eitaa logo
'ابتدایی دوم'(مدارس عهد)
117 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
270 ویدیو
36 فایل
ابتدایی دوم مدارس مکمل عهد (پسرانه) قرارگاه منتظران شهادت Masajed313.ir @masajed313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : ‌ ✨ دو نعمت است که شکر آنها گزارده نمی شود: 1⃣ امنیت 2⃣ سلامتی ‌ 📚 الخصال، ج۱، ص۳۴ 🆔:@ahd_school2
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ برنده مسابقه این هفته(هفت سین بچین)این نمونه برتر شد که ارسالی ازطرف محمد حسین الحسینی🌹 بود. امیدواریم درتمامی مراتب زندگی موفق وموید باشند.🤲 🆔@ahd_school2
جمعه ها نسیـم جمڪرانٺــــ بہ دل ها مےدهد حال و هوایـے🍃 نشستہ بر لب شیـعہ همین ذڪر ڪجایـے یا اباصـالح ڪجایـے😔 🤲اللهم عجل لولیک الفرج💔 ‌‌سلامتی و تعجیل در فرج مولایمان پنج صلوات 🆔@ahd_school2
Voice 015.m4a
4.77M
مؤذن:دانش آموزمحمدحسین حجت پناه
🌹وصیت‌نامه اولین نوجوان یازده ساله دفاع مقدس، شهید بهنام محمدی🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🔹من نمی‌دانم چه بگویم، من و دوستانم در خرمشهر می‌جنگیم. به ما خیانت می‌شود. من می‌خواهم وصیت کنم، هر لحظه در انتظار شهادت هستم. پیام من به پدر و مادرها این است که بچه‌های خود را لوس و ننر بار نیاورید. از بچه‌ها می‌خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند. به خدا توکل کنند. پدر و مادرها! فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید🔹 🆔:@ahd_school2
📚جدول پخش کلاس‌های درسی از شبکه‌های آموزش و 4 سیما 🔹شنبه ۹ فروردین 🆔@ahd_school2
📌امام حسین(ع)؛ مظهر رحمت واسعهٔ الهی 🧮 ۱۰۰کلمه 📆 ۸فروردین۱۳۹۹ مرحوم آیت‌الله بهجت (ره) می‌فرمود: می‌گویند مرحوم دربندی با آن فضلش در بالاسر حرم سیدالشهدا (ع) داد می‌زد: «یا حسین، به حق مادرت زهرا (س) شمر را شفاعت نکن!». [در هر بار تشرف به حرم مطهر،] سه دفعه بلند این را می‌گفت. به او می‌گفتند: «آیا شفاعت شمر ممکن است؟»😯 می‌گفت: «چرا ممکن نیست؟! چرا محال است؟! مظهر رحمت واسعهٔ خدا هستند. ما چه می‌دانیم؟ ما قسمش می‌دهیم که این کار را نکند». (📕رحمت واسعه، ص۲۰۷) یا حسین، به حق مادرت زهرا سلام الله علیها عیدی ما را دعا برای توقیق زیارت مکرر خودت در دنیا و شفاعتت در آخرت قرار بده.🤲 📚📚📚 🆔:@ahd_school2
40.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🔷مدح خوانی یکی ازدانش آموزان عزیزمداحمان که به مناسبت ولادت سیدو سالار شهیدان ویدئوی‌خودرابرای ماارسال کرده‌است. 🤲ان شاالله ابی عبدالله سلام الله علیه به نفس ایشان عنایت بفرماید مداح نوجوان:دانش آموزمحمدهادی دین پرستی🌹 🆔:@ahd_school2
ما تشنه عشقیم و شنیدیم که گفتند رفعِ‌عطشِ‌عشق، فقط نامِ حسین است 🌸میلاد سرداران کربلا مبارک🌸 🆔@ahd_school2
💠امام حسین علیه السلام 🔹اِعلَموا اَنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتُحَوَّلَ اِلی غَیرِکُم 🔸بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد. 📗مستدرک الوسائل، ج12، ص209 🆔@ahd_school2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلایی علی اکبر حائری - @hasanie_qom.mp3
6.19M
