باد برد با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند سیل وقتی خانه‌ای را برد ، از بنیاد برد عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها هر که لاف عشق زد ، نامی هم از فرهاد برد جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد، برد در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست هر که در میخانه از مستی نزد ، فریاد برد 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5997025391879917328.mp3
14.91M
سنتی شبانگاهی علی اکبر گلپایگانی🎤 اشک من خودتو نگه دار نیا پایین منو رسوا میکنی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸 بزرگترین کانال آهنگ مازندرانی در ایتا👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ شنبه🌞 🖼 ۲۰ فِردین ماه ۱۵۳۵   تبری ۲۱ مرداد     ۱۴۰۲ شمسی ۱۲ آگِست    ۲۰۲۳میلادی ۲۵ محرم ۱۴۴۵قمری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🍀کانال آهنگ مازنی🍀 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5960527232244911734.mp3
8.58M
علیرضا باباجانی🎤 داداشی😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5962779032058597552.mp3
3.9M
هادی انعامی🎤 منجی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5962779032058597567.mp3
3.32M
لری غمگین مهرآرا🎤 دل پریشو 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
https://eitaa.com/ahangmazani/9833 قسمت قبلی👆👆👆 به نام خداوند کوه و خداوند راغ خداوند آهو و تیهو
به نام خالق سبز بهاران خداوند طراوت ، جویباران سخنرانی همون حوالیِ هتل مسافرخانه ی نسبتا خوب و با قیمت مناسب پیدا کردیم و شب را در آن مسافر سرای بیتوته کردیم صبح رفتیم حساب کنیم که گفتن آقای یوسفی پرداخت کردند آقا شرمنده بودیم شرمنده تر شدیم و اسا من ول نمیکردم آقا جان من حساب کن ! سرِ من حساب کن!این تن بمیره حساب کن! که دوستم گفت تلی مسَّک شدی مرده میگه حساب شده تو هم وقتی جابجا شدیم یه شب دعوتش کن از خجالتش در بیاییم که نشون به اون نشون ما هنوزم جابجا نشدیم خالاصه با لشکر رایگان خورِ رایگان خواب رفتیم اداره کل کارمندانی بس خوش اخلاق با برخوردی بی نهایت احترام آمیز ما هم جوگیر شدیم که لابد کاره ای هستیم رفتیم کارگزینی و گفتیم اومدیم تعیین جا مسئول گفت خیلی خوش آمدید کدام شهر را انتخاب میکنید گفتیم اع مگه انتخابیه گفت بله فقط شرمنده بوشهر پر شده گفتیم ما که بقیه ی شهرها رو نمیدونیم .گفت رو تابلوی اعلانات هست بعد خودش مثل برق چند شهر را گفت: دَیِّر و کنگان و برازجان و ریگ و بندرگناوه و دیلم و خورموج گفتیم کدوم بهتره بعد بدون اینکه منتظر جواب باشیم گفتیم خورموج لطفا که فرمود رشته تون چیه گفتیم ادبیات گفت خورموج یکنفر لازم داره گفتیم نه بابا یا با هم یا هیچی یک خانم ارباب رجوع که ظاهرا باز نشسته هم بود گفت گناوه را انتخاب کنید قراره بندر آزاد بشه روز معلم براتون سامسونت میارن آقا ما به عشق سامسونت گفتیم فقط گناوه مسئول گفت گناوه آب شیرین نداره گفتیم نداشته باشه ما مگه اومدیم شینی خواری گفت باشه حکم زد و داد دستمون گفت تا اول مهر حتما باید معرفی بشید و ثبت کنید گفتیم اول مهر چیه ما همین الان میریم آقااااااااااا بچه هارو ریسه کردیم و به طرف گناوه خانما گفتن بریم کشتی ببینیم گفتیم گناوه بندره اینقدر کشتی هست که خسته بشین و بدون توجه به اعتراض خانم ها جلوی یک ماشین دور رنگ بدون کولر و پنکه رو گرفتیم و گفتیم دربست گناوه چند گفت ۱۵۰ گفتیم چه خوره نفری چنده مگه گفت ۳۵ تومن تا ترمینالش گفتیم خا باشه همون در بست ولی ۱۲۰ میدیم گفت کمه گفتیم کم شیطونه😜 دوستم گفت این پدر و دختر سیدن پولشون برکت داره گفت باشه پس سوار شین سوار شدیم و حرکت کرد آقا مگه راه تموم بونه هی بور هی بور هی بور گفتم آقا ما تهران رسیدیم پس گناوه کو گفت ما تازه ۶۰ کیلومتر اومدیم و نزدیک برازجونیم حدود ۷۰ تا هم تا گناوه راهه گفتیم ای خِدا امه مملکت چه اتنده گتیه راننده گفت سیمو بگین چرا گِناوه رو انتخاب کردین گفتیم به سیم؟ گفت نه داداش برای من بگین گفتیم چون میگن بندره گفت ای آقااا بندر بود ولی الان ۵ ساله که تعطیله گفتیم پس کشتی نیست گفت کشتی چیه آقوو فقط لنجکو هست دوستم گفت لنجکو چیه گفت لنجکو نه لنج از قایق بزرگتره از کشتی خیلی خیلی کوچیکتره که خانما یکصدا گفتن آ شماره دق دکفه راننده گفت با من بودین گفتن نه داداش با این دق دکتا بودیم که نذاشتن بریم کشتی ببینیم گفت اتفاقا یه کشتی خارجی هم چهار ماهه لنگر انداخته احتمالا یکی دو هفته بعد میره دوستم گفت خا اسا سخنرانی نکن این سید خودش سخنرانه😂 ادامه دارد ..‌‌. ارادتمند شما حتی از داخل ماشین دوررنگ -سید
اع چقدر زیاد شد 😊 آقای ارتباطات دست شما درد نکنه ایتای ما وصل شد 😝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خُرده مار سر بشته لاقلی سری لاقلی:ماهیتابه اجرای دلی طالبا مجید حسینی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