eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
79.1هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آواز خوش
598.2K
❤️AVAZKHOSH ❤️ نجما و رعنا🎤 💔💔💔💔💔 https://eitaa.com/joinchat/155583137C746dafe8b0 👆کانال آواز خوش 👆
4_5945030543564347380.mp3
5.52M
استاداکبررستگار🎤 هواسرد و گلام زردو گذرکنه اوزِر کنِه گلامه کا اِنه  ونّا ببو گل تک و تینااا ببوگل: پدر 🎶@AHANGMAZANI ❤️
❤آهنگ مازنی❤
به نام خداوند دریای نور خداوند رحمان خدای صبور سخنرانی طنز آقا بالاخره طاقتم طاق شد و برای اینکه س
آغازهرکلامی نام خدای یکتا همواره می برم من نام مقدّسش را سخنرانی طنز اون سخنرانی قبلی رو بعدا تمومش میکنم امروز یه سخنرانی دارم پر از حادثه آقا بقول اون بازیگر که ما در خانه نشسته بودیم و داشتیم چاییمونو می نوشیدیم که دیدم خانمیِ کتار یک ور شده و ونه سر بلا تشبیه اندازه ی اتا کرگ مسی اومد نشست رو مبل و هی آه جانسوزی میکشه که نگو و نپرس منم خودمو زدم به چه میدانم و هیچی نگفتم خانم هی تن ترک میومد و آه میکشید بازم چیزی نگفتم دیدم اومد کنارم نشست و هی میگه هعی ااااااه ای روزگار ای جان مار اولِّ شی همه رو دوش کشی و مره لَد کشی 😜 گفتم چته خانومی بیز و بقار کرد سرشو یجوری برد بالا که نزدیک بود نوک بینیش سقفو خراب کنه من بازم چیزی نگفتم و دیدم یهو گفت ای روزگار لعنتی همه ره شاب زدی و مارا دَمتی😔 گفتم چشیه خانم آهسد(آه و حسرت) میکشی گفت هیچی واسه بدبختیام گفتم خوشبختم😝 و تا اومدم لیوان چایی رو بگیرم مثل پلنگ سیاه بلغاری زد رو دستمو لیوان چایی رو گرفت و گفت انّه هورت و هورت چایی میخوری نه قند داریم نه چایی نه روغن و سیب زمینی😳 گفتم این دیگه غصه خوردن نداشت که می ریم می خریم گفت مگه حقوق واریز شد؟ گفتم نشد ولی این سا اون ساست که واریز بشه گفت تره دق دکفه با ته نیم مثقال حقوق البته عاقلان می دانند که نیم مثقال نگفت از اون فرمول محاسبه ی وزن که زشته استفاده کرد 😱 گفتم دَروَن نباش منو داری فک دار شاخه رو داری بریم خدا کریمه حالا یه چایی پدرمادردارِ پاسبان ندیده بیار گفت چتی سرخوشه دوزار پول تو جیبش نیست ولی افاده ها طبق طبق بچه هارو گفتم بپوشین بریم خرید گفتن ما فقط هایپر میایم گفتم شه پر رو ندیدین خلاصه مه نا نا و اونای اره اره رفتیم هایپر اسا کجه خدِ ایزدشهر یه هایپر بود اندازه ی شوآر زمین محل ما بیر اتا کمه گت تر😳 کیپ تا کیپ وسیله چیده بودن از شیر شتر تا آب دهن شترمرغ همه چی داشتن ولی درِغ از یه مشتری به بچه ها گفتم ولش کنید این مشتری نداره لابد همه چیو شه ببای قیمت میگه گفتن بیا اتفاقا چون خلوته ارزون میده که مشتری جمع کنه وارد شدیم و وقتی اینهمه وسایلو دیدم کف و گلز مرا سرگرفت فروشنده ها هم یجوری اومدن استقبالمون که فکر کردم منو شناختن و با خودم گفتم آدم معروف ها حق دارن از مردم فرار میکنن آدم روش نمیشه راحت باشه نگو ما اولین مشتری بودیم که رفتیم تو فروشگاهشون بخاطر اینکه کمربند پوس پوس شده ام مشخص نشه به بهانه ی خریدِ زیادِ یه چرخک گرفتمو مثل با کلاسها قفسه هارو تماشا میکردم و چرخک به دست می چرخیدم به بچه ها گفتم دس به قفسه بزنید من پدرتونو درمیارم فقط دور بزنید و لذت ببرید بچه ها لب لب خنده کردن و گفتن مگه تماشا هم لذت داره 😄😳 گفتم به هرحال شه دستِ هواره داشته باشین که تو کارتم پول نیست البته شِ بِخِد بالای یک میلیون جا بدا پول داشتم که خونواده خبر نداشتنا و گفتم فوقشم چارتا وسیله برداشتن یهو میرم روبروی خانمو میگم جی جی جی جینگ اینم کارت پر پول خدمت خانمی دمّول😝 ادامه دارد ..... ارادتمند شما- سید