🔸مولودی: تولد،تولد،تولدت مبارک ای...... 🔸مداح اهل بیت: کربلایی علی اکبر حائری 🔹پیشنهاد دانلود👆 🆔@ahd_school2
🌹 السلام علیک یا أباالفضل العباس سلام الله علیه 💠 دوستی حضرت عبّاس شرط ورود به خاندان پیغمبر (سلام الله علیهم) 🔹 چنانچه قلعه نبوت را بابی است را نیز بابی است. هر کس بخواهد وارد قلعه ی ولایت و موّدت آل عصمت شود باید از این در وارد شود و آن در، بابُ الحوائج و بابُ قاضیُ الحاجاتِ للنّاس اَبِی الفَضلِ العَبّاسِ بنِ اَمیرالمومِنینَ علیِّ بنِ اَبیطالب (علیهم السلام) است. 🔸چنانچه قبول ولایت امیرالمومنین (سلام الله علیه) باب نبوت است و بدون قبول ولایت آن حضرت نتوان به شهر نبوت و حکمت محمّدی وارد شد، همچنین هر کس بخواهد وارد و شهر محکم آن شود باید از دَرِ دوستی ابوالفضل (سلام الله علیه) وارد شود. 🔹️ چنانچه علی بن ابیطالب (علیهما السلام) باب نبوت است،‌ عباس بن علی (علیهما السلام) هم است. وَ اْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ اَبْوابِها. 🔹️ اگر چه شهر ولایت را درهای دیگر نیز هست همچون بابُ العَدلِ، بابُ الصّدقِ، بابُ الحَیاءِ، بابُ الحِکمةِ، بابُ التَواضُعِ و غیره و لکن این دَر اَوسَع و اَیسَر و اَسهَل ابواب است. 📚خصائص العباسیة، به قلم آیت الله کلباسی نجفی (رحمه الله)،‌ مقدمه کتاب. 🆔@ahd_school2
❤️ ارمنی یک بار رو زد حاجت خود را گرفت؛ خــوش به حــال ما کــه عــمری در پــی ات آواره‌ایــم... 💫🌺میلاد پر برکت ماه منیر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مبارک باد✨ 🆔@ahd_school2
اذان حسین ایزدی.m4a
4.02M
مؤذن:دانش آموز(قاری)حسین ایزدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😂طنز و خنده در جبهه🌷 📹شوخ طبعی‌های شهید مدافع حرم محمدرضا سنجرانی همراه شهید ابوعلی ✳️ هدیه14 صلوات محضر همه شهدا بویژه شهدای مدافع حریم و حرم و امنیت 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🆔@ahd_school2
🌼دست تو ربنای قنوت اجابت است ✨سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است 🌼اشکت نزول آیه ی باران رحمت است ✨لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است 🌼هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست ✨پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست السلام علیک یا سید الساجدین❣️ میلاد امام سجاد(ع)✨💕 مبارڪـباد✨❣️ 🆔@ahd_school2
انالله و انا اليه راجعون پدر شهيدان سرافراز «محمد حسين و داود فهميده» پس از سال‌ها صبر و بردباري، نداي حق را لبيك گفت و به‌سوي معبود خويش شتافت. به روح اين سفركرده به ملكوت و ارواح تابناك فرزندان شهيدشان درود مي‌فرستيم. ______________ 🆔@ahd_school2
wrygmy_hywnt.pdf
4.07M
🔍7 بازی اوریگامی حیوانات🔍 🐤مطابق آن چه در راهنمای استفاده از نقشه مشاهده خواهید نمود کاغذ را به مربع تبدیل کرده و برای ساخت اوریگامی هایی زیبا دست به کار شوید.🐴 🐹مرحله به مرحله مطابق آن چه آمده کاغذ وتا را انجام دهید تا حیوانات کاغذی زیبایی بتوانید بسازید وبرای آیدی ماارسال کنید.اگرعزیزی غیرازموارد بالاحیوان دیگری هم بتواند باکاغذدرست کند قابل قبول وجزو مسابقه به حساب می آید.🐹 ❕به برگزیده های اریگامی به قید قرعه جوایز نقدی اهداء خواهد شد. ایدی جهت ارسال تصاویر: 🆔@Mahdikalhory ____________________ 🆔@ahd_school2
✅✅✅✅✅✅✅✅✅ قابل توجه خانواده هایی که منتظر مسابقه برای فرزندانشان بودند👆👆👆 منتظر ارسال تصاویر شماهستیم🌹
🔸گذری به زندگی نامه شهید نوجوان 🔹شهید علیرضا کریمی، متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد. بدلیل بیماری شدیدی که داشت، پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی ماند. به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود. روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید : کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا اباالفضل (ع) کردی. همین امروز سفره آقا اباالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، 3 مجلس روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم. سپس اسکناسی را جهت برکت کاسبی به پدر می دهد. آن روز بچه به طرز معجزه آسایی شفا می یابد به طوری که سال ها بعد قهرمان ورزش های رزمی می شود. در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. فرمانده گردان امیرالمؤمنین (ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان اباالفضل (ع) را به او می دهد. در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می گوید : ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد بر می گردیم. در پایان آخرین نامه ای که فرستاد، نوشته بود به امید دیدار در کربلا. در عملیات والفجر 1 هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و در جواب فرمانده اش که می خواهد او را به عقب بیاورد می گوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند. علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک های عراقی به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می شود. در اینجا فقط 16 ساله بود. 16 سال بعد درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا کرده و شب تاسوعای حسینی به وطن باز می گردانند. به خواب مسئول گروه تفحص لشکر امام حسین (ع) می آید و محل دفنش را هم می گوید. مردم در مسجد در دسته عزاداری کنار پیکرش تا صبح می مانند. صبح روز تاسوعا همراه با دسته سینه زنی در گلزار شهدای اصفهان او را به خاک می سپارند. 🆔@ahd_school2
306.6K
مؤذن:محمدحسین حبیبی کیان
🌱بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ 🌱 ✍امام صادق(ع): جاهل بخشنده، برتر از عابد خسيس است. 🔹بادرخانه ماندن جان یکدیگر رامحافظیم🔹 ______________ 🆔@ahd_school2
🔹داستانی‌بسیارشنیدنی‌ازشهید‌علیرضا کریمی 🔸پیشنهاد مطالعه👇👇👇👇 تقریبا اوایل محرم سال هفتاد و شش بود. ظهر بعد از خواندن نماز راهی خانه شدم. به محض اینکه وارد شدم مادرم با عجله و با هیجان جلو آمد. مثل همیشه نبود. رنگش خیلی پریده بود. خیلی ترسیدم. فکر کردم اتفاقی افتاده. با تعجب گفتم: مادر چی شده!؟ با صدائی لرزان گفت: باورت نمی شه. گفتم: چی رو؟! نفس عمیقی کشید وگفت: علیرضا برگشته!!! احساس می کردم بی خودی اینقدر ترسیده بود. کمی تو صورتش نگاه کردم. خیره شدم تو چشماش. گفتم: آخه مادرم، چرا نمی خوای قبول کنی پسرت شهید شده. همه رفیقاش هم دیدن که عراقیا زدنش. از اون موقع هم این همه سال گذشته، بس کن دیگه! یکدفعه مادرم گفت: ساکت! الان بیدار می شه. با تعجب گفتم: کی؟! گفت: علیرضا! وقتی اومد تو خونه بعد از سلام و احوالپرسی دستم رو بوسید و گفت: خیلی خسته ام. می خوام بخوابم. بعد هم رفت پتوش رو از تو انباری برداشت. رفت تو اتاق و خوابید. تو دلم می گفتم: پیرزن ساده دل، یا خواب دیده یا دوباره خیالاتی شده. اما پتوی علیرضا!! این پتو حالت عجیبی داشت. بوی عطر علیرضا را می داد. اوایل شهادتش، مامان همیشه این پتو را بر می داشت. بغل می کرد و با پسرش حرف می زد و گریه می کرد. ما هم برای اینکه اذیت نشه، پتو را داخل انباری زیر رختخوابها مخفی کردیم. کسی هم خبر نداشت. تو همین فکرها بودم. کسی نمی دانست پتو کجاست. خودمان مخفی اش کرده بودیم. پس مادر از کجا فهمیده؟! نکنه واقعا علیرضا برگشته!؟ یکدفعه و با عجله دویدم سمت اتاق، در را باز کردم. خیره خیره به وسط اتاق نگاه می کردم. رنگم پریده بود. صورتم عرق کرده و پاهام سست شده بود. همان جا نشستم. مادرم هم وارد اتاق شد. کمی به من نگاه کرد. با تعجب گفت: کجا رفته، علیرضا کو؟! وسط اتاق پتوی علیرضا پهن بود. گوشه پتو کنار رفته بود. انگار یکی اینجا خوابیده بوده. حالا پتو را کنار زده و رفته. بوی عطر عجیبی اتاق رو پر کرده بود. جلوتر آمدم. بالشی روی زمین بود. روی آن، یک دایره به اندازه یک سر فرو رفته بود. کاملا مشخص بود که یکنفر اینجا خوابیده بوده!! مو بر بدنم راست شده بود. اصلا حال خوشی نداشتم. مادرم با تعجب می پرسید: کو، کجا رفت؟ از اتاق آمدم بیرون. بوی عطر به خاطر پتو نبود. همه خانه بوی عطر عجیبی گرفته بود. با تعجب اینطرف و آنطرف می رفتم. اصلا گیج شده بودم. نمی دانستم چه کار باید بکنم. بعد از کمی قدم زدن و آرام کردن مادر، برای اینکه حال و هوا عوض شود به سراغ اخبار ساعت دو عصر رفتم. خبر دوم یا سوم نمی دانم. گوینده اخبار اعلام کرد: امروز به طور رسمی اولین کاروان راهی کربلا شد! بعد هم توضیح داد که این کاروان شامل خانواده شهدا و... می باشد. دوباره ذهن من به سالها قبل برگشت. همان زمانی که علیرضا مشغول خداحافظی بود. برای آخرین بار راهی جبهه می شد. دقیقا در جلوی همین در ایستاده بود. علیرضا گفت: راه کربلا که باز شد بر می گردم. حالا راه کربلا باز شده! علیرضا هم که امروز برگشته!! تو همین فکرها بودم. گوینده اخبار اعلام کرد: جمعه این هفته پیکرهای مطهر شهدا پس از نماز جمعه تهران تشییع می شود. با خودم گفتم حتما علیرضا با این سری از شهدا برگشته.سریع گوشی تلفن را برداشتم. شماره شوهر خواهرم را گرفتم. او کارمند بنیاد شهید بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: اسامی شهدائی که قراره تشییع بشن رو دارین؟ بعد ادامه دادم: من مطمئنم علیرضا توی اونهاست! با تعجب گفت: از کجا اینقدر مطمئنی؟! گفتم: بعدا توضیح می دم. او هم گفت: نه، اسامی رو ندارم، ولی الان پیگیری می کنم و بهت زنگ می زنم. یک ربع بعد خواهرم زنگ زد. به سختی حرف می زد. مرتب گریه می کرد. اما بالاخره گفت که علیرضا برگشته. منبع: کتاب مسافر کربلا "زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی" کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی"نشر پیام آزادی" شادی روح شهدا صلوات _______________ 🆔@ahd_school2